خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

اولین روز کاری و طبق انتظار و حتی فراتر از اون!! خیلی خلوت بود

با دوست جان بیشتر از ۱ساعت تمرین کردیم

تو سونا (واقع در طبقه ی پایین) مشغول بودیم که یه آن حس کردم صدایی مثل هلیکوپتر و همزمان ماشین سنگین میاد و لرزشی مثل عبور یه ماشین سنگین! و بعد با خودم گفتم اینهمه با هم یهویی؟؟؟ چند لخظه بعد دوست جان از بالا صدا زد که زلزله بود زود بیاین بالا!!

بالا خیلی شدیدتر احساس شده بود و همه کلی ترسیده بودن حتی خبرها حاکی ازین بود که یه عده همونجوری رفتن طرف در خروجی!!!

شب عروسی یکی از همکارا بود که طبق معمول فقط یه نمایشنامه و فیلم به نقش اولی عروس و داماد بود و مهمانها هم سیاهی لشگر بودن!!

داماد تمام مدت داخل بود و دی جی!! اعلام برنامه میکرد و تاکید بر اینکه هیچ کی نیاد جلو!!

از ساعت 10 تا 11 میزای شامو میچیدن! 11 بالاخره غذا اکمد و 10 دقیقه به 12 بنده منزل بودم که مثلا همه خواب و چراغا هم خاموش بود

برادر هم باتفاق خانواده منزل ما ساکن شدن

زلزله ظهر ک شدید بود

تقریبا نیم ساعت پیشم که خواستم بخوابم دوباره لرزید و بقدری ترسیدم مث فنر از رختخواب زدم بیرون وایسادم تو چهار چوب در!! ( تنها چیزی ک تو مدرسه برای این موقعیتا یاد گرفتیم)

حالا هم معلوم نیست چقدر از اخباری ک مربوط ب ساعات آینده است واقعیته و چقدرش سرکاری ولی تا جایی ک شنیدم خیلیا تو ماشیناشون خوابیدن امشب! حتی همکارم زنگ زد و همین پیشنهادو بهم داد! 

من که حقیقتا ترسیدم!

اتفاقه دیگه..اگه خبری نشد حلال بفرمایید

خدا خودش به همه رحم کنه

۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۲۵
سپیدار

فکر میکنم از دیروز ۱۳ فروردین تا حد زیادی به زندگی عادی برگشتم! چون تقریبا طبق میلم پیش رفت مثل سینما که دوست داشتم و یه سری کارهای عقب مونده که انجام شد

امروز هم بارندگی که از عصر دیروز شروع شده بود همچنان ادامه داشت و شاید هنوز هم در حال باریدن باشه! هم بارون اومد هم برف!! گرچه اونقدرا سرد نشد هوا

و فقط باید دختر باشی که بتونی پدرتو به شیوه ی کاملا غیر مستقیم راضی کنی در چنین هوایی بیاد بیرون و تو رو به اهدافت مثل پست (جهت دریافت سیم کارت ترابرد شده ی رایتل) ، عکاسی (برای چاپ عکسهای طول یکسال ) و طلا فروشی(جهت تعمیرات) برسونه


باید یه تخته وایتبرد داشته باشم بزنم به دیوار و کارای هر روزمو از شب قبل روش بنویسم تا یادم نره و انجامشون بدم نه اینکه آخر شب یادم بیاد میخواستم فلان کارو بکنم و نشد!

فردا هم بعنوان آخربن روز از این تعطیلات بلند مدت هست و ۴شنبه سر کار! گرچه که بعدش باز پنجشنبه و جمعه اس و تعطیله! 


از اینکه اینهمه روز تقریبا بیکار بودم و هیچ کاری نکردم یه جور حس تهی شدگی دارم! بعضی وقتا هودمم سخت میفهمم دقیقا چی میخوام و چی نمیخوام!؟

۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۰۶
سپیدار

چهارشنبه ی پیش یکی از دوستان قدیم و همکاران فعلی تو تلگرام کارت عروسیشو برام گذاشته بود و تاریخ عروسیشم چهارشنبه بود!! همون شبم تولد آقای پدر بود و عروس جان هم جلوس داشتن هم برای شام تولد تدارک دیده بودن.. بعدهم گفتم هین چه طرز دعوت کردنه!!

البته که ذکر کرده بود خیلی یرش شلوغ بوده و وقت نداشته و از من خواسته بود به یکی دیگه ام بگم..

القصه که به دوست جان شماره دو زنگ زدم که گفت جلوس مامانمه و نمیتونم بیام و منم گفتم نمیرم و بعدم باهم به این نتیجه رسیدیم که دعوت زوری بوده که دقیقه نود خبرمون کرده!

به دوست جان شماره یک هم اس زدم که البته جواب نداد

امشب دیدم عروس مذکور دوباره تو تلگرام پیغام گذاشته که گوشیم خراب شده و...فلانی جواب نداده بهشون بگو!!!!

درحالیکه بسی متعجب بودم رفتم بالا تصویر کارت و مجدد دیدم و ملاحظه نمودم روز چهارشنبه اس ولی تاریخ ۱۶ هم!!!!!

ضمن اینکه از قضاوت عجولانه بر اثر کم توجهی خودم شرمسار شدم ( از این سوتیا متاسفانه زیاد داشتم) از اینکه یه عروسی رو از دست ندادم بسی شاد گشته و از همون آن تا کنون در خودم مقرورم (از مصدر قر دادن) 

این کلید اسراره! وقتی فرزند خلفی باشی و عروسی دوستتو به تولد بابات ترجیح ندی خدا هم تاریخ عروسی رو میندازه عقب!بعله 😏


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۵۶
سپیدار


اینم سیزده بدر ما که رفتیم سینما و یه فیلم توپ دیدیم

خیلی قشنگ بود و خیلی هیجانی تا جایی که آخرای فیلم حسابی دچار استرس شده بودم

واقعا دستمریزاد به آقای مهدویان

فیلم، آشوبهای سالهای ۶۰ به بعد رو نشون میده ترورها و جنگ داخلی حزبی بین مردم و نفوذ مخالفان نظام تا درونی ترین لایه های مملکت.. 

برای من که چندان هم البته اشنا به امور فنی نیستم فیلم از این نظر خیلی عالی بود..صحنه ها از مردم و وضعیت ظاهری اون زمان شهر و گریم و... 

دیدنشو بهتون پیشنهاد میکنم!

اونچه که اون زمان اتفاق افتاد همین حالا هم به اشکال دیگه ای هست همچنان و البته بی سر و صداتر!! شاید بشه گفت فیلمی مثل بادیگارد بخش کوچکی از همون وضعیت و در ایران امروز به نمایش گذاشت

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۴۳
سپیدار

نمیدونم کدوم شیر پاک خورده ای تعطیلات نوروزی رو ۱۳ روز اعلام کرده؟؟؟!!! 

که در حقیقت یکماه تعطیله نصف مملکت!

نه که خیلی در طول سال سخت کار میکنن باید یه ماهم اینجوری تعطیل باشن که بریزن تو جاده های شمال و با اون رانندگی های استادانه هم خودشونو هم تعدادی دیگه رو از زندگی ساقط کنن!!

بماند که اخبار شب میگفت چند خانواده به خاطر گرفتن سلفی جونشونو از دست دادن!!!

والا بلا 4-5روز بس بود اونم خود به خود یه هفته میشد به دلیل بین التعطیلین و ازین مزخرفات

بنده که از ابتدای سال به دلیل تغییرات اب و هوایی و ساعت سردردام آغاز میشه و تا مدتها ادامه داره ولی ازونجایی که فرصتی برای ورزش و مخصوصا شنا بدست نمیاد و خواب و بیداری و تغذیم هم کلا بهم میریزه وضعیتم بسیار دگرگون و اورژانسی میشه

اینه که هر روز مجبورم کلماتی رو نثار باعث و بانی اینهمه تعطیلات بیخود بکنم

امروزم طبق روال هر ساله ۱۲ رو به مناسبت سالگرد ازدواج افتخار آمیز ددی و مامی رفتیم به در کردیم..جوجه هامونم که راه افتادن بیا و ببین

امااان اماااااااان ازبن مامانای نسل جدید و البته بعدشم باباهاشون!!! اماااااان....

فردا هم خواهیم رفت سینما

استخرم از 4شنبه باز میشه خبرشون...


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۱۵
سپیدار


غضب و تندی در مقابل آن کسی که توان مقابله با او را نداری علامت عجز و ناتوانی است. و در مقابل کسی که توان مقابله و رو در رویی او را داری علامت پستی و رذالت است

نارضایتی پدر و مادر کم توانی را به دنبال دارد و آدمی را به ذلت می کشاند

امام هادی علیه السلام

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۰۷
سپیدار

نامردا باید دوبار بیان یه بار بیشتر نمیان میزنن بار دوم!



۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۰۵
سپیدار

ظهر خیلی خسته بودم و هوا هم که بارونی و سرد و بهاری فقط جون میده برا خواب!!! عاقا 3:30 رفتم زیر پتو 5 اومدم بیرون!! 

چقدرم خواب ظهر بعد غذا بده.برای من که فقط سر درد و کسالتش باقی میمونه تا انتهای روز...

ولی چه خوابی دیدم!!! 

یه خانومی تو خوابم پسرشو گم کرده بود

چه پسریییییییی ...... !!!!!

بعد مامی یه جایی مث کافی شاپ پسره رو یافته بود و مشغول صحبت بودن ک من رسیدم و نشستم

به مامی گفت من از اول که دخترتونو دیدم عاشقش شدم 😍😆😃

همینجور داشت ادامه میداد که من بیدار شدم 😐

تازه مامانشم منو دوست داشت

چرا تو خواب آخه؟؟؟ 

من دیگه حرفی ندارم 😑

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۳۴
سپیدار

عید که میشه مامان به تمام بچه هایی که بیان خونه مون عیدی میده

قبلترها هم هدیه میخرید مثل گیره ی مو و لباس و بدلیجات و سررسید و... در حد توان خودش 

به هر مناسبتی تلاش میکنه بهترین هدیه رو در نظر بگیره..تولد..ازدواج.. خونه ی نو..

نه حتما گرون و خیلی آنتیک! چیزی در حد توان خودش و جوری ک لااقل شانیت طرف مقابل پایین نیاد

اینجور مواقع خاطرات زیادی از کودکی و بزرگسالیم مثل برق میاد جلوی چشمام!

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۳۱
سپیدار

امروز رفتیم بالاخره با مامی زیست خاور و برای تولد آقای ددی که ۱۰ فروردینه و روز مرد که اون آخراست یک عدد کت و یک عدد شلوار کتان و دو عدد پیراهن خریدیم

خیلیم خوشگلن ضمنا!

حالا گیر داده بود برا شوهر خودتونم بگیرین!! گفتم حالا اینارو میبریم اگه پسند شد برا شوهرمم میام از همین میخرم


توضیحات: ازونجا که من شانس ندارم آخرش یه شوهر خیکی گیرم میاد که برا اونم عمرا بتونم ازین لباسای خوش تیپ بگیرم..هعییی پیشونی

بگذریم..

طبقه منهای دو پشت پله برقی یه عینک فروشی هست که چند سال پیش یکی از دوست پسرام آدرسشو داد و ازون موقع ام ما مشتریش شدیم. خیلی کارش درسته! همیشه اولین عینکی که بهت میده همون عینکیه که بهت میاد!! بسیار هم موجود مودبیه و خیلی خوب راهنمایی میکنه

نظرم میده که این بهتون میاد یا نه!؛ولی بسیار نامحسوس و مودبانه

تاحالا زیاد ازش عینک خریدیم..امروزم با مامی رفتیم و نفری یکی گرفتیم چون دسته عینک مامی شکسته بود و عینک قبلی منم روشنه و برا رانندگی خوب نبود

از همین تریبون از اون دوست پسر کمال تشکر و قدر دانی رو به جا میارم

حالا گفتم دوست پسر فکرتون خیلی ماورایی نشه! این ازون دوستان دوران ابتدای دانشگاه یا شاید کمی قبلترش بود اگر اشتباه نکنم!! و یک عدد دوست مجازی.تو یکی از اون سایتایی ک اون زمان هنوز خیلی فراگیر نبود یافته شد. خداییش یکبارم نگفت دوست دارم و فلان و ازین خز بازیا..واقعا دوست بود و موجودی مودب و با شخصیت.. تو زمینه های نرم افزاری و اینجور مسائلم اطلاعات خوبی داشت و راهنمایی هایی که میکرد خیلی به کارم اومد!

این عینک فروشیم اون زمان ازش به یادگار موند که هر وقت میرم یادش میافتم و دعاش میکنم

توضیحات: دوست خوبی باشید!

 

به قول دوستی کاش میشد یه جاهایی زن یا مرد بودن طرف مقابل و حقیقتا فراموش کرد و بدون توجه به جنسیت با آدما معاشرت کرد! 


۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۴۲
سپیدار

شنیدن پسوند "جون/جان" همراه اسم واقعا دلنشینه حتی یه وقتایی که میدونی از رو عادته!

ولی یه جاهایی هست که شنیدنش مستت میکنه از خوشی و دلت میخواد دنیارو بریزی به پای اونی که اینجوری صدات کرده 

تنها وقتیه که مطمینی پشتش یه دوست داشتن حقیقیه.از ته ته دل!!

وقتی برادر زادت که تازه زبون باز کرده چپ و راست میگه "عمه دوووووووون"

حتی وقتی نیستی!!

وقتی میفهمی برای دیدنت ذوق میکنه!!



پ.ن: اگه خواهر برادر دارین و این حس و تجربه نکردین تشویقشون کنین ک سریعا اقدام کنن! اصلا دنیاتون جور دیگه ای میشه

اگرم خواهر برادر ندارین به مامان باباتون بگین اقدام کنن!! البته در جهت قبول فرزندخوانده اقدام کنن تا زودتر به نتیجه برسین

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۵۳
سپیدار

تو مسیر پیاده روی صبح، یک حلیم فروشی هست و اخیرا هم در نزدیکی منزل یه طباخی باز شده!

امروز بعد از پیاده روی رفتیم کله پاچه سفارش دادیم.خیلی معطل شدم! اغلب مشتریا غر میزدن و اونا هم عذرخواهی میکردن.. اوایل کارشونم هست اینطور که معلومه و کمی بی نظمن

منم دیدم اینهمه آدم غر زدن بهتره دیگه من چیزی نگم..سفارشم آماده شد گرفتم و تشکر کردم رفتم

خونه که رسیدم بارون بیشتر شده بود

ظرفارو که باز کردم دیدم یه پاچه و یه بناگوش اضافه گذاشته بعلاوه مقدار زیادی آبگوشت

کلید اسرار: تو اغذیه فروشیا اگه دیر بهتون رسید غر نزنین

نکته ی مهم: به نفعه که جزو آخرین نفرات باشین چون اضافه میاد بیشتر بهتون میدن :دی


۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۱
سپیدار

امروز مهمونی جلوسمون بود و به شدت خسته کننده! از 6:30 که منو مامی بعلت پیاده روی بیدار بودیم بماند، ظهرم که اومدیم بخوابیم این دو تا گودزیلا مگه گذاشتن؟؟ یا روم میشستن و پیتیکی پیتیکو میکردن یا خودشونو مینداختن روم یا صدام میکردن یا سر و صدا و خلاصه همه جور ادایی درآوردن

به هر حال راحت شدیم چون تمام فامیل درجه یک از هر دو طرف امروز اومدن و رفتن

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۳
سپیدار
بازم بکسال دیگه از عمرمون گذشت.365 روز که برای گذروندنشون گاهی عجله داشتیم و ثانیه میزدیم!! حالا همه ی اتفاقات این یکسال شدن دیروز...
اینکه چه برنامه هایی داشتیم و بهشون چقدر رسیدیم شاید دغدغه ی امروز خیلیامون هست اما مهم تر از اون بعقیده من اینه که چقدر برای دیگران مفید بودیم تو این یکسال!؟ وقتی برای دومی تلاش میکنیم به اولی هم تا حد زیادی خواهیم رسید چراکه زندگی ما در کنار دیگران معنا و مفهوم پیدا میکنه! 
سال پیش تصمیمی گرفتم مبنی بر ترک سه تا اخلاق بد! در اولی کاملا موفق بودم و در دو مورد دیگه هم تا حد خیلی زیادی و از این بابت بیش از هر چیز دیگه خوشحالم
و اینکه خیلی بیشتر از قبل تمرین صبر کردم! در برابر خیلی از اتفاقات و آدمها اما هنوز هم کمه!
تعارف و رودرواسی رو با همه حتی صمیمی ترین دوستهام کنار گذاشتم. آدمهای منفی بافی که تو رابطه دوستی بهم آسیب میزدن و از خودم دور کردم.
کاملا به این موضوع رسیدم که روزیم کم یا زیاد دیت خداست و هرچقدر مقرر من باشه بهم میرسه پس بیش از حد براش دوندگی نکنم!! 
نمیدونم چه آرزوهایی دارید؟! از خدا میخوام به هرآنچه که بهترینه دست پیدا کنید اما خودم از خدا ممنونم بابت سالی که پر از تجارب تلخ و سخت و روزای شیرینش گذشت و میخوام یک سال دیگه هم بهم فرصت بده فقط برای اینکه بیشتر به پدر و مادرم خدمت کنم
زندگی تا اینجایی که گذشته بهم ثابت کرده همه چیز در گرو رضایت و خوشحالی پدر و مادره
سال آینده رو طبق برنامه ای که از ماه قبل شروع کردم کمتر کار میکنم و بیشتر به مامان و بابام میرسم
از خدا میخوام تو این راه بهم صبر و حوصله ی زیاد بده 
امسال بیشتر از اینکه برای خودم برنامه داشته باشم برای مفید بودنم برنامه دارم! 
سالتون مبارک♡
۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۴۰
سپیدار

