خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۳ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

پری روز طبق معمول صبح ساعت ۷:۳۰ رفتم تو حیاط به قصد یکساعت پیاده روی

یکی دو دور که زدم و به درخت انجیر رسیدم(این درخت نزدیک در حیاطه و اون قسمت حیاط بین دیوار و باغچه مثل یه کوچه باریکه در حدی که دو نفر رد شن باید کج شن که بهم نخورن) این درخته ام که شاخ و برگش زیاد و فاصلش تا دیوار کمتر... یهو با یا گربه ی سیاه ابرو سفید فیس تو فیس شدم! چند لحظه در فاصله نیم متری (اون رو درخت و من رو دوتا پام) بهم زل زدیم و یهو من فرار کردم و فوششم دادم که منو ترسوند! گربه رفت رو دیوار ولی ازونجا که ایرانیت داره نتونست بره اون طرف اما هیچ حرکت رو به جلو و عقبیم نداشت! بعد دو دور که دیوم همونجاست گفتم یهو نپره رو سرم! که چشمم افتاد به یه گربه سفید و زرد و قهوه ای روشن که داشت برا این دهن دره میکرد از اون یکی دیوار!!

گفتم یا خدا اینا الان دعواشون میشه میافتن رو سر من بدبخت! این بود که در اکو سیستم دخالت کرده و گربه سیاه ابرو سفید و ترسوندم تا حرکت کنه و ارونجا دور شه!

دور شدنش همانا و پریدنشون بهم همان.. با همون صداهای وحشتناکی که گاها از برخورد دو گربه در حال زوزه کشیدن شنیده میشه. ازون صداهای گوشخراش و البته دلخراش! با چاشنی ناله مانند!!

به هر حال اون گربه روشنه حسابی مغلوب شد! گرچه که جایگاهشون طوری بود که من اوایل فقط دوتا سر میدیدم و یه دم و اواخر فقط یه سر که اونم متعلق به گربه سیاه بود!

این بود که نمیفهمیدم دقیقا چه اتفاقی در حال رخ دادنه!؟ اینکه هر دو گربه نر بودن و گربه سیاهه داشت اونو له و لورده میکرد یا اینکه روم به دیوار نر و ماده بودن و سیاهه...بوووووق!!

ولی هرچی بود اون گربه روشنه حقش بود!! آخه یکی نیس بگه خب بی عقل توکه عرضه نداری جلوش وایسی بیخود میای سر راهشو میگیری و شاخ و شونه میکشی!!

بعد از دقایقی گربه سیاه حریف و رها کرد و رفت بالای بوم و در حالی که ژست بادی بیلدینگی به خودش گرفته بود سری تکون داد و برای آخرین بار نگاهی به قربانی انداخت و بعد خیلی با ارامش محل و ترک کرد! یکمم موهای تنش و پوش داده بود!! 

بعد نیم ساعتم قربانی از جاش بلند شد و در صحت و سلامت خیلی ریلکس در جهت مخالف به راهش ادامه داد!! و من موندم و کلی سوال بی جواب!!

گرچه وسط حادثه ی مزبور به سرم زد یه چیزی پرت کنم سمتشون بلکه کلا ازونجا دور شن ولی اولا ترسیدم دراون حالت وحشیانه منو هدف قرار بدن و دوما دیدن بهتره در اکوسیستم جانوران مداخله ننمایم!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۰:۴۳
سپیدار

دو مورد و از خدا خواسته بودم اما برا اولی پیگیر نشدم و میخواستم موکولش کنم به بعد و دومیم گرفتن کلاس عصرم بود (به خاطر تمرینام واگذارش کرده بودم) که خود سرناجی پیشنهادشو داد امروز.. قرار شد نیم ساعت آخر و شنا کنم تا ۵ میشه ۱ ساعت. بیشتر ازون خودمم خسته میشم حسابی. بعدشم باز مدرسه شنا

