خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۳۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۱ ثبت شده است

یه کتابی میخوندم که شامل روایات و احادیث از اماما راجع به ازدواج بود بیشترشم از پیامبر(ص) بود یه قسمتیش راجع به هم کفو بودن نوشته بود و طی چند تا حدیث و روایت از پیامبر اینطور فهمیده شد که هم کفو بودن یعنی اینکه هر دو مومن باشن و همین کافیه و اصلا مربوط به نژاد و شهر و کشور و فاصله ی طبقاتی نمیشه و اینا هیچ کدوم معنی هم کفو رو نمیده و اتفاقا ایشون بعضی از دختران قبیله قریش و به ازدواج پسرایی از عجم در میارن تا دیگرانم یاد بگیرن و بدونن این مهم نیست و حتی افرادی (دختر و پسر) از دو طبقه ی کاملا مرفه و فقیر رو "تنها چیزی که مهمه فقط مومن بودن هر دو طرف به خدا و دینشونه" و یه چیز دیگه اینکه یه پدری پیش حضرت محمد(ص) میره و میگه من هیچ فردی که از نظر ایمان مناسب دخترم بدونم و با عقایدم جور دربیاد و پیدا نمیکنم براش پیامبر هم میگن اگر ایمان داره کافیه و اصلا دلیلی نداره با عقاید پدر یکسان باشه!! خیلی جالبه اینا رو تا قبل از این کاملا متفاوت شنیده بودم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۰۶
سپیدار
مث جغد شدم این روزا شبا خوابم نمیبره صبح که میخوام بخوابم نمیشه یعنی بازم از چشمم میپره ظهرم که اگه بخوابم!!!هزار بار وسطش بیدار شدم فک کنم تا چند وقت دیگه کلا نیازی به خواب احساس نکنم خدا بخیر کنه........ دعا کنید یه کم خواب به این چشما بیاد تا دیوونه نشدم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۱ ، ۲۳:۴۴
سپیدار
از96 ماهی شما 55 تا غرق شد چند تا ماهی دارید؟.............بله ؟؟ مشغول جمع و منها بودی؟تقصیر این مدرسه ها است که عمر شما را به فنا داده اندتا حالا کسی شنیده که ماهی غرق بشه؟حتما الان دانشجو هم هستی!!!!!!!!************************اینقد بدم میاد نشستم پشت کامپیوتر تنهایی حالشو میبرم ….یهو یکی میاد تو میشینه کنارم ….باید براش از اول تا آخر پیدایش کامپیوتر رو براش توضیح بدی************************دختره قیافش عین قاشق مربا خوری میمونهپروفایلش نوشته ::درگیر من نشو، همــــدم نمیشوم!اعتماد به نفس بعضیا صاف تو لوزوالمعدم************************هیچی به اندازه اینکه به مادر یه دختر بگی “من فکر کردم شما خواهر بزرگشی” یه مادر رو خوشحال نمیکنه************************سه نفر دیر به قطار میرسن ، دنبالش میدون ،دو تاشون سوار میشن ، سومی نمی رسه ، شروع میکنه به خندیدن .میگن چرا میخندی ؟میگه : آخه اونا واسه بدرقم اومده بودن
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۵۳
سپیدار
داشتم میگفتم دیگه مدتهاست احساس امنیت ندارم وقتی میرم بیرون هر روز خبرای تازه میشنوم از دخترا و زنایی که تو خیابون از دست یکی فرار کردن (خدا کنه همه بتونن فرار کنن) میگفت کار نیست!وقتی کار نیست جوونا پول میخوان دیگه چاره ای ندارن جز این کار(دزدی و ..) گفتم آره راست میگی کار نیست وقتی کار نباشه فقر میاد وقتی فقر باشه فساد زیاد میشه وقتی فساد زیاد شد دیگه هیچ کی امنیت جانی نداره اما چیزی که کمرنگ تر و بی اهمیت تر از همه چی شده ایمانه!! ایمان تسبیح دست گرفتن یا یه چشمی رو گرفتن نیست(البته ولنگ و واریم نباید باشه) ایمان اینه که تو همه جا خدا رو میبینی که داره نگات میکنه وقتی ایمان داری حاظری تو خیابونا راه بری و دست فروشی کنی اما تن کسیو اینجوری نمیلرزونی اگه واقعا باشه میدونی یه روزی باید جواب بدی!! هنوزم هستن ادمایی که با کمترینا دارن میسازن اما از حدود خدا تجاوز نمیکنن
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۰۸:۲۷
