خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

یه پلاستیک گندم خریده بودیم برا پرنده ها هر روز صبح مامی میریخت تو باغچه.. بعد کلا با نایلونش گذاشتن گوشه حیاط که یادشون نره.. چند روز پیش دیدیم سبز شدن :| حالا اگه همینو میخواستیم بذاریم برا هفت سین عمرا اگه یه دونشم در میومد! دیروز دیدم یاکریمه سر پلاستیک هی نوک میزنه اما انگار چیز زیادی گیرش نیومد.. امروز رفتم دیدم بعععله همش کلا سبز شده و ریشه کرده!

هر سال سبزه میذاریم ولی شب عید میریم یه دونه میخریم و اون قبلیو از صحنه خارج میکنیم! امسال همین تلاشم نکردیم

صبح حرم عالی بود.. هوا هم بارونی نم نم وقتی میومدم دیکه داشت شلوغ میشد . یکساعتم تو کتابفروشیش بودم تا عیدیایی که مامی میخواد به بچه ها بده رو بخرم..دوتا کتاب کودک و ۴ تا بزرگسال .مجبور شدم کتابای بچه هارو بخونم تا از توشون انتخاب کنم.. به نظرم اونقدری جذاب نیومد ولی ناچارا از توشون انتخاب کردم دیگه.. کتابایی که تو بچگی هودم خونده بودم اینقد نقاشیاش خوشگل بود و داستاناش جذاب بود که هنوز یادمه خیلیاشو.. حتی یه تعدادیش یادمه سواد نداشتم مامانم یبار خونده بود میشستم برا خودم تعریف میکردم از رو عکسا( در این حد خلاق بودم) کتابایی که نویسنده هاش ایرانی بودن یه نقطه مشترک داشتن اونم ابنکه توشون یه عروسی بود! بیخود نیس دهه هفتادیا زودتر از ماها متاهل شدن. ما تو کتابای داستانمون ازین چیزا نبود والا! یا پیر زن بود یا میخواست بره مدرسه و کار خونه داشت یاد میگرفت یا جک و جونور بود! با وجود اینا باز میرفتیم خونه همسایه با دختر و پسرش مامان بازی میکردیم :)) حالا داستانای جک و جونوراشم عاشقانه اس! یحتمل اینا سیاستهایی در جهت ازدیاد نسله چون تا یادمه موقع ما میگفتن فرزند کمتر زندگی بهتر!

یاد شاگردم افتادم بهش شنا یاد دادم داشت تمرین میکرد گفت یاد سگم افتادم! وقتی میندازمش تو آب همینجوری شنا میکنه -_-

دو روز دیگه سال جدید میشه. بشینین هدفای سال بعدتونو بنویسین!

و اما همچنان به قول شاعر " کیف احوالیم سازدیر بو گون مستانه مستانه... "

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۶
سپیدار

عاشق خودمم که هر بار میرم کتابخونه ۳ تا کتاب امانت میگیرم ولی حتی یکیشم به نصف نمیرسه بعد یه ماه! باز میرم پسشون میدم. تازه هر دفعه ام با خودم میگم کاش بیشتر از ۳ تا کتاب میشد برداشت! 

حالا این یه طرف خوندن کتابایی که تو خونه دارم یه طرف.. یعنی کتاب از کتابخونه میگیرم بعد یادم میاد عهههه فلان کتابم بخونم..

ولی خب بالاخره میره تو آمارای کتابخونی و آمار میزنه بالا همینش خوبه

امروز با مامی رفتیم کتابفروشی فقط یکی از کتابایی که دنبالش بودم و اصلا هم یادم ازش نبود و پیدا کردم!

یه حوض ماهیم برا هفت سین خریدم که از وقتی اومدم خونه ذهنم درگیرشه! دوتا ماهی توشه که بشدت به ماهی واقعی شبیهه یعنی فک کنم ماهیارو خشک کردن گذاشتن توش :-( تو یه کار هنری داخل یه مکان فرهنگی..چرا آخه؟؟؟

نکته مهم اینکه همچنان شادابم از پنجشنبه تا حالا :-)

فردا هم میرم آخرین حرم سال و پس دادن کتابام ولی دیگه کتاب نمیگیرم که تا اخر عید لااقل کتابای خودمو بخونم " شفای زندگی " از "خانم لوئیز هی" و "بیاندیشید و ثروتمند شوید" از "ناپلئون هیل" اولیو یه دوست خوب چند سال پیش بهم هدیه داد و یکبار خوندمش ولی نه کامل بعد به یه دوست بدقول قرض دادم و دیگه ام جایی ندیدمش بخرم تا اینکه امسال بزور از طرف پسش گرفتم -_- 