اولیم هر موقع قطعی شد میگم

خدارو شکر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۵
سپیدار

در ادامه ی گریز از فضای مجازی و اشتغال به اعمال مفید تر و ضمنا آرامش بیشتر در اعصاب و روان، طی حرکتی جهادی اینستامو کلا پاک از هر نوع اطلاعات و پست و فالور و فالوینگ کردم و بعدشم خروج از حساب! خیلیم کار خوبی بود

قبلا دوتا اکانت دیکه ام داشتم که اونارو پاک کرده بودم مونده بود دوتا دیگش.یه اصلی و یه تبلیغاتی که امروز به لطف خدا اون دوتارو هم از دور خارج کردم برای همیشه

به نظرم مسخره ترین استفاده هارو ازش میبرن. دیدن و تایید یا همون لایک خوشیای خصوصی دیگران که ازش متنفرم و اواخر اصلا اینکارو نمیکردم! طرف بستنی میخوره عکس میذاره.. غذا میخوره عکس میذاره! میخوابه .گریه میکنه هذیون میگه خلاصه هر.. میکنه عکسشو میذاره! خب که چی؟؟

اهل دنبال کردن هنر پیشه ها و آدم معروفا هم نبودم که اونام چند درجه سخیف تر از افراد عادی عمل میکنن(حالا نه همه شون ولی اکثریت) سیلستمداران محترم و آقازاده ها و خانوم زاده ها هم که زورشون فقط چارتا توییت و پست اینستاییه و دائما گندایی که روز ب روز بوش بیشتر و بیشتر متعفن میشه رو بروز میدن و لبخندای احمقانه و توهین آمیزشونو نثار مردم ساده دل؟؟!! ما میکنن

یا از دیدن و شنیدن حماقتهای رایج در این مملکت گل و بلبل اعصابت بهم میریزه حالا چه درست و چه شایعه! و هر روز هم بردن آبروی یه نفر!! یا اینکه به هر حال خیل اطلاعات بهت هجوم میارن طوری که حتی از ورق زدن الکی هم خسته میشی!! اصلا یه عده انگار هییییچ کار و زندگی ندارن و صبح تا شب پای این ماسماسکا مشغول پر کردن این فضان حالا چه خوب و چه بد!

به هر صورت که اونجارو هم باقی گذاشتیم برای دوست دارانش و ... تو بمان و دگران وای به حال دگران....

بعد هم تو تلگرام که قبلا کانال داستم و تعداد زیادیم گروه و کانال حذف کرده بودم و امروز اون یکی کانالمم که ورزشی بود بعلاوه تعداد دیگه از کانالای بیخود و تکراری و حذف کردم!

دیدم به قول پسر عموی محترم برای کار بهتر لازم نیست خیلیم اصل و اساس و تغییر بدیم و باصطلاح به روز کار کنیم! گاهی همون روشای سنتی و کم توجهانه خیلی بهتره《البته این برداشت بنده از سخنان گهربار پسر عموی محترم بوده نه عین عبارات ایشون》

و به این صورت کلا تلگرام اینجانب یا بهتره بگم گوشی عزیز خلوت تر و فقط اختصاص به مواردی داره که هم فرصت خوندنشونو داشته باشم و هم در راستای حرفه و تخصصم یا سلامتیم باشه

توی گوشیم "جدول" هم نصب کردم و کلا اوقات بیکاریم یا کتاب میخونم یا جدول حل میکنم که اعتراف میکنم هم اطلاعات عمومیم بهتر شده با حل جدول هم املام :دی

البته غلطهای تایپی رو به پای املا نذارین لطفا!

و در آخر از این رژیم عزیز بسی متشکرم چرا که باعث شده زندگیم بسیار بیش از قبل رو برنامه باشه. ساعت گوشیمو در چهار زمان مختلف کوک کردم تا به موقع بیدار شم و باقی کارهاییم که فراموش میکنم و به یادم بیاره

هر روز ۷:۱۵ صبح بیدارم از شنبه تا جمعه هم هیچ استثنایی نیست و بعد از صبحانه یک ساعت پیاده روی و بعد ادامه ی زندگی