سپیدار
این وقت شب (ساعت2) از بیرون صدای جارو کشیدنشو میشنوم من اینجا راحت نشستم و هروقتم خسته شم میخوابم این بنده های خدا وقتی همه خوابن میان کوچه و خیابونا رو تمیز میکنن هوای تاریک...خسته....خواب آلودگی... ناامنی....سرما...گرما..... حالا مگه چقدر بهشون حقوق میدن؟؟؟؟؟؟ چیزی که میگیرن در مقابل کاری که میکنن هیچ چی نیست آرزو میکنم یه روزی عدالت چنان تقسیم بشه که امسال این آدما به حق واقعیشون برسن هم مادی هم روحی و معنوی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۴۱
سپیدار
چند روز پیش فکر میکردم که...کاش همون موقع منم یه استخاره میگرفتم!!! اونوقت نتیجه چه خوب میومد و چه بد حواسمو بیشتر جمع میکردم اگه بد میومد که کلا راحت میشدم از همه چی.... دیشب خواب دیدم توحرمم یکی از آقایونی که همیشه قسمت خانوما هستن و استخاره میگیرن و دیدم(تو بیداری دیده بودمش) بهش 2000 تومن دادم تا واسم استخاره بگیره سریع گرفت و بهم نشون داد سوره و آیه و معنیشو کاملا دیدم و بعد شروع کرد به توضیح دادن...همه چیو خوب فهمیدم خیلی استخارش خوب بود و البته منطقی انگار از یه چیزایی خبر داشت !!! بیدار که شدم هرچی فکر کردم سوره و آیه شو به یاد نیاوردم..... شاید اینم از اون اتفاقاست که قراره بعدا بیافته؟؟!! هرچند من دیگه منتظر چیزی نیستم.........................................................................
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۳۳
سپیدار
آرزوهام شاید بزرگ بودن اما به نظر خودم دست نیافتنی نبودن ولی خب....نشد که بشه حالا دیگه آرزوهامو کوچیک کردم خیلی کوچیک اونقدر که مطمئنم خیلی زود به زود میرسم بهشون کوچیک به اندازه ی بذرای سبزی که میکارم و انتظار میکشم سر از خاک بیارن بیرون اندازه ی همون چند وجب خاک شاید حتی دیگه نشه بهشون گفت آرزو اما پُرن از امید گاهی وقتا سرت که به آسمون میرسه یادت میره ریشت تو خاکه شاید واسه همین نرسیدم.........
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۱ ، ۱۵:۱۵
سپیدار
بزرگترین درد بزرگ شدن اینه که هر روز تنها تر میشی جالب اینجاست که دلایل این تنهایی ظاهر خوبی داره معمولا........................
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۱۹
سپیدار
این چند شبی که پنجره های اتاقم بازن قبل از خواب صدای خیلی آروم پرنده ها رو میشنوم از بیرون قبلا نمیشنیدم(سالهای قبل) یا نبودن یا...؟؟؟!!! صبح قبل از طلوع خورشید هم صداشون میومد یه همهمه ی عجیب و آروم و درهمی داشتن چه موسیقی لذت بخشی بود خدایا شکرت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۵۴
سپیدار
تقصیر من نبود که فکر میکردم آدم خوب یعنی کسی که یه کپی از خودم باشه!!! از وقتی بچه بودم همینو بهم یاد دادن.............................. ولی..... بی انصافی نیست تبعاتش به من برسه؟؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۰۷
سپیدار
چرا دائم همه جا رو میگردی دنبال چیزی که فقط عذابت میده؟؟؟؟ مریضی دیگه!!این کارِ آدم مریضه اینقدر بی هدف و بی نتیجه بگرد تا بترکی!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۴۳
سپیدار
باز فصل جفت گیری گربه ها رسید و صداهای ناهنجار گربه های نر واسه جلب توجه گربه های ماده و تا چند وقت دیگه باز کوچه پر میشه از بچه گربه های ناز تو حیوونا همیشه جنس نَر به هر جون کندنی هست سعی میکنه توجه ماده رو به خودش معطوف کنه هدفشونم کاملا مشخصه.نیازی به چاخان ندارن ولی تو دنیای آدما برعکسه!!! ماده ها خودشونو میکشن تا یه نر بهشون توجه کنه حالا هدف هرچیزی میتونه باشه.............