و اینکه جوجه هامون دیگه هیولا شدن حسابی.. از دستشون به امونم! یبار وسط خواب دستمو بردم زیر بالشت یهو به یه چیزی خورد ترسیدم بعد فهمیدم مداد رنگی بوده! دنبال شونم باید بگردم وقتی میرن.. زیر تختم که همه چی پیدا میشه جدیدا!! یه سری وسایلم میذارم نقاط بالا ک دستشون نرسه یا قایم میکنم بعد خودم باید دنبالشون بگردم.. لوازم آرایش و لاکامم که حتی از دست این پسره در امان نیست. رنگارو باهاشون تمرین میکنه! چند روز پیشم پد پنکیک و برداشته بود خیلی با لطافت میزد به صورتش!! لابد از پسرای نسل جدید یاد گرفته

قبلا زیر ابرو برمیداشتن یکم بعد شد اصلاح کامل و بعضی جاهام شنیدم بند میندازن!! کم کم آرایش و ناخن بلند کردنم بهش اضافه شد حالام که ساپورتای فاق کوتاه میپوشن با کفش کالج بدون جوراب یا با پاپوش!!!! به اینا باید گفت پسر خانوم؟ آقا خانوم؟ دختر آقا؟ یه تیپ مردونه و نیم سانت ته ریش دلمونو میبرد که اونم ازمون گرفتن

راستی گفتم شاگردم لپاشو سوراخ کرده؟ عمل چال لپ! قیمتشم ۲ میلیونه اگه خواستین

اینجوره موقع ها آدم باید چی بگه؟؟ لپ نو مبارک؟؟ چاله مبارک؟؟

دکتر گفته بود نخنده منم کم نذاشتم کلی خندوندمش حالا منتظرم ببینم بخیه هاشو برداره دقیقا چی میشه؟


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۴۳
سپیدار

رمان "پس از تو" نوشته "جوجو مویز"

رمان بدی نبود ولی بیشتر به درد فیلم میخورد تا کتاب

دنباله کتاب (من پیش از تو) بود. کتاب اول و نخوندم ولی فیلمشو دیدم البته بعدها فهمیدم کتاب بوده! 

از دید فنی هرچند که اینکاره نیستم اما کار نویسنده حرف نداره اما خب این رمانای تخیلی اون چیزی نیستن که منو اغنا کنن 

جلد اول ، قهرمان داستان دختریه شوخ و شنگ که پی کار میگرده و نهایتا پرستار پسری به اسم ویل میشه که فلج شده.. عاشقش میشه ولی در نهایت ویل به خاطر وضعیتی که داره خودکشی میکنه اونم توسط یک موسسه مجاز!! کل داستان اتفاقات  و جریانات این آشنایی و نگهداری و در نهایت با مرگ ویل ختم میشه

حالا داستان دوم زندگی این دختر و سایر خانواده ویل هست بعد از مرگش و اینکه چطور با این قضیه تلخ کنار میان در نهایت

نویسنده اونقدر هنر به خرج داده که شما براحتی کتاب و کنار نذارین


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۱
سپیدار



رمان " بلندیهای بادگیر" نوشته ی "امیلی برونته"

شاید حقیقتا اونقدرا داستان هیجان انگیزی نداشت اما همون چند صفحه ی اول .. خوابیدن آقای  لاک وود توی اون اتاق مخوف و روح سرگردان کاترین که سعی داشت از پنجره داخل اتاق بشه ... منو وادار کرد تا انتها این کتاب چهارصد و خورده ای صفحه رو بخونم! تا ببینم کاترین کی بوده؟ چه سرنوشتی داشته؟ کشته شده یا مرده؟ و ...