از 6:30 صبح که بیدار شدم با مامی رفتیم پیاده روی دیگه همش در حال بدو بدو بودم تا همین یه ربع پیش ک بچه ها رفتن و ولو شدم رو تختم

کارگاهمو تمیز کردم که خیییییلی کار داشت

موهای ممامی رو رنگ زدم و اصلاحش کردن

به مقدار شستنی بود ک باید با دست میشستم

کیک درست کردم

مامیو اصلاح کردم

حمام

اصلاح

کادو کردن هدیه ها

تزئین کیک و اومدن بچه ها

الانه که بیهوش شم

اینم تصویر کیکم که چون خامه ها خوب نبستن مجبور شدم با یه ماسوره باریک چند تا خط بکشم فقط

۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۵۲
سپیدار


تاج از فرق فلک برداشتن

تا ابد آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو، ره یافتن

هرنفس، شهدی به ساغرداشتن

روز در انواع نعمت ها و ناز

شب بتی چون ماه در بر داشتن

جاودان در اوج قدرت زیستن

ملک عالم را مسخر داشتن

برتو ارزانی که مارا خوشتراست

لذت یک لحظه مادر داشتن

❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣


تصور نبودن مادرمو نمیتونم به ذهنم راه بدم حتی... با این وجود یه وقتایی بداخلاق میشم.. بی حوصله میشم.. بی فکر میشم.. 

وقتی یادم میاد تو 13 سالگی مادرشو از دست داده و چه سختیهایی تو زندگیش کشیده از بی مهریها و ندونم کاریام شرمنده میشم

خیلی سعی میکنم براش خوب باشم ولی میدونم که کافی نیست

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۲۳
سپیدار

عشق یعنی برادر زاده ت که تازه زبون باز کرده تا درو باز میکنن میاد تو با صدای بلند پشت سر هم میگه " عمه دووون" 

یعنی خواهر زادت که هی دور میزنه و با خنده میاد تو بغلت میشینه

خدایا ممنونم که این دوتا وروجک و بهم دادی. اینا زندگی منو یه جور دیگه کردن


۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۱
سپیدار

آخرین حجامت و پارسال خرداد ماه انجام دادم و امروز با مامان رفتیم بعد مدتی طولانی

خوب بود مثل همیشه..کسایی که اهلش هستین الان وقتشه!!

صبح گفتم دوست جان بیاد و پروژه خیاطیشو تموم کنه 

بعدش حجامت و بعدم دوخت یه جلیقه و شلوار برای خواهر زاده ی یک سال و 3ماهم که عاشقشم

احساس له شدگی دارم.. مونده یه کار کوچیک و بعدشم دیگه یه تمیزکاری حسابی اتاق و غار تنهاییم!

غار تنهاییم که دیگه حقیقتا خود غار شده!! مامان جان که چند روز پیش خاک گلدوناشونو عوض کردن و الان پایین پر خاکه! یه ملخ از اول زمستون رو پرده ی توری پشت در نشسته . یه دونه ازین سوسکایی که رنگشون خاکیه و شکل پوتز هستنم پشت پنجره یه ریز صدا میکنه..

به هر حال داریم به روزای مسخره ی سال جدید نزدیک میشیم . خودم که امسال با تیپم چش همه رو در میارم.. کلا عید برا همینه دیگه وگرنه حال همدیگه که اهمیتی نداره!

یکی از برنامه ریزیام برای سال جدید شروع ورزش و پیاده روی بود که دو روزه باتفاق مامی انجامش میدیم..برنامه ی دیگم هم اینه که هر روز صبح بعد از بیدار شدن از خواب موهامو شونه کنم! این خیلی مهمه و درد و تا حد زیادی کاهش میده.بالاخره یه فرقی بین هفته ای یه بار و روزی یه بار هست حتما!!

برنامه ی دیگم واکس زدن کفشامه..واکس واقعی،نه این ابرای چرب و چیلی که دو روز بیشتر نمیکشه!! یادش بخیر تمام طول دوران مدرسه و دانشگاه هر شب کفشامو واکس میزدم و برق مینداختم! عقیده دارم شخصیت انسان به کفششه! اینو تو دوران دبیرستان یکی از این بچه ها که یه رگه تهرانی داشت و خیلی خودشو اند کلاس میدونست میگفت ولی تاکیدش روی قیمت کفش بود نه فقط تمیزیش!! اما بنده اعلام میکنم و اعتقاد راسخ دارم شخصیت آدما به کفششونه!! که چقدر تمیز باشه

فعلا از بس خستم و خوابم میاد برنامه ی دیگه ای به نظرم نمیرسه


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۶
سپیدار

مشغول شستن ظرفا بودم که بخشی از دوران خوش کودکی و نوجوانیم اومد چلو چشمام

آبی که پای درختا جریان پیدا میکنه تصویر ماه که افتاده توی آب...

این تصویر جزو زیباترین دلخوشیهای من در اون زمان بود

وقتی که بهم میگفتن برم باغچه هارو آب بدم..به خصوص باغچه های کوچه با اون درختای کاج که حالا خیلی بلند و تنومند شدن

در همون حین که شلنگ آب و باز میکردم و راه آب و دنبال میکردم توی باغچه ،کلی برای خودم قصه میساختم..اون زمان ذهنم پر از داستانهای کوتاه و بلند بود

گاهی روزها با یه داستان سر میکردم و از تنهاییم لذت میبردم

چقدر ساده خوشحال میشدیم تو بچگی

هنوز یادمه که غذا رو برای خودم خیلی وقتا میریختم تو قابلمه ی سفیدم با در آبی! اندازه یک پیاله بود اما من و سیر میکرد! 

عروسکام اون روزا تمام دنیای من بودن

چقدر چشم میکشیدم تابستون برسه تا با خیال راحت باهاشون بازی کنم و برای خودم قصه بسازم..

چه بچه های ساده ای بودیم اون زمان

چقدر بزرگ شدم!!

تا قبل از بزرگ شدن فکر میکردم 18سال یعنی خیلی بزرگ!! اما حالا تو 30 سالگیم و هنوز احساس بزرگی نمیکنم! تنها چیزایی که از 18سالگیم یادمه پشت کنکور موندن و کلاس آرایشگری و زبون دراز و کم رویی و خجالتی بودنمه و بس..

چه دغدغه هایی داشتم!؟ 

و چه دل نازکی که برای همه میسوخت..بعضی تصاویر هنوز جلوی چشمم رژه میرن با همون وضوح و با همون جزئیات


زمانی نه چندان دور خواستم عشقمو به کسی نشون بدم! به روشی غیر از گفتن..یه کار سخت و براش شروع کردم..به وسطای کار که رسیدم حس میکردم دیگه اون ذوق اولیه نیست و بیشتر خستگیه. کار که تموم شد دیگه عشقی در خودم نمیدیدم..هرچی بود یه محبت دوستانه بود و بس..و وقتی عکسای عروسیشو برام فرستاد با اینکه به دلایلی اصل اینکار خیلی غیر ممکن به نظر میومد، فقط نگاه کردم و تبریک گفتم..و هنوزم که گاهی یادش میافتم میبینم هنوزم همونم..درحالیکه سایرین ملامتش میکنن من به این فکر میکنم که واقعا حس من به اون آدم چی بود؟؟ 

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۵۱
سپیدار
امروز با مامی رفتیم تنی به آب زدیم بعد از مدتها که چقدرم چسبید!!
در حین تمرین با دوست جان داشتم فکر میکردم من تو همه ی شناهای دیگه از این بشر جلوام غیر از کرال که در نهایت جون کندم یک دست عقب میافتم یا که همزمان میشه!!!! اونم تو شرایطی که اون خیلی ریلکس حرکت میکنه نه سرعتی! واقعا چرا؟؟؟ هیچ کیم هنوز کشف نکرده.. اگه خارج بودیم، در واقع خارجی بودیم کلا!! میرفتم مایکل فلپس ایرادمو بگیره

وسوسه شدم برای سال جدید در جهت پیگیری برنامه هام برم باشگاه تی آر ایکس
البته این فعلا یک تصمیمه و بستگی داره به عوامل دیگه! از جمله زمانش!
به هر حال  چندتا فیلم کوتاه از تمرینات تی آر ایکس و دیدم و بر اساس توضیحات برای شناگرا خیلی توصیه شده بود...بگذریم 

از بمب افکنی ها و صدای تیراندازی و جنگ فعلا خبری نیست!! از قبل هم صدایی نیومد البته شاید که اون عده انسان نمایی ک اینکارا رو میکنن امسال هدایت شده باشن!
والا قدیما یادمه ترقه های فنچی بود و اتیش و رقص و آواز!! نفهمیدیم یهو چی شد تبدیل شد به صحنه ی جنگ ستارگان و اینهمه مجروح و کشته ی هر سال؟؟!!