خب طی دو هفته گذشته باید ۲ کیلو کم میکردم که بنا به فعالیت زیادم با وجود تخلفاتی از رژیم ۳ کیلو کم کردم و حالا فقط ۲ کیلوی دیگه به وزن دلخواهم مونده

قبل ازینکه خودم متوجه بشم همه بهم گفتن پوستت خیلی خوب شده و این به خاطر خوردن میوه و سالادیه که قبلا یا نمیخوردم یا با شکم سیر میخوردم

گرچه من دقیقا تمام مواردشو قبول ندارم تو این رژیم به دلایلی و بعضی قسمتاشو تغییر میدم تا عوارض جانبیش شامل حالم نشه ضمن اینکه قرص و داروهای پیشنهادیشو هم نمیخورم! اما برای کسایی که میخوان وزن زیادی کم کنن بسیار خوبه و برای من هم که عادات بد غذایی پیدا کرده بودم بسیار عالیه. خدارو شکر میکنم بابت اینکه این شاگردمو جزء رزقهای نه تنها مادی که معنوی هم قرار داد و یه چیزایی رو بهم یادآوری کرد و باعث شد دوباره سلامتی بیش از قبلمو به دست بیارم

به طور ناخودآگاهی خوابم کم شده و بهتره بگم مناسب شده هرچند که بعضی شبا از فکر مشغول و خستگی خیلی دیر بخواب میرم. و اینکه لکه هایی روی پوستم ایجاد شده بود که باعث نگرانیم میشد و دیروز بطور اتفاقی دیدم که اونا هم بسیار کم و کمرنگ شدن و دارن محو میشن! حالا بعد از کم کردن مقدار دیگه ای از این وزن اضافه باید تلاش کنم برای تثبیتش و مراقب باشم که دوباره اون عادات بد سراغم نیان.

و در آخر یک توصیه از یک دوست که اینهم بسیار موثره. اگر خودتون یا اطرافیانتون همسرانی هستن که زیاد باهم دچار تنش میشن حتما روزی یکبار(همون اول روز ) با صدای بلند سوره "جن" رو یه نفر تو اون خونه بخونه.

حجامت پاییز هم یادتون نره

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۵:۴۲
سپیدار

چند صفحه《آ》نوشتم آخرشم اون《آ》یی که استاد سرمشق داده بود نشد!

در حالیکه مشقامو مینوشتم به این فکر میکردم که تو دوران مدرسه وقتی زنگ هنر میشد اگر به جای اینکه با قلم نی به زور باهامون کار کنن و هیچی نشیم!! اگر خط تحریر کار میکردن الان وضعمون این نبود


امروز روز خیلی خوبی برا حجامت بود.پاییزم مث بهار سه تا حجامت هر بیست روز یکبار داره و اگر این سه و اون سه تای بهارو انجام بدین بدنتون خیلی سالم و قوی میمونه در مقابل بیماریا

منو مامی رفتیم.خانومه اومده بود برا خواهرشم جا گرفته بود!! خواهرش تو راه بود. انگار نونواییه!! مامی که تموم شد خواهره رسید ولی خانوم حجام گفت من بشینم منم که تو دلم داشتم به اون پرروها بد و بیراه میگفتم کلی دلم خنک شد!

خلاصه که برین حجامت الان وقتشه


عین دو هفته ای که دارم رژیم میگیرم غذام ته میگیره. حالم از خوردن مرغ و سبزیجات پخته بهم میخوره دیگه. فک کنم برا همین اشتهام کم شده

الانم یه تبلیغ گذاشت بعد ازین تخم مرغ آب پزم از بیرون بخرین!!! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۶ ، ۲۰:۳۱
سپیدار


کسی که دائم سر هر چیزی قهر میکنه فقط باید بهش بی محلی کرد تا آدم بشه!
حالا هرکی! کوچیک و بزرگم نداره در همه ی موارد جواب میده
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۶ ، ۱۴:۰۶
سپیدار



کاملا آمادگیشو دارم که فرار کنم از همه جا و همه چیز


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۶ ، ۲۳:۳۵
سپیدار

یکی از شاگردای خصوصیم یه خانوم 67 ساله است طی روندی که گفتنش خسته کننده اس گفت که رژیم گرفته و 22 کیلو کم کرده و بسیار سلامت و شادابه و هیچ مشکلی اعم از افسردگی یا خراب شدن پوست و مو .. نداره

