خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

زمانی که به درس نقد تو ادبیات فارسی رسیدیم معلممون توضیح میداد که نقد چیه و چطور باید باشه و اینکه متاسفانه اغلب افراد فکر میکنن نقد کردن یعنی فقط ایراد گرفتن و کوبیدن یک اثر یا شخص...

هنوز هم عده ی زیادیمون همین فکرو میکنیم

نقد به معنای بررسی همه جانبه است و در درجه اول نکات مثبت یک کارو باید مد نظر قرار بدیم و آخر سر هم نقایص

میگفتم.. هنوز ما به همون شیوه اول و عامیانه عادت داریم

اگر خبر منفی بهمون سریع باور میکنیم!

بگن کشورمون مثلا داره نابود میشه.. بگن خشکسالیه.. بگن قراره زلزله ۸ ریشتری بیاد.. داعش حمله کرده.. و... سریع قبول میکنیم و میپذیریم و تمام اثرات منفی شو در خودمون به سرعت ایجاد میکنیم و استرس و نگرانی مارو در خودش غرق میکنه

حالا یه نفر بیاد بگه من راه بهتر زندگی کردن و بلدم و میخوام بهتون یاد بدم! ولو اینکه رایگان باشه.. متاسفانه واکنش اغلب ما در درجه اول اینه که این آدم کاسه ای زیر نیم کاسه داره و شیاده و دکون باز کرده و ...

حاضر هم نمیشیم دست کم به حرفهاش گوش بدیم شاید چیز جدیدی یاد گرفتیم یا شاید منطقی بودن!!

و بعد چند نفر هم فکر خودمون پیدا میکنیم و میخندیم به ریش کسانی که باور کردن!

دو پست قبل که راجع به کوآنتوم نوشتم خب قطعا به همونجا ختم نشد و راجع بهش با چند نفر صحبت کردم و تعدادی تا موضوعشو شنیدن همون حرفا رو زدن.. اینکه اینا پرت و پلاست و وقتمو هدر نمیدم با شنیدنشون و ... 

میخوام پیشنهاد کنم اگر شما هم ازون دسته ای هستین که به کل رد میکنین این جریاناتو برین تو کانال و قسمت شیریت مدیا رو باز کنید و ۷ - ۸ تا ویدیوی آخر و باز کنید

اینا آموزشهای رایگانه و هر کدوم حدود ۱۰ دقیقه هست و بعضیاش کمتر

به فرض که آدم شیادی باشه و فکر پر کردن جیبش! شما با این فکر که به خودتون کمک میکنید و یا به هر حال میخواید چیز جدیدی یاد بگیرید یا به یاد بیارین ویدیوهارو گوش کنین.. تو اوقات پرت..مثلا تو ماشین..تو راه دانشگاه و خرید و پیاده روی و ...

خوش بینی زیادی خوب نیست اما بدبینی صرف هم آدمو نابود میکنه از درون

برای بهتر شدن حالمون فقط خودمون میتونیم تلاش کنیم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۱۰:۳۶
سپیدار

یکی از سخت ترین کارا هم اینه که بتونی به مامان و بابات بقبولونی هیچ دلیل درونی و بیرونی برای ازدواج در خودت نمیبینی!!!!!

خب البته اینو که بهیچ عنوان نمیشه به زبون آورد. گفتنش با کفر برابره و عواقب سنگینی به دنبال داره... ولی واقعا چطور میشه فهموند که تو زندگیت هیج احساس کمبود و ناراحتی نداری؟؟؟ حرفای دیگران کوچکترین ارزشی برات نداره!!! از اینکه بین اینهمه دخترای فامیل و دوست و آشنا که کوچیکتر از تو ان و مادر شدن ، مجرد موندی هیچ ناراحتی و غصه ای نداری؟؟؟؟

واقعا چطور میشه بدون بحث و دلخوری در این مورد حرف زد با پدر و مادری بشدت سنتی که همچنان در سن ۳۱ سالگی دخترشون معتقدن هرکی زنگ زد باید بیاد بببنیش؟؟؟؟!!!!! چه جوری میشه بگی ازین رفت و آمدای وقت گیر و بیخود حالت بهم میخوره نه به این دلیل که به جایی نمیرسه! بلکه به این خاطر که از اولشم کششی به این موضوع نداری.. 

این نشدنی ترین کار دنیاست!!! 

کاش هیچ کسی دیگه زنگ این خونه رو نزنه تا مامانم کمتر از من دلخور بشه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۲۲:۴۴
سپیدار

حس خوندن متنای طولانی رو ندارم حقیقتش. اینه که به خودم اجازه دادم وبلاگهای بروز شده رو نخونم

البته این متنای طولانی شامل کتاب نمیشه!

