روح جد بزرگ
نمیدونم از کی و از چی دلگیرم؟
باز روح پدر بزرگ خدابیامرزم گویا در من حلول کرده
حالا میفهمم مرحوم چرا همش اخماش تو هم بوده! حوصله نداشته کلا
چیزی شبیه الان من
نمیدونم شایدم دیروز تو دور همی مامی چشم خوردم چون خسته بودم ولی یکریزم وسط مجلس در حال پایکوبی و ادا اطوار و ... همه ام میگفتن چقد انرژی داری
سپاسسس
البته قبلشم حوصله مهمونی نداشتم از شما چه پنهون میخواستم یه چرت بزنم و بعد فرار کنم از خونه برم بیرون ولی خب حالشو نداشتم چرتم نشد بزنم تازه
خوابم که از من فراری شده باز
فقط صبح بعد جلسه فهمیدم جز قضیه مالی ( یه بخشیش البته ) تو سالن هر غلطی دلم بخواد میتونم بکنم
مثلا به بعضیا بگم موزیک دوست ندارین نیاین همینه که هست!
ولی خب باید تو ذوی همه بخندم
مدیر نیش باز و البته مربی نیش باز
به خانوما هر چند وقت یبار باید گفت لاغر شدی!
امروز به خانومه میگفتم از دخترت تعریف کن جلوی همه.. نگو چشم میخوره و فلان.. اینا یادش میمونه و تا بخواد با خودش حل و فصل کنه سالها گذشته و روانش کلی بهم ریخته تازه اخرشم معلوم نیست بپذیره یا نه