خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

یه موقع هایی دلم میخواد از همه چیز فاصله بگیرم... همه ادما همه اتفاقات.. حتی خودم

نمیدونم کجای دنیا ایستادم؟! سردرگم و سرگردونم... مثل کسی که گم شده و هیچ جارو هم بلد نیست

باید دائم به خودم نهیب بزنم...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۱:۳۱
سپیدار

گاهی حس میکنم جا موندم

ترسها زمان و از من گرفتن ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۷ ، ۲۰:۵۷
سپیدار

نشستن طولانی باعث کمردرد میشه.. و کمر عزیز من ک قبلا هم اسیب دیده و من هیچ وقت پیگیرش نشدم.. پتوی یکی از هیولاهامونو لوله کردم مث بالشتک طبی رو صندلیم تعبیه (درسته؟) کردم بسیار ترفند عالی بود. راس یک ساعت هم پامیشم چندتا حرکت فیله کمر انجام میدم خداروشکر دو روزه هیچ دردی ندارم دیگه

باید میرفتم پزشکی میخوندم اصلا

ضمنا برنامه درسیمو از 5 صبح استارت میزنم در واقع از 6 چون 5تا 6 نماز و صبحانه و ورزش (قر) از 6 درس..

امروز ک تا اینجاش خیلی راضیم 6 ساعت خوندم نهارمو خوردم الانم استراحت میکنم بعد میرم پارک پیاده روی برای خودم و بعد باز میام ادامه میدم 😊

فعلا این اخرین ویرایش برنامه هامه


یه حرکت اساسی باید بزنم در جهت یک تصمیم قاطعانه... خدایا محکمم کن سر بزنگاه تا دقیقا اون حرفایی رو بزنم که لازمن و اون اتفاقی بیافته که باید!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۷ ، ۱۳:۵۱
سپیدار

آمار امروز 748 نفر تا الان!!!!!!

کی داره با من شوخی میکنه خودش بیاد بگه 😒


مریضای خفن قبل مردنشون حالشون کاملا خوب میشه

تو بلاگفا هم که بودیم قبل از انهدام بازدیدای روزانه بالای 100 تا میشد... بعد یهو ترکید هرچی نوشته بودیم به فنا رفت

حالا اینجام مدتیه آمارای بازدید نجومی شده!!

آیا شما هم؟؟

کی قرار منفجر بشه خدا میدونه😑


این من اون منی که باید باشه نیست!!!

در دوره ی سخت ترک علایقم هستم برای رسیدن به یک علاقه و هدف بزرگتر! 

حسم میگه همه چیز برای رسیدنم به این هدف مهیاست و همه چیز دارن منو میبرن تا برسونن به هدفم


به این فکر میکردم چی برام خیلی مهمه؟؟؟ تناسب اندام! تنها چیزی که به خاطرش درد بلند کردن دمبل و شنا رفتن و پلانک و تحمل میکنم... تو مدت درس خوندنم کمی تا قسمتی داره رو به زوال میره و این طبیعی ترین عارضه ی درس خوندنه


و یه چیزی!

دختر شاگروم بورسیه شده رفته آلمان برای دکتراش... اینن بگم که چندین سال قبل همینجا قبول شد و همه چیز ۱۰۰% اوکی بود و همه اساتید مطمئن و خوشحال... تا اینکه تو جلسه دفاع یه حاج آقایی یه سوال فقهی خفن و فوق تخصصی میپرسه اینم نمیتونه جواب بده رد میشه......... خدا از سر تقصیرات همه مون بگذره

میگفت اونجا اکثریت با دوچرخه تردد میکنن و هوا خیلی تمیز و عالیه

واقعا نمیشه ماهم با دوچرخه بریم و بیایم؟؟؟؟ 

نمیشه همه جای شهر مسیر دوچرخه سواری باشه؟؟؟؟

نمیشه به جای اینکه بگن خانوما نباید دوچرخه سوار شن بیان دوچرخه های مناسب برای خانوما تولید کنن؟؟؟؟ 

نمیشه هر خانومی رو فهمیدیم ورزشکاره نریم تو فاز ....؟؟؟ 

من دلم دوچرخه میخواد

پروژه بعدیم ایشالا


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۷ ، ۲۱:۲۵
سپیدار
یکی از بدترین مسائل تو زندگی یه آدم اینه که در مورد نقش و جایگاه و وظیفه و تکلیفش سردرگم باشه!
وقتی مجبورت میکنن تو مسائلی دخالت کنی که شروع و شکل گیری و ادامش هیچ ارتباطی به تو نداشته و نداره
وظایفی رو بعهده بگیری که اصلا ربطی بهت نداره و در واقع وظایف یکی دیگست
نمیدونی کارایی که داری انجام میدی جزو تکالیفته؟؟ که به لحاظ عقلانی قطعا نیست ولی... 
آدم تا کجا میتونه خودشو ندیده بگیره؟؟!!
تا کجا میشه خدمت از کجا به بعد خیانت؟؟ خیانت به خودت و موجودیتت یا حتی خیانت به کسی ک بی مسیولیتیش روزبروز بیشتر میشه... 
گاهی فکر میکنم واقعا نقشم چیه؟؟؟
جلوی دعواهارو بگیرم؟؟؟
کارایی که ربطی بهم نداره انجام بدم و بجاش از کارای واجب خودم بزنم؟؟
درد دلا و غصه ها و اشتباهات 30 ساله ی زندگی رو گوش کنم؟؟؟
سپر بلا بشم مرتب و هی از خودم بزنم برای اینکه تشنج کم بشه؟؟
و هیچ توقعیم نداشته باشم!!
هییییچ حمایتی ... به هیچ شکلی... 
فقط خدمات تقریبا یک طرفه در قبال جای خواب و غذایی برای خوردن...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۷ ، ۱۲:۱۰
سپیدار