فعلا که از صبح بارون میاد..جز همون زمانی که ما بیرون بودیم
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۳۲
سپیدار

راست میگن نباید به کسی که عاشقشی عشقتو ابراز کنی وگرنه میذاره میره :(

منم از اون روز که گفتم عاشق اون 87 نفرم 50 نفرشون گرخیدن

برگردین بابا کاریتون ندارم! من هنوز میخوام پله های ترقی رو برم بالا -_-

یکم جنبه داشته باشین بهتون ابراز احساسات میکنن!!

والا!!


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۷
سپیدار

وقتی میرم پایین و مشغول کار میشم یا رادیو روشن میکنم (اغلب شبکه فرهنگ) یا میزنم رو موزیک

وقتی آهنگ پخش میشه با صدای خواننده منم میخونم.البته گاهی وقتا و معمولا هم همون اوایل تن صدام کم میشه تا اینکه کلا ساکت میشم تو افکارم فرو میرم

خوندن آهنگ چه با صدای موزیک چه بدون اون یه راهه برای دور شدن از افکار ازار دهنده یا مشغول کننده.همینطور برای فرار از نجوای درونی یا حرف زدن با خود که بسیار خطرناکه و اگر جلوش گرفته نشه میتونه اثرات منفی خیلی بدی روی مغز و حافظه به جا بذاره!

قبلتر ها خیلی راحت با خودم میخوندم..ولی حالا مدتهاست که نمیتونم و همینکه یکم میخونم صدام کم میشه تا اینکه کاملا ساکت میشم .البته اخیرا باز در تلاشم به همون روند قبلی برگردم چون در غیر این صورت به شدت در افکار خودم غرق میشم تا جایی که گاهی با افراد مورد نظرم دعوا میکنم. و زمانی که این حرکات زیاد میشن شبها دندان قروچه به سراغم میاد که دشمن بزرگی برای مینای دندان و لثه هاست

اینهارو نه از این جهت که خود بیمار انگاری کنم گفتم! برای این گفتم که اگر کسانی هستن مبتلا به، از همین حالا تلاش کنن برای رفعش

بین این خوندنای اخیر یاد زمانی افتادم که کسی بهم گفت صدای خوبی داری.. منم تو افکار کودکانه ی خودم باور کردم و بسیار جدی تلقی کردم!! حتی رو آهنگای خاصی اغلب میخوندم و صدامو ضبط میکردم و بعد از گوش دادن فکر میکردم به اظهار نظری که روی صدام شده بود و بعدم بسیار مشعوف از صدای زیبام سعی در خوندن هرچه بهتر میکردم :))

حالا هر موقع یاد اون زمان میافتم جدا احساس حماقت میکنم و به خودم میخندم

اما همچنان سعی میکنم به خصوص در حین کارم با صدای بلند بخونم و خودمو از سایر افکار آزار دهنده دور کنم 

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۷:۳۵
سپیدار

به خاطر کارایی که رد کردم انصافا آرامش بیشتری دارم نسبت به سالای گذشته!

سبزه عیدمونم شاهی گذاشتم که بعدش خودمون سبزیاشو بخوریم اسراف نشه :دی

حالا اگه در بیاد! به عمرم ازین کارا نکرده بودم


پ.ن: دیشب خواب عجیبی میدیدم! نمیدونم چرا؟!

ظهر مشغول کار بودم که یهو یادم اومد اونی که تو خواب دیدمش 2-3 ماه پیش فوت شد...


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۱۲
سپیدار

عاشق اون 87 نفریم که پری روز از وبم دیدن کردن!! (البته نه همه شون)

بعضی وقتا به خصوص اخیرا آمار وبلاگم خیلی تکان دهنده میشه!! حالاخودمو که تکون میده شماهارو نمیدونم!

حالا حرف که نمیرنن اصولا در سکوت میان و میرن.آدم شرمنده میشه با خودش میگه حالا که 80 نفر میان حداقل نکات آموزنده بذاره!

چقدر این خونه تکونی عید بیخوده هااا

هر وقت به هر دلیلی از جمله چنین حرکتهای وسیعی مجبور به تمیزکاری میشم مدام میگم من اگه زمانی ازینجا مهاجرت کردم هیچ کدوم ازین وسایل بیخود دکوری و حتی خیلی لوازم آشپزخونه بدون استفاده رو نمیخرم که مجبور شم هرسال بریزمشون بیرون و تمیزشون کنم!

والا چه کاریه؟؟؟؟

دیشب برنامه سه ستاره رو اتفاقی دیدم با وجود نقدهایی که بهش دارم و همه شم وارده! از قسمتی که رامبد جوان اومد تا وقتی فردوسی پور بود کلی خندیدم دلم باز شد.به خصوص اون قسمت که داشتن یه حرکت منشوری انجام میدادن

طفلی رامبد چقد کوتاه و خپل بود نسبت به بقیه! وزنشو باید کم کنه


۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۳۸
سپیدار

یادش بخیر یه استاد اقتصاد نمیدونم چی چی داشتیم خیلی خسته بود!

پروازی بود.از نیشابور میومد!! فک کنم کبوترا میاوردنش!!

ساعت کلاسشم سر ظهر! ۲ تا ۴

هر موقع میدیدیش انگار زده بودنش که بیاد سر کلاس! وگرنه خودش نمیخواسته!!

از در وارد میشد با قد بلند اما قوز کرده..با یه صدای آروم سلام میکرد و میرفت میشست و همونجور آروم حرف میزد هر وقتم خسته میشد بچه ها به یاد دوران دبستان روخونی میکردن!!

انگار خودش قبول کرده بود تقدیرش اینطور نوشته شده که ۱ ساعت و نیم بیاد تو کلاس ۵۰ نفری باهم چرت بزنیم

هیچ تمایلیم نداشت که کوچکترین حرکتی از خودش نشون بده

یه سری مطالب و بهمون دیکته میگفت و مام مینوشتیم برای امتحان

یه روز چندتا اصطلاح لاتین بود که بچه ها متوجه املاش نمیشدن.. شروع کرد به هجی کردن! ماهم که کمی تا قسمتی کرمی بودیم دیدیم هیچ وقت از جاش بلند نمیشه بهش گفتیم پای تخته بنویسه بلکه یه تکونی به خودش یده!

استادم که از ما هوشیارتر بود همونطور که پشت به تخته نشسته بود فقط به اندازه ی 30 درجه روی صندلیش چرخید، نگاه کرد گفت گچم که ندارین؟! (گچا اون طرف تخته بود) انگشت سبابه شو فرو کرد تو نرمه گچا و همونجا کلمه ی مورد نظر و نوشت!! و ماهم همگی انگشت حیرت به دهان بردیم که عجب استاد خسته و خلاقی!!!!!!


۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۴۱
سپیدار

امروز یه قرار بازار با مامی داشتیم و قرار بود دوستشم ببریم!

از صبح با سر دردی بیدار شدم که هنوز همراهمه و با یه فنجون قهوه کمی تسکینش دادم

ازونجا که دیروز یکریز بارون بارید و امروزم زوجه و پلاک منم فرده و محدوده مورد نظرمونم محدوده ی ترافیکی بود، گفتم ماشین نبریم با مترو و برگشتنا هم با تاکسی برگردیم

ولی التفات یافتم که مادر جان ترجیح میدن با ماشین بریم

به هر حال تا صبح صبر کردم و صبح که دیدم بارون بند اومده و هوام ظاهرا سرده، با توجه به مسیر طولانی و درد ناحیه کمر و اینکه میدونستم مامان جان مشعوف میشن گفتم با ماشین بریم

خلاصه رفتیم به سه مسیر مورد نظر و کارها انجام شد و از بزرگراه برگشتیم

از ورودی ستاری تو بزرگراه وارد شدیم. حدود 5دقیقه تا خونه راه بود.. با سرعت حدود 40 یا 50 میرفتم

یه خیابون دو طرفه اس که از هر طرف دو ردیف ماشین میتونن عبور کنن

روبروی دانشگاهه و اغلب شلوغ.. ماشینه دوبله وایساده بود.. ظاهرا میخواست از پارک بیاد بیرون! جلوش خالی بود.. سرعتمو کمتر کردم و رفتم به سمت چپ..یهو کلا کج شد و هرچی بوق زدم نفهمید و ازونجا که فاصله کم بود وقتی از کنارش رد میشد کلا کوبیده شد به سمت راست ماشین..جالبه که حتی بعد از اولین برخورد یکم خودشو جمع و جور نکرد تا لااقل کمی فرمون و به راستش بپیچونه و همینطور گلگیر عقبم کشیده شد و شکست!