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۳۹
سپیدار
هرچی فکر میکنم میبینم همه ی آدمایی که بدترین بدیها رو تاحالا در حقم کردن میتونم ببخشم ولی خودمو نه.... آخه این همه اشتباه؟؟؟ اونم یه جا؟؟!!! همشم در حق خودت......... سوختن حقته
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۳۵
سپیدار
وقتایی که از کم تا بسیار زیاد قاطی میکنم و دیگه خون به مغزم نمیرسه میگم: خدایا میخوام میخوام میخواااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام!! همونی که خودم میخوام فقط!! مدتی که میگذره و باز خون درون مویرگهای مغزم به جریان میافته میگم: خدایا خودت که بهتر میدونی،اون موقع که هی زار میزنم و میگم فقط همون که میخوام و بده، آب روغن قاطی کردم لطفا اون موقع ها نه به اشکام نگاه کن نه به زار و زِرمه هام توجه کن.تو هرکار صلاح میدونی همون کارو بکن و متاسفم که دوسوم ماه رو سیاهم یک سوم باقی هم در شک و تردید!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۵۸
سپیدار
از حوادث خارق العاده سال جدید این بود که هر کی تو عید و بعد از عید منو دیده و میبینه به شدت دعا میکنه تا آخر سال 2تا بشم!!!!!! مگه من جای شما رو تنگ کردم آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یکی دیگه هم اینکه یه عده بهم عیدی دادن!!!!!! انتظار این یکیو دیگه نداشتم خداییش کلی متعجب شدم این جکم خوشم اومد حال کردم بنویسم اینجا قدیما ظرف یکبار مصرف نبود، دختر همسایه دوبار میومد، یه بار نذری میاورد، یه بار میومد واسه ظرفش، آدم فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشت. بعد میگن چرا آمار ازدواج کم شده .شما دارین فرصتها رو از جوونا میگیرین...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۱ ، ۰۵:۳۳
سپیدار
سرِ آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۲۵
سپیدار
دوست خوب به کسی میگن که.............................. بعد از اینکه یه روز یا نصف روز و  باهاش گذروندی، وقتی اومدی خونه و خوابیدی، خوابای خوب ببینی مثل دوستِ من "Day"  حیف که توام داری پَر میشی امروز حرم چقدر خلوت بود.مخصوصا جلوی ضریح.البته ضریح طبقه ی پایین.جای همه تون خالی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۴۵
سپیدار
امروز روز تخریب طبیعت بودخوش گذشت؟؟ من که تا یادمه همیشه به جای ۱۳ روز ۱۲ میریم بیرون.کلیم حال میکنیم همه جا خلوت،جاده ها آروم،هوا تمیز،بدون سر و صدای اضافی.فقط صدای طبیعت میشنوی.به به این ۱۲ رفتیم روستای کنگ.بهش میگن ماسوله ی دوم.بارون خیلی قشنگی میبارید یه کمی سرد بود اولش.کلا آب و هواش خیلی خوبه هرچند هنوز تو این فصل سرده و سرسبز نشده اما خونه هاش مثل ماسوله شکل پلکانی داره.خیلی خوب بود بعدم یه جایی بین راه پیدا کردیم تو کوه و کمر.منو پدرجان رفتیم اون بالاها که آدم سرگیجه میگیره ناهارم جاتون خالی "عنبران" بودیم.تختی که گرفتیم بالاترین طبقه بود و منظره ی خوبی داشت خدا رو شکر خوب بود همه چیز فقط من نمیدونم چرا هنوز تشخیص نمیدن تو رستوران و غذاخوری اگه موزیکم پخش میشه باید بی کلام و خیلی آروم باشه ولی الان هرجا میری-مخصوصا خارج شهر-همه موزیک ۶ و ۸ میذارن اونم با چه صداهایی نمیدونی غذاتو بخوری یا....؟؟؟؟؟؟ یا خیلی خفن عاشقانه است یا اینقدر غمگینه که یاد قرضات میافتی!!!!! مردم ما یه عادتای عجیبی دارن!!! وقتی میری یه محل خوش آب و هوا باید تا میتونی از صدای طبیعت و باد و آب و پرنده استفاده کنی سکوتم که باشه سکوتش آرامش بخش و زیباست واقعا بعدشم فرصت خیلی خوبیه واسه راه رفتن،بالا رفتن از کوه ،دویدن....