یه آدمایی هستن که محبتشونو به زبون نمیارن اما همه تلاششونو میکنن تا بهت نشون بدن و ثابتش کنن

و آدمایی که زبونشون خوب کار میکنه اما تو عمل هیچی نیستن! حتی شاید عکس حرفاشون باشن.. 

دسته دوم موجودات عذاب آورین.. نه هستن نه میرن نه میشه روشون حساب کرد نه میذارن نادیده بگیریشون... همیشه ام حق به جانب و پر ادعان...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۷ ، ۲۳:۱۲
سپیدار

ترتیب خوندن درس امار و سنجش

میخونم

میفهمم

حل میکنم

با خوشحالی رد میشم

میخونم

فک میکنم فهمیدم

میام حل کنم

حل نمیشه

دوباره میخونم

راه حل و نگاه میکنم 

جوابو میخونم 

دوباره بررسی میکنم

نه نمیشه!

میگردم تو نت

پیداش میکنم

حل میکنم

با خوشحالی رد میشم

گشنم میشه!!


یعنی اینا تا کنکور یادم میمونه؟؟؟


روز دانشجو مبارک

آمادگیشو داشته باشین سال دیگه بهم تبریک بگین خخخ


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۷ ، ۱۸:۳۴
سپیدار

خبر اینکه دو هفته اس بشدت دارم درس میخونم! از نشانه هاش هم گردن درد، کمر درد و زانو درد بهمراه اندکی اضافه وزن!

بله دیگه درس خوندن واسه کنکور همینه!! حالا کم کم دارم خودمو باهاش سازگار میکنم تا عوارضو به حداقل برسونم


خب درس سنجش و کلا یادم رفته و از دیشب ک رفتم تو کارش تا امروز ظهر افسرده شدم...درست میشه حالا اولشه!


آدمارو شاید بشه از زندگیتون بیرون کنید اما از ذهن و قلبتون حقیقتا نمیشه یا بسختی میشه! حالا مخصوصا که شما در این زمینه دارید شدیدا تلاش میکنید و اون آدمم متقابلا برای موندن بشدت تلاش میکنه!

دنیا عجیب نیست این ماییم که هنوز قواعدشو یاد نگرفتیم!

بشخصه فهمیدم که از هر چیزی فرار کنید یا بهش بی توجه باشید بیشتر به سمتتون گرایش داره و حرکت میکنه تا چیزهایی که شدیدا پی ش میدوید!!


چرا من همش فکر میکنم وقت کم دارم؟؟؟؟؟؟ حتی وقتیم کار خاصی نداشتم همین حس بود حالا هم ک دارم میخونم بیشتر... 


باید خندید و گذشت و درگیر هیچ چیز این دنیا نشد! بذارید هر چیزی خودش مسیرشو تو زندگیتون پیدا کنه و اگر موندنیه بمونه و اگر نیست بره... گاهی وقتا شما فقط باید بیننده باشید و بس!! چون کار دیگه ای ازتون ساخته نیست.. اما مهمه که چطور بیننده ای هستین. بیننده ی ارام و خوش نظر یا بیننده ی استرسی و بد بین؟؟

در هر دو صورت اونچه که بخواد بشه میشه پس اولی باشین که لااقل ضرری نداره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۷ ، ۲۲:۰۷
سپیدار

نمیدونم نخوابیدنم اثر کافئینهاییه که صبح تا عصر مصرف کردم یا فکر و خیال یا انتظار.. !؟

یه گوشه ی ذهنم خیلی مشغوله و آروم نمیشه.. موقتی میشه اما تا فرصت پیدا کنه باز شروع میشه.. 

تا پارسال هرکی میگفت درس بخون بهش میخندیدم میگفتم برو بابا!

امروز اولین روز درس خوندنم بود! کی فکرشو میکرد؟؟

از 400 و خورده ای صفحه کتاب آسیب شناسی، 100 صفحه رو تو 7 ساعت تونستم بخونم!!

بعد از 8 سال دوری از درس و مدرسه خیلی سخت بود ولی یه اشتیاق خاصی دارم

بخصوص مباحثش خیلی ب درد کارم میخوره و با بعضیهاش عملا مواجه شدم و حالا که میخونم میگم عههههه چه جالب!!! پس اینه!!؟؟ 

بعضی مباحثشو تو دوره های مربی و ناجی خونده بودم ولی خیلی محدود.. 

من اونیکه میخوام و قبول میشم مطمئنم!

فقط چهار ماهه..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۰۰:۰۸
سپیدار