مامان و دوستش خیلی ترسیدن

دوتا گلگیرا( روی گلگیرا درواقع) و سپر جلو و یکی از چراقا و قالپاقا شکست..وسط خیابون پر شیشه ریزه شد از همون چراغ!!

جالب اینجا بود که میگفت ببخشید من اصلا ندیدمتون و لبخندم میزد :/

ماشین خودش ولی چیزیش نشده بود و اگه سرعتش بیشتر بود یا من سرعتم زیاد بود کاملا پرت میشدم به سمت مخالف چون نمیخواستم به اون بزنم که اگه میزدم ممکن بود اتفاق بدتری بیافته

حالا قراره که با شوهرش بیاد شب صافکاری و ... 

نمیدونم چه خیری تو این تصادف بود ولی از یه ساعت بعدش که کمی آروم شدم این جمله " الخیر فی ما وقع " مدام تو ذهنم تکرار میشه

مامان و دوستش مرتب میگن خداروشکر کن اتفاق بدتر یا خسارت جانی نداشت..

تنها کاری که برای خودم میکنم اینه که سعی کنم اروم باشم و به خودم مسلط. به خودم میگم مهم نیست.. نباید مهم باشه..نباید آرامشمو بهم بریزه..

مدتهاست تمرین صبر میکنم ولی هنوز اونی شدم که باید بشم

یعنی میشه؟؟!!

خوب شد که قهوه داشتیم..

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۵۳
سپیدار

همونطور که همه میدونید اینستاگرام مسخره یه آپشن مزخرفی داره به اسم "استوری = story" و باز تو استوری یه گزینه ی بیخودی اخیرا اضافه شده به نام " لیو = Live "

عاقا من دیروز میخواستم ببینم میشه فیلمی که از گنجشکا و یاکریمای خونه مون حین خوردن نون ریزه ها گرفتم و بذارم استوری یانه!؟

نمیدونستم لیو چیه؟؟!! چشمتون روز بد نبینه زدم روش فقط چون دیدم داره فیلم میگیره کلا از رو تختی گرفتم..یه صحنه ام انگشتای پام اومد تو کادر..یه بارم دستم خورد دوربین برگشت با خودم فیس تو فیس شدم :| حالا میخواستم قطعش کنم برم بیرون نمیشد!! 

چشمتون روز بد نبینه یهو دیدم اون بالا آمار بازدیدکنندگان و داره میده O:

به هر بدبختی بود قطعش کردم و اومدم بیرون از برنامه

آدم وقتیم که هول میکنه کلا سوادش نم میکشه و خون به مغزش نمیرسه!

بعد فهمیدم اون در واقع پخش زنده است و همون لحظه فیلم برداری همه میبیننش!!!

این چه وضیه خب؟؟؟؟ چیه اینا میذارن تو این برنامه ها؟؟؟

حالا خوبه فقط دوتا از دوستام اون فیلم زنده رو دیده بودن -_-

یکیشونم آنلاین داشتیم تلگرام حرف میزدیم کلی بهم خندید :/

هیچی دیگه گفتم که در جریان قرار بگیرین شما ازین سوتیا ندین

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۳۹
سپیدار

وقتی استخر دو شیفت باشه شامل خواهران و برادران خیلی طبیعیه که هر از گاهی یه چیزایی از شیفت مخالف جا بمونه!!!

والا اوناییم که چنین جایی کار میکنن به خصوص در زمان حاضر فکر نمیکنم با دیدن یه لباس زنانه گمراه بشن و به گناه بیافتن!!!؟؟

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۳۰
سپیدار

۱) پیرو تصمیمی که گرفتم مبنی بر اینکه تمرکزم و بذارم روی یک کار!! و در نتیجه خیاطی برای دیگران و به کلی کنار بذارم، تقریبا همه گفتن پشیمون میشی و باز یه مدت دیگه پارچه قبول میکنی و ... منم برای اینکه دیگه شیطان رجیم گولم نزنه امروز هرچی الگو و اندازه گیری از بقیه داشتم پاره کردم و ریختم دور


۲) چند شب پیش خواب دیدم یه عالم موی سفید دارم..صبح اتفاقی تو اینه متوجه چندتار موی سفید شدم.. وقتی این موها سفید شدن که من ناگهان بزرگ شدم و چشمم به واقعیتهای زیادی باز شد..


۳) مدام از خودم میپرسیدم آخه چرا؟؟؟؟ یه روز از سمی پرسیدم گفت برای اینکه یاد بگیری دل بکنی.. اون روز جوابش برام قانع کننده نبود ولی حالا میفهمم..باید دل کندن و یاد میگرفتم و از اون روز تا حالا از خیلی چیزا و خیلی آدما و خیلی حسا دل کندم.. اینقدر اینروزا برام راحت شده دل بریدن از هر کسی و هر چیزی که به سختی میتونم دل ببندم!! از این بابت خوشحالم چون آرامش زیادی برام آورده.. اگر این تنها تغییر در این یکسال بوده باشه جای شکر داره


۴) وقتی مدتی طولانی ورزش نمیکنم درست عین آدمای معتاد میشم! تمام بدنم درد میکنه و مدام خوابم میاد..گرچه روزهای نزدیک به بهار همیشه حس خرسای قطبی رو دارم و دائم خوابالوام..نمیدونم استرسم بابت تموم شدن امساله یا شروع شدن سال جدید؟ هر چی که باشه یه حس خوبی دارم همراهش..یه حس سبکی

از سال جدید میخوام حقیقتا زندگی کنم!!برنامه های خوبی دارم برای خودم

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۳۵
سپیدار

روزای اولی که ناجی شده بودم خیلی استرس داشتم سر آب! شبها اغلب خواب استخر و میدیدم 

اوایل که غریق میگرفتم بعدش تا مدتی قلبم به شدت میتپید و بدنم کمی لرزش داشت

هنوزم بعد از 5 سال وقتی غریق میگیرم همون تپش شدید و همون لرزش هست فقط تو مدت زمان کمتر!

تا جاییم ک از همکارام پرسیدم اونام همینطورن!

چیزی که تغییر نکرده اینه که لحظه غرق شدنشون تا مدتها تو ذهنم میمونه!!

دلیلشم اینه که مدام فکر میکنم اگه دیر رسیده بودم چی میشد؟؟؟

ساعتهای تفریحی به ندرت اتفاقی میافته چون تا مطمئن نشیم کسی شنا بلده اجازه ی رفتن به قسمت عمیق و بهیچ عنوان نمیدیم! 

ولی تو کلاسای آموزشی زباد پیش میاد

سه شنبه ام ک جایگزین بودم یکی از شاگردام غریق شد و پریدم گرفتمش منتهی منطقه و موقعیتش بد بود واقعا! متاسفانه ناجیشونم از بس گیج بود خیلی دیر فهمید.. تصاویر این غریقا هیچ وقت از ذهنم نمیره

حرفای همکارمو نمیتونم درک کنم وقتی میگه " دو دقیقه طول میکشه تا غرق بشه پس وقت دارم که عینکمو با ارامش درارم بذارم رو صندلی، کاورمو در بیارم بذارم کنار و احیانا اگر شلوارک یا دامن هم داره اونم با ارامش بذاره کنار و بعد بپره!!!!!" 

ناجی اون ظاهر بزک کرده و آروم و بداخلاقی نیست که رو صندلی میبینین!! (گرچه که بعصیا از این شغل فقط ژست و کلاسشو یدک میکشن!) و دوست دارین با سوالای تکراری و حتی درد دل و حرفای بیخود وقتشو بگیرین! ادمی که تو این شغله کابوسای زیادی داره شبها!

خیلیامون تو خواب داد و فریاد میزنیم و با صدای خودمون بیدار میشیم


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۰
سپیدار

ظاهرا اوضاع زیادی بر وفق مرادمون شده!

خدا جان همه ی کارهارو از سر راه برداشتن!!

شاگردم 2 جلسش مونده اس زد ک رفته مسافرت و بعد عید ادامه میده... 

خب بهتر! یکی از منابع استرسم کم شد!!

خدایا شکرت

به شدت تمرین صبر میکنم! به شدت!!!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۳
سپیدار


🍁🍁🍁

خوش رویی هنگام رو برو شدن با مومن، بهشت را بر فرد خوش رو واجب میکند .

💕حضرت فاطمه سلام الله علیه💕


شهادت مادر بزرگوارمون سرور تمام بانوان عالم تسلیت



۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۱۷
سپیدار

دوتا همکار دارم که هرچی میخوام بفروشم کافیه به اونا بسپارم!!