آدرس کانالشو داد و منم کنجکاوانه مشخصات خودمو همون شب وارد کردم و دیدم برخلاف چیزی که بقیه میگن اضافه وزن دارم و گرچه که در سطح متعادل هستم اما تا وزن نرمال خودم 5 کیلو اضافه دارم! (اینو خودم میدونستم و ناراحت بودم البته )

بنابر این برای خودم و مامی مشاوره و بعدم رژیم غذایی گرفتم

خب تا اینجا که در روز پنجم به سر میبرم حالم خوبه و مشکلی ندارم و راضیم هرچند اطرافیان چاقم (مخصوصا همکارام که همگی اضافه وزن زیادی دارن و بسیار هم مشهوده) مدام موج منفی میان که نیازی به رژیم نیست و .. ولی خب اهمیتی نمیدم

تاریخ پایان رژیم و رسیدنم به وزن ایده آل 18 آبانه (دقیقا روز تولدم خخخ)

به هر حال آدم خودشو نباید گول بزنه! دیگرانم همینطور!

منم دیروز به همه ی اونایی که به نظرم همیشه چاق بودن و تیپشون افتضاح بود این موضوع رو گفتم که البته با مقاومتشون رو به رو میشد!

یعنی خودشون میدونن هااا ولی خب..

فقط یکی از همکارام تشویق شده و از اول همین هفته اونم با این رژیما مشغوله و دیروز بسی سرخوش بود که برخلاف باقی رژیمای رنگارنگی که در عمرش گرفته و حسابی گشنگی کشیده و افسرده شده و بعد مدتی خسته شده، این یکی خیلی خوبه چون خیلی میخوره و هیچ وقت گرسنه نیست ولی تو این چند روز 1/5 کیلو هم کم کرده

حالا ببینیم تهش به کجا میرسیم با این رجیم

در ادامه مطلب مبانی اصلی رژیم و آدرس کانالشو برای اونایی که دوست دارن میذارم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۴:۵۸
سپیدار
دور هم جمع شدن هر شب به نیت یه نفر زیارت عاشورا میخونن که خدا و امام حسین حاجاتشونو بدن...