چیزایی که در طول زندگی و روزای عادی معمولا فرصتشو نداری یا جاشو نداری ولی خیلیا همین که مستقر میشن ضبط ماشین و تا آخر زیاد میکننو یه فرش و بعد شروع به خوردن بعدشم که خیلی میخوان خوش بگذره میرقصن!!! خب این کارا رو که تو خونه هم میشه کرد.تازه خیلیم راحت تری یه چیز دیگه هم هست که اصلا درک نمیکنم؟؟!!یه روز(روز۱۳)درست ۱الی ۲ساعت موقع رفتن تو ترافیکی.وقتی میرسی به محل مورد نظر دیگه ظهر شده بساط پهن میکنی میشینی.همینجور به فاصله ی یک وجب یک وجب آدما نشستن.حتی زیر آفتاب داغ صدای بلند ضبط.،یه عده میرقصن،یکی بچش گریه میکنه،اون یکی جیغ میکشه،یه عده دود سیگار و قلیونشون خفت میکنه،اصلا راحت نیستی.حتی نمیتونی راه بری و بازی کنی چون همه جا آدم نشسته گلا و چمنا هم که دیگه فدای سر همه............بعدشم خسته و کوفته باز باید ۲ساعت ترافیک و تحمل کنی....واقعا خوش میگذره؟؟؟ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ما که صبح (نزدیک ظهر) رفتیم سینما آفریقابعدشم "پیتزا پیتزا" بعدم یادمون از این هیجانات مردم نبود گفتیم بریم کوهسنگی نماز بخونیم و یه کم راه بریم..............از چندین متر عقب تر اصلا جا واسه پارک ماشین نبود.... چفت چفت آدم نشسته بود اصلا نمیشد از بینشون رد شد.....دیگه برگشتیم خونه مون این سبزه رو هم امروز قبل رفتن گره زدم که حیف نشه فقط گره ها رو حال میکنین؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۱ ، ۱۹:۴۱
سپیدار
چقدر این فروشنده ها زیادی صمیمی شدناااااااااا البته جدید نیست خیلی وقته ولی بعضیا دیگه از حد میگذرونن قدیما یه احترامی میذاشتن لااقل موقع حرف زدن حالا انگار یارو داره با دختر خالش حرف میزنه اه اه اه بی ادبا!!! حالام که دیگه تیریپ روشن فکری و محبت(بخوره تو سرشون) مثلا اون روز رفتم خرید کردم آقاهه خریدمو که پیچید گفت مبارکت باشه عزیزم!! اول یه توجهی به اطرافم انداختم گفتم شاید با یکی دیگه است دیدم هیچ کی نیس یه نگاه بهش انداختم دیدم خیلی خونسرد زل زده بهم و لبخند تحویلم میده باید همونو میکوبیدم تو سرش که بفهمه با یه خانوم محترم اینجوری حرف نمیزنن یعنی چی خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!! این نشونه ی کلاس و شخصیت نیست!نشونه ی بی ادبیه که هنوز نمیدونی با هرکسی باید چه طور برخورد کنی و حرف بزنی!!!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۲۲
سپیدار
ساده بگویم؛ جایت هنوز خالیست " هیچ کس نمیتواند جای کسی دیگر را پر کند" این روزها همه نبودنت را به رخ میکشند حتی آسمان زیر باران میروم شاید اشک بهار، آتش دلم را فرونشاند................ هیچ چشمی این کلبه ی در حال سوختن را نمیبیند ولی دودش عجب کورم کرده ******************************* احساس سوختن به تماشا نمیشود/آتش بگیر تا که بدانی چه میکشم نمیدونم باید متاسف باشم یا نه از اینکه هنوز بعد از گذشتن بیشتر از یکسال نتونستم ازت دل بکنم این روزا مدام فکر میکنم...کاش یه جور دیگه باهات تا میکردم همیشه بهت میگفتم مقصر تویی حالا دارم تقصیرای خودمم میبینیم گذر زمان بهم ثابت کرد نمیتونم هیچ کیو به جای تو بیارم هیچ وقت............. کاش یه روز اتفاقی باز همو میدیدیم کاش حرفامو میزدم حرفاتو میشنیدم کاش هنوز بودی کاش با اون سرعت و عجله ردت نمیکردم فکر میکردم مثل بقیه خیلی زود از یادم میری ولی........... نمیتونم به کسی دردمو بگم یا نصیحت میکنن یا میگن دیوونه خیلی راحت میگن فراموش کن کسی که نکشیده نمیفهمه من ............................................................. خدایا تو ننوشته میدونی اما من مینویسم تا آروم شم کمکم کن بهت التماس میکنم دارم آتیش میگیرم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۱ ، ۱۴:۵۶