بازاریابی تضمینی و خاص

اساتید لطفا ذکر منبع یادتون نره!

و اما روشها

روش اول:

X = جنس مورد نظر


فروشنده خطاب به کسی که در حال دیدن جنسه : X نمیخوای؟؟

خریدار : چنده؟ 

فروشنده: ۱۵۰۰۰ تومن (مثلا)

خریدار: گرونه ۱۰۰۰۰ تومن بده

فروشنده: ۱۰۰۰۰ تومن و بده تا ازش بپرسم

- خریدار ۱۰ تومن و داده درحالیکه هنوز جنس و نگرفته

فروشنده خطاب به خریدار توی جمع!! : زود باش ۵۰۰۰تومن و بده دیگه!!

خریدار: من که هنوز X نگرفتم نمیخوام اصلا

فروشنده: بیا اینم X زود بقیه شو بده 

و به این صورت معامله جوش میخوره


روش دوم:

فروشنده: X نمیخوای؟

خریدار: چنده؟

فروشنده: ۴۰۰۰۰ تومن

خریدار : گرونه

فروشنده : نه خوبه

(یکم بحث)

در نهایت معامله خیلی زود جوش میخوره


روش سوم:

فروشنده : بیا این و بخر ازم

خریدار: نه نمیخوام

فروشنده: باید بخری چاره ای نداری

معامله جوش خورد


روش چهارم:

فروشنده: بیا اینو بگیر..زود باش.. ۱۰۰۰۰ تومن بده..زود !وقت ندارم!!

معامله جوش خورد!


اینا همه شون جواب دادن تا حالا!! 

قرقیم آخرش باید بسپارم همینا بفروشن! حیف یکم ابعادش بزرگه

۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۳۵
سپیدار
شماهام حاضر نیستین جنس ایرانی بخرین؟؟؟
به خاطر اینکه بی کلاسه و جزو برندهای معروف نیست؟؟؟؟
جنسش نامرغوبه؟؟؟
گرونه؟؟؟
من نمیگم همه ی اجناس ایرانی 100% خوبن اما مگه همه جنسایی ک به اسم ترک و المانی و ژاپنی و چینی میگیریم 100%هستن؟؟؟
یه عده میگن ارزونه و نامرغوب و چون وضع مالی خوبی ندارن حاضر نیستن پولشونو دور بریزن
اما اگه جنس واقعی رو از تولید کننده واقعی بخرین هم جنس مرغوب گرفتین هم به اقتصاد کشور یا بهتره بگم به تولید کننده های خودمون و کاهش بیکاری کمک کردین
گاهی وقتا ما چند بار پول میدیم برای خرید آشغالای خارجی که حالا ظاهرا شیکتر و ارزونترم هستن اما زورمون میاد یه پول حسابی به یه جنس وطنی بدیم ک عمری برامون کار کنه
از لوازم خانگی از قدیما "پارس خزر" و یادمه که انصافا هم همه راضی بودن یا "ارج" و خیلی چیزای دیگه که الان دیگه کمتر اسمی ازش میشنویم
خود من دوبار کفش چرم تبریز خریدم .با قیمت نسبتا بالا اما حقیقتا مرگ نداره! ظاهرشونم هرکسی دیده تعریف کرده! پس دوتا فاکتور اساسی رو داره! اولیو از بس خراب نشد بعد 5 سال دادمش به یه نفر دیگه و اون هنوز استفاده میکنه!! دومیم ک پارسال تو مسافرت تبریز خریدم و باهاش تو اب و برفم رفتم ذره ای پاهام خیس یا یخ نشد!!
حتی روسری هایی دارم ک ایرانین و سالهاست نه رنگشون خراب شده نه جنسشون
گرچه که جنس ایرانی به شدت نایاب شده تو بازار! تا جایی که وقتی از فروشنده ها میپرسی ایرانی دارین؟؟ میخندن بهت انگار گفتی آنگولایی دارین؟؟!!
وقتی ما خودمون دلمون برای خودمون نمیسوزه توقع داریم بقیه دلشون بسوزه؟؟؟
اگه دوست داشتین پیج زیر در اینستا و تلگرامو حمایت کنین
اینستا 
dast_bedast#
تلگرام
dast_bedast@

پ.ن: ازون شباست که از خستگی خوابم نمیبره
۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۱۷
سپیدار

اسفند به قدری سریع میگذره که آدم ازش جا میمونه!

یک سومش رفت!!

شنبه ی آینده آخرین روز کاری ساله..شاگرد جان قصد داره یه روز دیگه هم بیاد و اون روز شنبه اس!

اون یکی شاگردم تو استخر دیگه فقط جمعه و یکشنبه ی آینده فرصت هست که بیاد!

فردا و سه شنبه هم باید به جای همکارم ک میره مسافرت شیفت برم و کلاسشو بچرخونم..حس میکنم فرصتهای خوبین برای دیده شدنم .بالاخره استخر هیات موقعیتش فرق میکنه و رئیس هیات فعلی هم شیوه کاریش متفاوته و ارزشگذاری واقعی تر و چند جانبه ای داره از افراد

امیدوارم همه چیز خوب پیش بره!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۰
سپیدار

بین تمام روزها و لحظات سخت و آسونی که میگذرونی بالاخره یه جا زندگی اینقدر فشارشو شدید میکنه تا بشکنی و اونجاست که با یه لبخند موذیانه بهت ثابت میکنه اون اندازه ام که فکرشو میکردی قوی و محکم نیستی!!!

بد بیاری های پشت هم و کارهای نصفه و نیمه ای که هیچ جوری نمیخوان تموم بشن!!

فقط باره که روی بار اضافه میشه

وقتیم یکی باشه که بخواد سر هرچیزی بهت غر بزنه چاره ای جز انفجار نیست!


پ.ن:

دیروز با یه مربی ایروبیک ریتمیک که مدتیه میاد استخر حرف زدم..قرار شده یه جلسه دعوتم کنه کارشونو از نزدیک ببینم.نمیدونم اون موقع کی میشه؟؟وسط اینهمه شلوغی؟؟؟

چقدر خست و بی حوصله ام این روزا ازون خستگیا که نمیذاره بخوابم


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۴۶
سپیدار

به قول پسر عموم " مثل یک شتر مرغ تیر خورده" خسته ام!!

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۰۰
سپیدار

بخش اول:

خدایا ممنونم که هوامو داری

امروز صبح دلم نمیخواست برم سر کار چون میدونستم تا برگردم مامان برای باز کردن راه میره حیاط و تمیز میکنه..داشتم برنامه میریختم که دیرتر برم و راه رفت و آمد و تمیز کنم! که هس ام اس مدیر مبنی بر تعطیلی استخر رسید

اعتراف میکنم کمر درد شدم و با دو نوبت کار تونستم تمام حیاط و تمیز کنم چون کوچه به هر حال سهم بابا بود و میدونم از راه میرسید شروع میکرد..منم که دختر خووووب!! 

باز به این فکر بودم که فردا اون یکی استخر ممکنه تعطیل شه کاش قبل رفتن متوجه بشم ..که شاگردم اس زد گفت نمیتونه بیاد و بسی شاد تر شدم!

به این ترتیب فردا هم فیتیله!!


بخش دوم:

تی وی نمیبینم کلا! یعنی ناخواسته ممکنه ببینم یه چیزایی! برنامه هاییم ک در حال حاضر ازشون لذت میبرم کاملا اولی دورهمی مهران مدیریه که در حال حاضر بازپخشه قسمتای گذشته است و من اون موقع بیشترشو ندیدم! و دومی شکرستان عروسکی..اول عاشق پادشاهم با اون شکم گندش بعدشم اون پسره که دهنش خیلی بازه..صدای باحالی داره..مجریشونم خیلی بامزه است تو قسمت وزیر پاسخگو :))) وااای سرباز و یادم رفت یعنی هلاک حرف زدن سربازه ام :)))

گرچه که هیچ کدومم نمیدونم کی و کدوم شبکه نشون میده و همیشه اتفاقی دیدمشون

بریم سر اصل مطلب..

چند تا سریالی که جسته گریخته و بر اثر توفیق اجباری قسمتهاییشونو دیدم یه نکته ی جالب داشتن اونم اینکه تو همه شون ( از شخصیتای رزمنده و خیلی مومن و حاجی تا خانواده های روشنفکر) دختر و پسرایی هستن که دوست دختر یا دوست پسر دارن!! مرتب با هم قرار میذارن و کافی شاپ و رستوران و پارک و... هیچ کیم کاری به کارشون نداره و خانواده ها هم یا در جریانن که مخالفن یا کلا بی خبرن! ولی در هر دو صورت پدر مادرا بی منطق و قدیمی و خودخواه و بی فکر جلوه میکنن و حق با دختر و پسر داستانه که سخت شیفته ی هم شدن و آخرشم بهم میرسن و مثل قصه های سیندرلا با همه ی مشکلات کنار میان .چرا؟؟؟ فقط به دلیل اینکه عاشق همن!!