بیشتر از اینکه یه کتاب رمانتیک عاشقانه باشه یه رمان ماجراجویانه است و باید بگم صحنه های عاطفی خیلی کمی توش دیده میشه

تو کتاب یه شخصیت مذهبی منفور هست! و شاید القای این موضوع به خواننده میخواد باشه که یک آدم مذهبی لزوما یک آدم ریا کاره! عنوانی که اغلب پشت سر نام اون پیرمرد توی کتاب آورده شده

تضاد طبقاتی هم به شدت تو این کتاب خودشو نشون میده! اینکه ارباب میتونه هر بلایی سر مستخدم و نوکر خودش بیاره! به خصوص تحقیر و توهین از همون کودکی تو ذهن متمولین نقش میبنده و همین مساله هم باعث عمیق تر شدن این شکاف بین دو گروه و پیدایش عقده های حقارت در گروه زیر دست میشه

توجه زیاد به ثروت و دارایی طرف مقابل چیزیه که تو تمام رمانای خارجی بهش برخورد کردم. طوری که افراد قبل از ازدواج محاسبه میکنن زن/مرد مورد نظر چقدر املاک داره و بعد از فوت چقدر ارث میبره؟؟!!

به هر حال به نظرم کتاب جذاب و خوبی بود

تصویر روی جلد کتاب و نمیدونم چیه و تصویر بالا از روی فیلمش برداشته شده


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۴
سپیدار

رمان " مادام بواری " ماجرای زنیه که همسر پزشک یک دهکده است و شوهرش که البته قبل از این زن بداخلاق و زشتی داشته و زنش مرده اونقدری که تصورشو داست ادم گرم و دلنشینی نیست و با این بهانه ها این زن که قبل از ازدواج مدرسه مذهبی میرفته و مدام به کلیسا رفت و آمد داشته رو به فساد اخلاقی میاره که البته شوهرش به خاطر علاقه ی زیادی که بهش داره هیچ وقت مظنون نمیشه و نمیفهمه تا وقتی که همسرش میمیره و بر اثر اتفاقاتی مرد متوجه میشه...

اونقدرا جذاب نبود ولی خب بدم نبود

به هر حال تا شب کتاب نخونم خوابم نمیبره و البته تمام سعیم هم اینه که با خوندن رمانای مبتذل وقتمو هدر ندم و با تجربه ای که دارم رمانهای خارجی از این ابتذال خیلی دورند لااقل اونچه فرهنگشون هست به نمایش میذارن . که خب قطعا هیچ چیز قطعی و صد درصد نیست اما تو غالب موارد اینطوره


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۶ ، ۱۵:۰۷
سپیدار

واقعیت اینه که وقتی میبینم جایی داریم زندگی میکنیم که نماینده های مجلسش تسبیح بدست و با لباس آخوندی و سوابق ضد بدحجابی!!!!!!! و سایر نبوغ اینچنینی خودشونو شیش لا میکنن که با یه خانم خارجی سلفی بگیرن!!! بعدم بشن مضحکه ی دست سایر کشورااااا و یا رئیس جمعوری که برادر عزیزش از جمله غارتگران بانکهاست و وزرا دست بدست میدن وثیقه میلیاردی شو جور میکنن که یوقت زشت نباشه پیش رئیس!!!! یا بچه های طفلی وزرا که واردات میلیاردی انجام میدن اونم بصورت کاملا آبرومند!!! یا میزنن دماغ مامور قانون و خورد میکنن.... دیگه از این استخر فکسنی هیچ توقعی ندارم! و اینچنین میشه که با وجود یک مدیر (مدیر کل مجموعه ) فوق احمق! و یک سرناجی اخراجی که فقط ادعا داره! باز خدارو شاکرم

به هر حال خدا مدیر شیفتمونو حفظ کنه که اگر هر کسی دیگه جاش بود الان چیزی از ماها باقی نمونده بود!

فقط باید یادم بمونه که خیلی بهش رو ندم!(سرناجی منظورمه) یه ذره بروش میخندی سو استفادش شروع میشه


تی وی نشون داد مراسم ازدواج ام اسی هاست... چند روز پیشم تو شکرستان ننه قمر و پیرپلاسی مزدوج شدن... کرکر میخنده و به من میگه ننه قمرم شوهر کرد ام اسیا هم ازدواج کردن تو هنوز موندی.. و باز خنده ی مستانه از سر گرفت

اینم از مامان ما


و اما اون چیزی که میخواستم بگم.. 

پیشنهاد میکنم کتاب روزگار رهایی رو بخونید. خیلی وقت بود میخواستم بگم و یادم میرفت

دو جلد کتابه و هر کدوم حدود 300 و خورده ای صفحه

از ازدواج پدر و مادر امام زمان و اثبات تولدشون شروع میشه و دوران زندگی و غیبت صغری و کبری... تااا پیشگویی آخر زمان و اتفاقاتی که میافته و شرایط و زمینه های ظهور.. 