سپیدار
امشب هم ماه را با تو قسمت میکنم پشت خمیده از غمش سهم من لبخند نقره گونش بر سیاهی آسمان از آن تو
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سپیدار
همیشه یه پای بساط لنگه!! یه زمانی ، یه موقعیتی هست اما شرایط اصلا جور نیست! درست همون زمان وقتت کمه، سرت شلوغه، همیشه یه عالم کار داری که باید با عجله انجام بدی، همیشه کلی آدم اطرافتن و یه دقیقه هم تنها نیستی، حتی پولتم زودتر از همیشه تموم میشه و کم میشه، حتــــــــــــــــــــــــــــــــی ایرانسلم باهات راه نمیاد  بعد اون موقعیت از بین میره.....همه شرایط ایده آل میشه!!!!! وقتت همیشه اضافه میاد، دائم تنهایی، کارت کمه، پولت اینقدر زیاد میشه که میمونی چه جوری خرجش کنی؟؟!! تازه ایرانسلم مشکلش حل میشه انگار همه چی دست به دست هم میدن تو اون زمان خاص
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۲۹
سپیدار
دیدی بعضیا چقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر بی احساسن؟؟؟؟؟؟ مثلا یه هدیه میدی بهش بعد با یه لبخند خیلی شل و ول میگه:ممنون!!!!!! حتی بازش نمیکنه ببینه چی هست باهاش حرف میزنی یا ازش چیزی میپرسی خیلی بی حال جواب میده یا فقط میخنده!!! ای بابا.خب رو اعصابتن دیگه به این دسته افراد میگن مداد، ماست یا مربا از بس سرد و بی حالن آدم باید یه ذره احساس داشته باشه بابا یه کم شر و شلوغ باشه (اهل بگو و بخند در حد نرمال) صمیمی باشه.مخصوصا وقتی یه مدت طولانی با یه عده در ارتباطه(مثل عروس یا داماد یه خانواده!!!) از آدمای تعارفی و بی حال هیچ خوشم نمیاد سعی کنیم اینجوری نباشیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۱ ، ۰۸:۳۸
سپیدار
یه روز حضرت موسی(ع) از محلی عبور میکردن یه بنده ی خدایی رو میبینن که در حال سجده است و خیلی خاشعانه ناله و زاری میکنه ایشون میفرمایند اگر دست من بود حتما چیزی رو که میخوای بهت میدادم با این همه عبادت و سجده ای که میکنی اون فرد به حضرت میگه من مدتهاست حاجتی دارم اما خدا حاجتمو برآورده نمیکنه شما که پیغمبرش هستی از طرف من از خدا بخواه شاید به من بده حضرت موسی قبول میکنن و میرن پیش خدا و خواسته ی اون بنده رو عرض میکنن و از خدا درخواست میکنن خدا میگه موسی برو بهش بگو اگر تمام عمرشم تو سجده بمونه و گریه کنه باز هم چیزی که میخواد و بهش نمیدم چون لیاقتشو نداره حضرت موسی هم پیغام و به اون مرد میرسونن و بعد اون مرد میگه پس برو از خدا بخواه هم لیاقتشو بده هم خودشو و اینبار که حضرت موسی با خدا صحبت میکنن خداوند میفرمایند که :موسی بهش بگو حالا که اینطور دعا کرده بهش بگو به زودی دعاش مستجاب میشه و به خواستش میرسه منم همیشه از خود خدا میخوام چیزیو که میخوام هم مصلحتمو توش قرار بده و هم لیاقتشو و فکر میکنم همه ی اونایی که میگن فلان چیز و اسم نبر که میخوای ایمانشون به خدا ضعیفه و اونقدری که باید به قدرت خدا اعتماد ندارن وگرنه بهترین نوع دعا به نظرم همینه به خصوص برای منی که صبر و طاقتم زیاد نیست(مثلا)
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۱ ، ۱۱:۵۵
سپیدار