یه نفر که مدتهاست خیریه دارن و خانوادگی میچرخوننش و بین راه دیدم گفت یه خانومی هست شوهرش مدتها مریض بوده.. دیابت داشته.. هرچی در میاوردن خرجش میکنن..مرده بیکار میشه..خانومه خونه مردم کار میکنه.. پای مردو قطع میکنن.. میمیره.. سه تا بچه کوچیک 2 و 4 و 6 ساله دارن..تو یه زیر زمین فوق کثیف و آلوده ی قد یه اتاق 12 متری زندگی میکنن تو یه منطقه ی خیلی ناجور از شهر..تصور کنین تمام حمام و دستشویی و آشپزخونه و خواب همه تو یه اتاق! شیش ماهه به خاطر مریضی و فوت شوهرش کرایه ش عقب افتاده.. صاحبخونه عذرشو خواسته و میخواد وسایلشو بریزه بیرون..از قضا صاحبخونه ام یه پیر مرد از کار افتاده و فقیره که جز اون خونه هیچ منبع درآمدی نداره..گفته بود اگر یک میلیون و پونصد بیاره بده تا عید میتونه اینجا بمونه وگرنه باید بره.. بعد کلی این درو اون در زدن یک تومنش جور شد و گفت مونده پونصد تومن..خانومه گفته بعد ازینم میرم خونه مردم کار میکنم.. جریانو به اون گروهی که زیارت عاشورا میخوندن گفتم.. گفتم هر کسی حتی 5 یا 10 هزار تومنم که بده باز غنیمته و یه چیزی برا اون خانوم جمع میشه.. واسه اینکه آواره کوچه خیابون نشه..این همون زنی نشه که تو خیابون با بچه هاش بشینه گدایی کنه و ما از کنارش رد شیم یه پول بندازیم کف دستش.. یا مجبور بشه تن فروشی کنه و باز ما به چشم یه فاحشه نگاش کنیم!!
هیچ کس هیچی نگفت!! اعلام آمادگی نکرد!! هیچ کی حاضر نشد حتی 10000 تومن که نصف پول یه رژ لبم نیست بده به یه آدم بدخت!
اگه تو همین کوچه خودمون هر خانواده ماهی 50 هزار تومن کمک کنن به کلی از این خونواده ها میشه کمک کرد.. ولی هیچ کی دلش نمیاد!
تا حرف میزنی میگن ما خودمون به یکی کمک میکنیم!! این یعنی رفع تکلیف!
چی میشه تویی که به یه نفر کمک میکنی حالا 5 تومن یا ده تومنم به یه نفر دیگه بدی؟؟ چقدر ازین پولا خرج میکنیم؟؟ چقدرشو به هله هوله میدیم؟؟ یا لباسایی که یکی دوبار بیشتر تنمون نمیکنیم!! چقدر غذا و میوه دور میریزیم تو مهمونیا..
اون پونصدهزار تومن از جای دیگه جمع شد و داده شد به صاحبخونه و از حالا تا عیدم باید کمک بشه تا بتونه خودشو بچه هاشو جمع و جور کنه..
منم ازون گروه اومدم بیرون
چقد ما آدما حقیر و کم ارزش میشیم گاهی!
چقدر سر خودمون کلاه میذاریم با دعا و قرآن و زیارت خوندن..
چقدر اصلیارو ول کردیم چسبیدیم به فرعیات
هنوزم زیارت عاشورا میخونیم تا امام حسین حاجت روامون کنه و زن و مرد و بچه های یتیم زیادی سر بی شام زمین میذارن.. لباس و دفتر و کتاب و کیف ندارن برن مدرسه.. چقدر پدر و مادرا شرمنده ی بچه هاشون میشن
باید بفهمیم ماییم که به این آدما محتاجیم نه اونا به ما!
چند روز پیش تی وی حدیثی میگفت از امام صادق(ع) که میفرمودن وقتی به فقیری کمک میکنین دست اون فقیر در واقع دست خداست و اون کمک و نگه میداره تا موقع حساب و کتاب میاره پس میده و باری از دوشتون برمیداره..
حیف که هر چی بیشتر داریم بخیل تر میشیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۲۱:۲۴
سپیدار

شهید حججی یه طوریه که نه میشه راجع بهش حرفی زد و نه میشه سکوت کرد!

اینطوری خدا یه آدم ناشناس و گمنام و چنان عزیز میکنه و به تمام عالم و آدم نشونش میده!

ولله تعز من تشاء و تذل من تشاء...

یه روزی میرسه تمام مسخره کنندگان مدافعین حرم و شهدا و تمام منکرین بالاخره چشماشون باز میشه و حقیقت و میبینن

اون روز خیلی دور نیست اما برای این آدما دیگه خیلی دیره!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۶ ، ۱۵:۰۶
سپیدار


امام حسین(ع):


«شیعه ما کسى است که دلش از هرگونه خیانت و نیرنگ و مکرى پاک است»
(بحار الانوار، ج ۶۵ ص ۱۵۶ ح۱۰ )


 «هرکه مرا پس از مرگم، زیارت کند، روز قیامت زیارتش مى‏ کنم و اگر در آتش هم باشد، او را بیرون مى‏ آورم»
(المنتخب للطریحى، ص۶۹ )


 «مبادا از کسانى باشى که از گناه دیگران بیمناکند، و از کیفر گناه خود آسوده خاطرند»
(تحف العقول، ص۲۷۳ )



یه عده ام هستن یه زمانای خاصی یاد فقرا میافتن یهو! 

ماه رمضون میشه میگن به جای گرسنگی کشیدن بچه های فقیر و سیر کنید خدا راضی تره!!

محرمم میشه میگن به جای نذری و پرچم سیاه به فقرا کمک کنین و به جای گریه کردن یه کودک و بخندونین!!!