و البته بسیار هم تو فیلم با هم رومانتیکن!

یه موردشم ک فک کنم تموم شد، پسره 19 ساله عاشق یه دختر 24ساله اس ک قبلا ازدواج کرده و ب خاطر اعتیاد همسرش جدا شده و ی بچه ام داره!! و در نهایت پدر که از حاجیای زمان جنگه بسیار روشنفکر و منطقی با جریان کنار میاد!!!!

فقط یه مشت خزعبلاته که تو فیلمای ایرانی به خورد ملت میدن!!!

اگه این کارا بده چرا تو تی وی همه همینجوری دوست جنس مخالف دارن؟؟؟ اگرم بد نیست چرا تو شهر راه میافتن اینا رو میگیرن (بعضیارو البته)؟؟؟؟

متاسفم برای مغزایی که پای نوشتن این داستانا به کار افتادن!!

به نظرم نذارین بچه هاتون این فیلمای ایرانی رو ببین که پر از بد آموزیه!

فیلمای خارجی حداقل نکته ی مثبتش اینه که بر اساس فرهنگ و منش اون کشور ساخته شده! 


بخش سوم:

چطور از تولیدات داخلی حمایت کنیم وقتی نمیدونیم کدوم جنس ایرانیه و کدوم خارجی؟؟؟ حداقل کار در این زمینه اینه که فروشگاه های جنسهای ایرانی رو بهمراه برندهای ایرانی معرفی و تبلیغ کنید!!

الان من یه شلوار لازم دارم که چند هفته پیش دیدمش و دقیقا طرح ،رنگ ،جنس و مدل مورد نظرم بود اما چون رو اتیکتش نوشته بود Made in china نخریدمش

حالا از کجا یه شلوار ایرانی با همون مشخصات پیدا کنم؟؟؟ اصلا از کجا بدونم ایرانیه یا نه؟؟؟

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۳۰
سپیدار

نیم متر برف اومده و هنوزم داره میباره

من نمیدونم چرا این مدیر نادان مجموعه ، استخر و تعطیل نمیکنه؟؟؟؟ 

دلم میخواد ببینم امروز تو این وضعیت کیا پا میشن میان؟؟؟

البته که آدمهای خجسته کم نداریم اینجا!

فردا هم اون یکی استخر شاگرد خصوصی دارم که جلسه ی پیش به خاطر این تبخال ذلیل مرده تعطیل کردم حالا احتمال غریب به یقین میدم فردا اونجا تعطیل باشه! 

عجب اوضاعی شد

البته خدارو شکر! تلافی تمام بارشهایی ک از پاییز تا حالا باید اتفاق میافتاد دراومد!

همچین برفیم سالهاست که تو مشهد بی سابقه بوده!

پری روز صبح هوا به شدت بهاری!! بعد نم نم بارون و بعدش تند شد و عصریم تگرگ خفنی اودم و تا دیروز صبح یکسره ادامه داشت اونم با شدت و بعدم مبدل ب برف شد و هنوزم داره مارو شرمنده میکنه

موضوع ناراحت کننده تنبلی مردم محل یا بهتره بگم مردای محله!!

بچه که بودیم هر موقع برف میومد روز بعد تمام مردا اول حیاطا رو تمیز میکردن و بعدم از تو کوچه همدیگه رو صدا میزدن و با شوخی و خنده تمام کوچه رو تمیز میکردن

البته ک اون موقع همه ی خونه ها یک طبقه بود و آفتاب هم مجال تابیدن و آب کردن برفارو داشت

ولی حالا با این ساختمونای چند طبقه و بی قواره که شهرداری مفت خور با گرفتن پول مجوز ساختشونو داده هم آفتاب نمیتابه هم اصولا مستاجرین در شان خودشون نمیدونن جلوی درو تمیز کنن!! یعنی چون مستاجرن به اونا ربطی نداره!!

و اینطوریه که برفا وسط کوچه میمونه و یخ میزنه و رفت و آمد بسیار سخت میشه

مردم مردای قدیم...


پ.ن

بالاخره مسئولین تعطیل کردن  😆

اینم حیاط ما هم اکنون


خدا کنه فردا هم تعطیل باشه اون یکی استخر بلکه تا 3شنبه بتونم قرقی عزیزمو از زیر خروارها برف در بیارم


ضمنا حیاط یکبار 4ساعت پیش تمیز شده قسمت ورودیش وگرنه الان لاستیکای میشن هم دیده نمیشدن

جهت درک عمق فاجعه عرض کردم

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۰۵:۴۵
سپیدار
وقتی کتابهای پیرامون حادثه عاشورا رو میخونید مهم ترین نکته ای که دیده میشه در همه شون بی بصیرتی مردم و عدم شناختشون از امام (ع) و در نتیجه ساده لوحیشون هست
کتابهایی مثل "لهوف" که از عاشورا به بعد رو به تصویر میکشه یا "نامیرا" که جریانات قبل از واقعه عاشوراست
حماقت افراد چه عوام و چه خواص، حرص و طمع دنیا، راحت طلبی، تفسیر به رای کردن دین و آیات قرآن و ظاهر بینی عواملی هستند که باعث هلاکت انسان میشن
گذشته از اینها وقتی این کتابهارو میخونید ناخواسته توی ذهنتون مقایسه ای با حال حاضر هم انجام میدین و میبینید که همین الان و در همین زمانی که اکثریت جامعه ما ادعای فهمیدگی دارن و مدارج علمی رو طی کردن چقدر شباهت هست بین بعضی افکار و رفتارهای حالا و اون زمان و مکان خاص!!
زمانی که دولتمردان و مسئولین امر چنان در رفاه زدگی غرق شدن که به جای حل مشکلات کشور و مردم، تهدید و تمسخر میکنند!! به این فکر میافتی که اصلا ما انتخابات ریاست جمهوری رو هر 4سال یکبار انجام میدیم تا فردی رو انتخاب کنیم برای اینکه تا هفت نسل بعدش به لحاظ ثروت و قدرت تامین بشن!! و تا جایی که میتونن به غارت کشور پرداخته و به فقر و بیکاری و جرم و جنایت بیش از پیش دامن بزنن!!
البته که خداوند میفرمایند " ما سرنوشت هیچ ملتی رو تغییر نمیدیم مگر اینکه خودشون تغییر بدن" و اینجاست که باید یادمون بیاد از ماست که بر ماست چراکه نتیجه ی تصمیم جمعی ما بر روی کرسی های مهم مینشینند!
وقتی دولتمردان چنان گوششون پر شده و بی خیال شدند که در مقابل اعتراض و سوال مردم از حربه ی تهدید و زندان و ارائه ی طرح های سرکوبی ملت به مجلس استفاده میکنند!!!! نباید تعجب کرد که در مقابل سخنان بی پرده ی رهبری هم خودشونو به کری برنن!
بنده از این نوشته نقصد حمایت از هیچ گروه و حزبی رو دارم " که تجربه نشون داده سرو ته یه کرباسن" و نه کوبیدن گروه دیگه و در میون تمام سیاسیون تنها شخصی رو که 100% قبول دارم و اافتخار هم میکنم به این موضوع، شخص رهبریه.
و حالا زمانیه که دولتمردان ما در جهت تحقیر و تضعیف ملت و کشور ما از هیچ چیز فروگذار نکردند..شعارهای زیبایی که تنها برای فریب مردم استفاده شدن امروز همگی در واقعیت شکست خوردند ولی جنابان همچنان با پررویی کامل همون حرفهارو تکرار و از نواضع قبلی و فعلی به نیکی یاد میکنند
برجامی که مثل یک بادکنک بزرگش کردن حالا ترکیده و تنها فرجامش وابستگی بیشتر ما، واردات بیشتر به خصوص هواپیمایی که هنوز شروع به کار نکرده زمینگیر شد!!! و چقدر اون عکسهای یادگاری شرم آور بود.. بتن ریزی راکتور اراک و زیر پا گذاشتن خون شهیدان هسته ای، فلج شدن تولیدات و اقتصاد داخلی ، ادامه و حتی افزایش تحریمها، تحقیر کشورمون با برگزاری مراسم رسمی در منزل سفیر!!!! کم شدن اعتبار پاسپورت، توهین و تهدید بیش از پیش و ... شد
وقتی رهبر اینقدر با صراحت سوال میکنند که " دولتمردان برای بیکاری و تورم چه کردند؟؟؟؟؟؟ " وقتی میگن مردم رو دو دسته نکنید و اختلاف داخلی رو دامن نزنید و همراه دشمن نشید...و خیلی از صحبتهای دیگه ی اخیرشون که حتما دیدید یا در فضاهای مجازی شنیدید یعنی اینکه غیر از اتهامات وارده به آقایان، مردم باید چشمهاشونو باز کنن!! باید ببینن نتیجه ی انتخابشون چی بوده و دنبال چه چیزهایی باید باشن که به طور واقعی مفید و موثر در سرنوشت خود و مملکتشون باشه نه فقط با حرفهای خوش رنگ و لعاب
برای دیدن و برپایی واقعیت چشم و گوشموتو باز کنیم و از حق دفاع کنیم نه از منافع شخصیمون!!!!
۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۵ ، ۰۵:۵۷
سپیدار

امروز ازون روزای مزخرفی بود که به سختی شروع شد و دیرم تموم شد

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۵۸
سپیدار

میتونم به دوستی و رفاقتم ادامه بدم تا وقتی که

۱- احترام بینمون محفوظ باشه

۲- حس نکنم طرفم قصد سو استفاده از دوستیمون و تحمیل شراط یا کارهایی رو بهم داشته باشه (در واقه متحمل ضربه ای نشم )

اگر این دو شرط رعایت بشه از هیچ چیزی فروگذار نمیکنم! 