هیچ آدمیو هر چقدرم که خطا کار باشه بدون محاکمه مجازات نکن! فرصت بده تا از خودش دفاع کنه شاید حرفایی داشته باشه که برخلاف حکم تو باشه قبول کن که فکر تو به تنهایی قاضی خوبی نیست حتی اگه نتیجه همونی شد که فکرشو میکردی بازم یه مزیت بزرگ داره اینکه عمری خودتو سرزنش نمیکنی که چرا بهش فرصت ندادم؟؟؟؟؟ _______________________________________ نمیدونم چرا اینقد زود شارژ نتم تموم شد؟؟؟؟!!!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۳۳
سپیدار
این یه درخواست اساسیه از کلیه ی دایی ها و عموهای محترم که اصرار به دیده بوسی دارن به خصوص با خواهرزاده ها و برادرزاده ها!! تو رو خدا یه ذره اون ریشاتونو کوتاه کنین وقتی به زور طرفو میکشین جلو که ببوسین همه رو فرو میکنین تو صورت آدم دیگه یه ذره هم که ته ریش داشته باشین باور کنین کافیه در غیر این صورت به زور ابراز صمیمیت  نکنین و صورتتونو نیارین جلو همون دستیم که میدین ما میفهمیم دوسمون دارین از طرف همه ی خواهر زاده ها(مونث)، برادرزاده ها(مونث)، خواهرها، مخصوصا بچه های کوچیک
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۵۷
سپیدار
اینم هفت سینی که پری خانوم چیدمان نمودن امسال سبزه رو میبینی؟؟؟؟ امسال هم مثل سالهای گذشته از دو هفته قبل سبزه مونو گذاشتیم تازه این بار با خلاقیت دوچندان!!! شاهی گذاشتم که روی کوزه در بیاد و باز هم مثل سالهای گذشته با سربلندی شب عید رفتیم از بقالی سر کوچه یه سبزه ی عید خریدیم آخه سبزیمون شده بود درست مثل جنگلای گلستان که سیل برده(البته الانش نه همون ۱۰ سال پیش) میخواستم عکسشو بذارم دیدم دیگه خیلی آبرو ریزیه گفتم امسال یه سبزه ی حسابی گره میزنم ولی خب بازم مجبورم برم سراغ سبزه ی آریه ای بی خود نیس که .....ای باباااااا به قول دختر خاله جان دیگه کار ما از سبزه گره زدن گذشته.باید درخت گره بزنیم تا جواب بده درختم نشد میریم سراغ کوههای اطراف مشهد که کمم نیستن شکر خدا خلاصه غرض از این توضیحات اینکه هرکی سبزه عیدش خوب شده به نیت پری خانومم یه گره بزنه ثواب داره ولی خداییش سنجدا رو حال میکنین چه جوری درست کردم؟؟ تخم مرغامم خیلی قشنگن پیاله های سفالیشم قشنگه نه؟آبجیم پیشنهاد داد منم سفارش دادم ،مامی جون خرید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۱ ، ۲۰:۵۴
سپیدار
تصمیم میگیری همه چیزو فراموش کنی واسه همین تمام آثار و نشونه هاشو پاک میکنی به این امید که دیگه هیچ چیزی واسه یادآوریش نیست.پس کم کم همه چی فراموشت میشه یه روز ، دو روز، سه روز،...،یه ماه ،دیگه فوقش 6ماه........ همینجوری سال میگذره و میشه سالها ولی ..........!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر روز میگردی تا نشونه هاشو پیدا کنی خنده داره چون دیگه چیزی نیست که پیدا بشه!! حتی نمیدونی دنبال چی و کجا باید بگردی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۳۰
سپیدار
کاش هنوزم میشد مثل زمانی که بچه بودم جاهای خالی رو با هر لغتی که دوست داشتم پُر کنم میخواستم بگم.................................................... اما باید خویشتندار بود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۱ ، ۰۵:۳۰
سپیدار
بالاخره سال تحویل شد فقط یه لحظه بود....و یک سال دیگه رفت عقب یا رب این غافله ی عمر عجب میگذرد.... نمیدونم سالی که گذشت چه طور گذشت برات؟ برای من خیلی سخت! نمیدونم به چیا فکر کردی سراسر این سال؟ من به همه چی از اول تا همین لحظه! نمیدونم کجایی؟ جایی که من هستم و میگن بخشی از بهشت نمیدونم موقع سال تحویل چه حالی داشتی؟ من خیلی دلم گرفت به اندازه 365 روزی که گذشت نمیدونم چه دعایی کردی؟ من برای سلامتیت دعا کردم منم مثل تو از روی این پُل گذشتم اما به سختی....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۲۸
سپیدار