موقع حج و سفرای زیارتی میگن به فقرا برسین...

مگه اینا با هم منافاتی دارن؟؟؟ اسراف و زیاده روی و قبول دارم که عادت اغلب ما ایرانیاست چون نعمت زیاد دورو برمون بوده از اول.. 

حالا همینا حیوونای خونگی دارن که خرج ماهانه شون از هزبنه نگهداری یه آدمم بیشتره!! شما عزیزم به جای سگ چرا نمیری سرپرستی یه کوک بی سرپرست یا بدسرپرست و قبول کنی؟؟،؟

چرا خرج مسافرت هند و دبی و ترکیه و تایلندتو نمیدی به فقرا؟؟؟که هزینش خیلی بیشتر از هزبنه سفر مکه و کربلا و سوریه اس!!! بماند که ازونجا چقد جنس میاری و اینجا میفروشی و باعث میشی چندتا هموطن خودت بیکار بشن..

چرا از خرج ماهیانه ی اکستنشن مو و کاشت مژه و ناخن و ترمیم و مانیکور و پدیکور و تتوی صورت و بدنت و نگین کاشتن رو دندون و هر دو هفته شارژ رنگ موهات و خرج مد روز بودن سر تا پات کم نمیکنی به فقرا بدی؟؟؟

محرم و صفر و ماه رمض ن کلا سه ماهه! چرا اون 9ماه دیگه خبری نیست؟؟

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۰:۳۰
سپیدار

امروز دوباره رکورد دادم هم 400 کرال هم 100 سربالا. گرچه که بسیار خسته ام بودم و از صبحم دوتا کلاس داشتم و هی رفتم تو آب هی اومدم بیرون ولی خب بهتر از قبلیا شد

کرال و زدم 8:11 (دفعه قبل 8:23 زدم) و سربالا هم 2:01 (دفعه پیش 2:06) این یعنی تمرینام اثر بخش بوده. امیدوارم ازینم کمتر بشه


به شاگردم میگم پاتو بد میزنی هماهنگ بزن! میگه نمیشه! میگم پس من چه جوری میزنم که میشه؟ میگه شما پاهاتون فرق داره!!!


دنبال یک هم پا بودم برا پیاده روی ولی دوست چاقم که تنبله و نمیاد، خواهرمم کلا فاز منفیه! یه دوست قدیمی پیدا کردم اونم یه روز اومد دیگه فک نکنم بیاد! قبلا خیلی پایه بود ولی الان که دیگه دو ساله متاهل شده باید کسب اجازه کنه! شوهرشم دیر میره سرکار...هعی..حالا یحتمل که با مامی بریم اونم نه که به خاطر من بیاداا چون یه برنامه رژیم از دکتر گرفته نیم ساعت پیاده روی تند داره و من برا اون پیاده روی تندش باید برم که تنها نباشه.. در این حد از خودگذشته ام


چند شب پیش تو مسجد بودیم و داشتن زیارت عاشورا میخوندن.. یه خانومی پاشد مهر داد به همه.. در حالی که تو فکر بودم با مهر تو دستم بازی میکردم یهو دیدم همه از سجده بلند شدن. تازه یادم اومد مهر برای چی بود؟!


یه مشتری عرب داشتیم امشب که خودش نه فارسی میدونست نه حرف میزد ولی دوتا همراه داشت که ترجمه میکردن.. خانوم کمی سردرد و سرگیجه داشت اومده بود گفته بود فشارمو بگیر! سرناجی جان که ناجی درجه یک دارن و خیلیم ادعاشون میشه نمیتونه فشار و بگیره! 