ولی خدا نکنه اون آدم کارهایی بکنه که از چشمم بیافته!! در موارد خیلی حاد ترکش میکنم و در مراتب پایینتر کاملا روابطمو باهاش محدود میکنم و خیلی راحت میپیچونمش!!

رودرواسی بدترین شکل ظلم به خوده که بیشتر هم بین دوستها اتفاق میافته تا غریبه ها!!


طی یک حرکت جهشی قصد دارم تمام پارچه های مونده از این و اونو بهشون برگردونم!! اولین قدم در جهت حرفی ک زدم مبنی بر اینکه دیگه به هیچ عنوان سفارش از کسی قبول نکنم و به جاش به مامی عزیزم بیشتر برسم


وقتی از 7:30 صبح میری تو آب تا 12:40 دقیقه!!! بعدش انگار تمام سلولای بدنت اب اضافه دارن -_-  بعدش گلاب به روتون 10 بار باید بری تخلیه


خیلی کم ازمون سو استفاده میشه تو این شغل؟؟؟ بعنوان یک شغل ک تعریف نشده در قانون کار!!! هیچ جایی نیست ک به دادمون برسه مثلا!! قوانین من درآوردی و سلیقه ای....حالا آپشن جدیدشون که امروز اعلام شد ناجی افتخاری بود!!!!!!!!! ینی چی؟؟؟؟؟؟؟ 

برگه دادن ک هرکی خواست پر کنه بعد هر جا لازم داشتن طرف خودشو هرطور شده برسونه!!! رایگان!!!!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۰۳
سپیدار

دومین روز آمادگی هم گذشت و رکورد آدمک و 25متر زیر آبی هم دادیم رفت.راااااااحت شدییمممم!! آدمک و زدم 1:33 !!! زیر 2 دقیقه بود .فکر نمیکردم اینقدر خوب زده باشم فقط اونی ک قرار بود بکشمش بیرون از آب خیلی تپلی بود و منم هول شدم یکم بد آوردمش! 

مهم اینه که تموم شد و راحت شدیم تا سال بعد

فردا روز آخر سی پی آر و بک بورد و حملای کم عمق بعدشم باید سریع حاضر شیم بریم استخر سر شیفت

شاگردم همچنان خیلی سفته اما تلاشش خوبه انصافا ولی بعید میدونم تو 5جلسه راه بیافته!

دیشب جر جر بارون و میشنیدم و تا صبح خواب میدیدم کلی برف و بارون اومده و قراره بهش بگم نیاد...

پارسال یه روز خواب موندم تو امادگیا و یکی دو دقیقه دیر رسیدم سر آب...امروزم یکم دیر راه افتادم بعدشم از هولم یه چهار راه زودتر پیچیدم ک ناچار شدم دور بزنم و اینجوری 2تا چراع اضافه وایسادم! آخرین لحظه رسیدم و فهمیدم درارو تازه باز کررن و همه تازه اومدن داخل..چه استرسی !!

شاگرد دیگم ک استخر خودمونه خیلی ازش خوشم نمیاد ب دلایلی..کلا دلنشین نیست!! دیروزم ولنتاین و بهم تبریک گفت :| :| :| :|

بعدم هی میپرسید کادو چی گرفتین !؟!؟ :| :| :|

ولنتاین چیه آخه؟؟؟ من نمیدونم این لوس بازیا یعنی چی اصلا؟؟؟ روزیه ک میری بیرون عصر ب بعد هرکی یه قلب دستشه و تو کافی شاپا میشینن دختر پسرای گنده خرس بهم میدن :/ 

بعضیام با افتخار تعداد کادوهایی ک از افراد مختلف گرفتن و میشمارن!!!!

قول میدم دیگه سفارش خیاطی از هیچ کسی نگیرم.خدایا کمکم کن رو قولم بمونم که دیگه اینجوری هم خودمو عذاب ندم هم مامی تو کارای خونه تنها نمونه

میتونستم امسال قبل عید خوبی داشته باشم با کمترین دغدغه

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۸
سپیدار
بالاخره تبلیغاتم جواب داد

۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۱۳
سپیدار

چرا گاهی وقتا آدم تو یه کار ساده سوتی میده؟؟؟؟

اینترنت از دیروز ظهر قطع بوده تا الان ک زنگ زدم شرکت بعد از پرسیدن شماره و مارک مودم و اینا گفت کابلا وصلن؟ که من چشمم افتاد به سیم مودم که از پریز تلفن خارج شده :|  :|  :|

واسه اینکه ضایع نشم نگفتم اینو !!قطعم نکردم ولی همینطور سلسله وار تعدادی سوتی ارائه دادم ک دیدم قطع کنم بهتره -_-

خدایا آخه چرا؟!؟!؟!

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۱۸:۰۶
سپیدار

بعد از قرائت فاتحه برای دو پدربزرگم که سالگردشون طی همین دو سه روزه و عمه ی عزیزم که تا سالگردش خیلی مونده ولی هر روز ب یادشم :( تشریف ببرید ادامه مطلب

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۲۰
سپیدار
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۰
سپیدار
۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۵۶
سپیدار

امروز ازون روزای فوق خلوت بود

۳ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۴۳
سپیدار

با شنیدن اسم حسن جوهرچی خیلیا (دهه شصت و ماقبل) یاد سریال در پناه تو می افتن

حسن جوهرچی در نقش محمد و نقش مقابلش لعیا زنگنه..عاشقی که انسانیت نشون داد و در مقابل خواستگار متمول عقب نشینی کرد و البته در نهایت هم به همسر مورد علاقش (لعیا زنگنه) رسید هم یه فرزند دختر 5-6ساله!

شیوه ی خاص صدا زدن ثریا قاسمی، مادر محمد هنوز یادمه و اون موقع خیلیا ازین شیوه صدا زدن بدشون میومد.." محمدمممم "!!

برای دیدن اون فیلم با اون مضمون کم سن و سال بودم شاید به خاطر همین چندان خوشم نمیومد از اطواراشون و یادمه همیشه دلم میخواست آخر فیلما شخصیت اصلی بمیره و هیچ کی به عشقش نرسه!! خودمم نمیدونم این بیماری از کجا نشات گرفته بود اما تا همین چند سال اخیر همچنان بر همین علاقه بودم!!

اون زمان شنیدیم بخشهایی از این سریال عاشقانه سانسور شد !!! اینکه واقعی بود یا نه؟! و اگه بود دقیقا به چه دلیل؟! همچنان در هاله هایی از ابهام هست..

اما هرچی که بود مثل خیلی از فیلمها و سریالهای اون زمان اخلاقیات و احترام به بزرگترها و اهمیت کانون خانواده در بالاترین درجه بود و باید بگم مثل فیلمای امروز از انواع بدآموزی از طرز صحبت غیر محترمانه با پدر مادر تا روشهای کشف و مصرف مواد مخدر کاملا به دور بود

حسن جوهرچی رو آخرین بار تو یکی ازین برنامه های زنده ی تلویزیونی دیدم که یادم نیست کدوم بود 

یادم نمیاد فیلمای بیخود یا نقشهای منفی داشته باشه..به هر حال تا مدتها در نقش عاشق پیشه ها بود و بعدم فیلمای جنگی یا تاریخی

هرکی که بود پیمانه ی عمرش خیلی زود به پایان رسید و مثل سایر هنرمندان و هنرپیشه ها کسی از دوران بیماریش و دلیل غیبتش باخبر نشد تا اینکه در سکوت رفت

خدا رحمتش کنه

۳ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۳۱
سپیدار