تمام این مسائل هم صرفا بر اساس احادیث و روایاته محکم هست.اغلبشون از پیامبر و بعد امام صادق(ع) و بخشهاییم از تورات و انجیل

شاید 200 صفحه اول جلد اولش یکم خسته کننده باشه چون چیزایین که ما زیاد خوندیم و شنیدیم به هر حال مطالبیم مابینش هست که از خوندنشون پشیمون نمیشین

از مزایای خوندن این کتاب اینه که اولا بسیار امیدوار میشین به اینده ای که در نهایتش پیروزی حق بر باطل هست

دوما از خیلی پیشامدها دیگه زیاد حرص نمیخورین!!

خیلی جالبه که بدونیم ما جزو مردم آخر زمان هستیم..و اگر بر اثر مرگ ناگهانی از دنیا نریم زمان ظهور رو میبینیم و درک میکنیم!

ما تو زمانی هستیم که انواع فتنه ها هم ما و هم همه ی نردم دنیارو در برگرفته

اینکه قبل از ظهور جنگ وسیعی(جنگ جهانی سوم) اتفاق میافته و دوقاره به کلی نابود میشن! ( یکیش امریکاست ) و دو سوم جمعیت دنیا نابود میشن....

خیلی مسائل جالبی تو این دو کتاب مطرح شده که به نظرم تا حد زیادی نگرش ماهایی رو که در همین عصر زندگی میکنیم و به زندگی و آینده میتونه تغییر بده

و همونطور که گفتم نکته ی مهمش استفاده از احادیث و روایات معتبر هست

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۲۷
سپیدار

دوباره روز آخر و یکماه تعطیلی!

بدم نمیومد بعد افطارا شیفت میداشتیم تجربه ی جالبیه ولی خب به دلایلی این استخر همیشه ماه رمضان برای اقایون بوده فقط..

بهدهر حال یکماه از این سردردای لعنتی ناشی از هوای گرم و آلوده به گاز کلر خلاص میشم و برای 3ماه بعدی هم چاره ای جز قهوه ندارم

گرچه که امروز ب نتیجه رسیدم اگر در و پنجره هارو باز کنیم و کمی سرد بشه خیلی بهتر ازینه که ما 4تا بعد از ساعت کاری با سردرد و حالت تهوع ازونجا خارج بشیم


کتاب "رستاخیز" نوشته ی "تولستوی" رو که 630 صفحه بود بالاخره تموم کردم

جالب بود

مربوط میشه به نظام حکومتی و اداری و دادرسی فاسد و به خصوص وضعیت نابسامان زندانها و زندانیا که البته چیزی فراتر از نابسامان باید گفت!

و داستان هم از جایی شروع میشه که پسری ثروتمند به خدمتکار پاک و ساده ی منزل عمه هاش تجاوز میکنه و بعدم برای همیشه ترکش میکنه و دختر که باردار میشه صاحبان خونه به جرم فاسد بودن بیرونش میکنن و ازونجا وضعیتش ب کلی تغییر میکنه و برای گذران زندگیش روسپیگری رو بعنوان شغل انتخاب میکنه... تا اینکه به ناحق به جرم قتل به زندان میافته و محکوم به تبعید و کار با اعمال شاقه میشه.. طی اولین جلسه ی دادگاه یکی از ناظران همون پسریه که بهش تجاوز کرده! طی اتفاقاتی دگرگون میشه و پشیمون و سعی میکنه از نفوذش استفاده کنه تا رای دادگاه باطل بشه... 

حالا یه رمان دیگه رو دارم میخونم

یادم نیست زمانی که "بامداد خمار" اومد من چند ساله بودم دقیقا اما خواهرم که این کتاب و از دختر خالم گرفته بود نمیذاشت منم بخونمش..با اینحال بیشتر از نصفشو یواشکی خوندم..چیز زیادی ازش یادم نبود جز نجاری به اسم رحیم و دختری از خانواده ی اعیان که عاشق این رحیم میشه و آخرشم پشیمون میشه.. نمیدونم چی باعث شد کتاب و دانلود کنم و شروع کنم به خوندنش.. شاید به خاطر اینکه خیلی وقته یه رمان ایرانی نخوندم


اتاقم ب شدت نامرتبه و فرصت جمع و جور کردنشو ندارم 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۶ ، ۲۰:۲۲
سپیدار