منو همکار جانم استراحت بودیم و اون یکیمونم که خیلی تو این امور مسلطه تو اب شاگرد داشت. خلاصه که سرناجی حوالش داده بود به ما و بنده رفتم زیر بار این مسئولیت! اول رفتم بیرون دیدمش متوجه شدم خیلی حالش بد نیس..صندلی اوردم تا وقتی دوست جان فشار سنج و گوشی رو آورد.. کلاهشو دراوردم و نبضشو گرفتم که یه ذره تند تر از معمول بود و صورتشم برافروخته بود..خیلی خودمو جدی و کار بلد نشون دادم و سوالاتی پرسیدم و خلاصه دستگاه فشارم آورد که گرفتم ولی دستگاه خراب بود!! این بود که نفهمیدم فشارش چنده ولی از سایر شواهد و قرائن فهمیدم فشارش یه ذره رفته بالا.. بازم جدبتمو حفظ کردم و گفتم خیلی بالا نیست و وقتی مطمئن شدم سابقه فشار و دیابت نداره یه اب قند با یه ذره نمک بهش دادم و کلی توصیه های ایمنی کردم و همراهاشم براش ترجمه میکردن و آخرش گفت مرسی . خخخ

خلاصه که تو هیچ شرایطی (مخصوصا وقتی اطرافیانتون از شما کمتر سرشون میشه و هیچ اقدام مفیدی نمیکنن) خودتونو از تک و تا نندازین! اطلاعات قبلی و با ژست فهمیدگی زیاد توام کنید تا طرف مقابلتونم مطمئن بشه. گرچه که امروز اطلاعات قبلی من به کمکم اومد و تو شرایطی قرار گرفتم که مجبور شدم نهابت استفاده رو ببرم ولی فهمیدم چرا بعضی دکترا که حرف میزنن و مثلا درمان میکنن آخرش خوب نمیشیم تازه بدترم میشیم!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۲۰:۰۵
سپیدار



رمان " بلندیهای بادگیر" نوشته ی "امیلی برونته"

شاید حقیقتا اونقدرا داستان هیجان انگیزی نداشت اما همون چند صفحه ی اول .. خوابیدن آقای  لاک وود توی اون اتاق مخوف و روح سرگردان کاترین که سعی داشت از پنجره داخل اتاق بشه ... منو وادار کرد تا انتها این کتاب چهارصد و خورده ای صفحه رو بخونم! تا ببینم کاترین کی بوده؟ چه سرنوشتی داشته؟ کشته شده یا مرده؟ و ...

بیشتر از اینکه یه کتاب رمانتیک عاشقانه باشه یه رمان ماجراجویانه است و باید بگم صحنه های عاطفی خیلی کمی توش دیده میشه

تو کتاب یه شخصیت مذهبی منفور هست! و شاید القای این موضوع به خواننده میخواد باشه که یک آدم مذهبی لزوما یک آدم ریا کاره! عنوانی که اغلب پشت سر نام اون پیرمرد توی کتاب آورده شده

تضاد طبقاتی هم به شدت تو این کتاب خودشو نشون میده! اینکه ارباب میتونه هر بلایی سر مستخدم و نوکر خودش بیاره! به خصوص تحقیر و توهین از همون کودکی تو ذهن متمولین نقش میبنده و همین مساله هم باعث عمیق تر شدن این شکاف بین دو گروه و پیدایش عقده های حقارت در گروه زیر دست میشه

توجه زیاد به ثروت و دارایی طرف مقابل چیزیه که تو تمام رمانای خارجی بهش برخورد کردم. طوری که افراد قبل از ازدواج محاسبه میکنن زن/مرد مورد نظر چقدر املاک داره و بعد از فوت چقدر ارث میبره؟؟!!

به هر حال به نظرم کتاب جذاب و خوبی بود

تصویر روی جلد کتاب و نمیدونم چیه و تصویر بالا از روی فیلمش برداشته شده


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۶ ، ۲۱:۱۴
سپیدار
دیروز مدرسه شنا تعداد خیلی کم بود و دیگه ماها کلاس نداشتیم و اومدیم خونه
امروز صبحم اصلا دل و دماغ باشگاه و نداشتم به خصوص که بعدشم میخواستم برم استخر تمرین کنم و تا زمان حاضر شدن کلی فکر به سرم زد..یکیش این که ساعت آخر و وایسم شنا کنم حالا که کلاس ندارم!
البته یه سانس دیگم شاید فرصت کنم برا اینکار چون شاگرد خصوصیم که خانوم پیری هست احتمالا نتونه مدتی بیاد حالا دقیقا چقدرشو نمیدونم!؟
باشگاه که رفتم دیدم همچنان همون دنبل و دیمبول قبل سرجاشه. با خودم گفته بودم اگر محرمم مث قبل باشه نمیرم که رفتم دیدم به همون شادمانیه!
به مربیم گفتم تمرین دارم و خیلی خسته میشم (که این واقعیته) و تا آزمونم نمیام .آزمونمم که آخر آبانه
الان دلم میخواد صبا برم پیاده روی لااقل دو روز در هفته. هوا واقعا عالیه
بعلاوه که من یه کار تکراری رو برای مدتی طولانی نمیتونم انجام بدم و خسته میشم ازش
امروز خیلی شنا کردم و بعد از 400 متر اول سردرد شدم
الانم خیلی خستم ولی خوابم نبرد..

برای استخر و برنامه هاش خیلی تبلیغات کردم و قصد داشتم ادامه بدم ولی وقتی دیدم مدیر میفرمایند ( چرا ما خودمونو بکشیم ما که حقوقمون سرجاشه!!! " البته این مای دوم منظورش خودش بود" ) منم گفتم بی خیال..خلایق هرچه لایق..بذار تعطیل شه اصلا ساعتا کم شه به درک

بدبختی عمیق ما آدما ازونجایی شروع میشه که باورمون میشه ما خیلی خوبیم و کاری که میکنیم حتما درسته!!
هر وقت تو زندگیتون به این نقطه رسیدین مطمئن باشین با سر افتادین تو چاه ویل
دیروزم یه خانومی که فکر میکنن خیلی خوبن!! سعی داشتن بین دو نفر صلح برقرار کنن! این دو نفر یکیشون یه آدم مظلوم و بی صدا بود که حقش به شدت توسط نفر دوم (که البته نماینده ی شخص اصلی بود) خورده شده بود! یه آدم فوق العاده محتاج و در عین حال محجوب که هیچ وقت از کسی تقاضا نمیکنه حتی در مورد حق خودش! حالا به هر شکلی طرف شکایت کرده بود و در حال پیگیری قانونی حق و حقوقاتشه و طرف دوم که فوق العاده ثروتمند و خیلیم عوضی هست تا قبل از این از هیچ توهین و تحقیری فروگذار نکرد اما حالا یهو به خودش افتاده!
اصل و اساس این صلح کلا غلط و به نظر من حتی شراکت تو گناه اون آدمای ظالمه! و حالا اون خانوم خوب!! یه حدیث آورد که چقدر صلح برقرار کردن بین دو نفر ثواب داره!!!!!
خب عزیز من اون دو نفر کیا باشن؟؟؟؟ اگر این آدم مظلوم بیاد شکایتشو پس بگیره و هیچیم گیرش نیاد و باز کلیم توهین بشنوه واقعا ارزششو داره؟؟؟
فقط یه سر سوزن عقل لازمه تا آدم بفهمه هر حرفی و هر کاری یه جایگاهی داره!! چرا باید جای اینکه دست یه ستمدیده رو بگیری به زور وادارش کنی از حقش کوتاه بیاد؟؟!!!
به هر حال طرف اول که قبول نکرده بود خوشبختانه و منم بهش گفتم به هیچ عنوان کوتاه نیا! مطمئن باش به محض اینکه عقب نشینی کنی باز همون آش و همون کاسه اس
این خانوم خووب!!! همون کسیه که وقتی پسر جوون همین آدم مظلوم تو حمام زیر زمین اون آدم ظالم، به خاطر سهل انگاری و بی توجهی به مسائل ایمنی خفه شد و مرد هی گفت... قسمتش بوده!! تقدیرش بوده. کسی با اجل نمیتونه مقابله کنه.. شکایت نداره دیگه!!!
و اینجاست که باید گفت انسانها هر چقدر حماقتشون بیشتر باشه به همون میزانم خودشون و عاقل تر و با شعورتر و بهتر میدونن!!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۶ ، ۱۶:۱۰
سپیدار