مشغول خوندن " یک عاشقانه آرام " هستم

عملیات خونه فعلا در حال تعلیقه.. خودم کلی آگهی دیوار و این طرف اون طرف زدم و خودمم پاکشون کردم.. انشالله که ختم بخیر میشه

روز عیدم رفتیم سر کار. اولین بار بود که روز تعطیل رسمی استخر برا خانوما فعال بود.. ولی خب چندان شلوغ نشد

سه تا مورد پشت سرهم افکارمو در دست گرفته و مدام هم متغیر میکنه

اول خوندن کتاب " سرای دیگر " بعد خوندن کتاب " ملت عشق " و آخری هم آشنایی خیلی اتفاقی با یه کانال به اسم "اسرار کوانتومی اشرف مخلوقات" این آخری مربوط به قانون جذب و تفکر مثبت و چیزهای اینچنینی هست.. اولش تصور کردم مثل بقیه چیزایی که خوندم و شنیدنه.. اما وقتی چندتا ویدیوی کوتاه دان کردم و گوش دادم دیدم تفاوتهای اساسی داره که ترجیح میدم اینجا به شرح و بسطش نپردازم. تنها اینکه اعلب چیزایی که تا حالا میخوندم اولا بر اساس افکار یک نویسنده خارجی بود که در خیلی مسائل فکری و اعتقادی قطعا مثل ما نیستن و دوم اینکه به نوعی اومانیستی بودن

به هر حال نتونستم گوش دادن به سایر ویدئوهارو از دست بدم و هر روز ۲-۳ تاشو در حین پیاده رویام گوش میدم

بابت فردا کمی خلقیاتم بهم ریخته اس که دارم سعی میکنم بهش غالب بشم

شاگرد ۷۰ ساله عزیزم خبر نمونه بودنشو بهم داد و بعد از تشکرات من از طریق تلگرام ، بهم زنگ زد و چقدر شاد و سرخوش بود و با خودم فکر میکنم منم تو این سن میتونم چنین روحیه خوبی داشته باشم؟؟؟

مامیم از طریق همون سایت ۹ کیلو کم کرده و همچنان مشغوله . به اینهمه اراده ش غبطه میخورم حقیقتا

مربی مهارتی رانندگیم که دوسال پیش باهام کار کرده بود و تو تلگرام دیدم و براش نوشتم که چقدر بی نظیره و همیشه دعاگوش هستم و البته که هیچ وقت فراموشش نخواهم کرد.. چقدر زود گذشت!!

دیروز شاگرد کوچولوم که حالا کلاس سونه اومده بود و از دور چنان دوید اومد پرید تو بغلم که همه مشتریا هیجان زده شدن... همیشه همینطوره.. اندازه یه بمب اتم انرژی داره این بچه

صبحم که خودم از راه رسیدم کلی جیغ زدم و همه رو هیجانی کردم

کلا حس و حال خوب و گاهیم خنثی دارم.. خنثی اون جاهاییه که بر وفق مراد نمیشه و سعی میکنم با غر زدن یا اوقات تلخی حالمو خراب نکنم و بی تفاوت باشم

و خلاصه اون چیزایی که تا حالا ازین ویدئوها دریافت کردم


● همونطور که موبایل که ساخته دست بشره ارتعاشات و سیگنال داره انسانم که ساخته دست خداست قطعا ارتعاشات موثری در عالم داره

● پیوسته و در زمان حال مراقب افکار و احساساتمون باشیم

● روی خودمون کار کنیم و شادی درونی داشته باشیم تا بتونیم انتشارش بدیم به عالم هستی و سایرین

● هر مورد منفی " اخبار - آدمهای بد - اتفاقات بد و ... " پیش اومد براش دعای خیر کنیم

● با عشق ورزیدن به افراد با ناکامی هاشون مقابله کنیم

● اتفاقاتی که در ظاهر مخالف خواست ما هستن در واقع راهنمای ما برای رفتن به راهی بهترن

● اگر کسی یا چیزی از زندگیمون رفت قطعا جایگزین بهتری براش خواهد اومد که اولین جایگزین خداست و وقتی به خدا رسیدیم بهترین و به جای قبلی فراهم میکنه برامون

● در برابر اتفاقات ناخواسته " ضرر مالی یا آسیب جسمی و..." خدارو شکر کنین چون یه انرژی منفی و اتفاق بدتر از زندگیمون دفع شده.. میتونست بدتر باشه

● به قوانین سرزمینمون احترام بذاریم چرا که رسیدن به خواسته هامون بر اساس همین قوانینه

● هرچه ارزوی ماست در جهان موازی ماهم وجود داره و قبلا اعطا شده

● با دوش گرفتن ارتعاشات منفی رو به اب بسپاریم که با خود ببره و شروع کنیم زیر دوش به تجسم خلاق. آب ارتعاشات و چندین برابر میکنه

● با شکایت کردن از اوضاع هیچ چیز بدست نمی آوریم

● در مقابل اتفاقات آرامشمونو حفظ کنیم و به خدا پناه ببریم

● برای ظهور دعا کنیم

● استغفار و الحمدلله جزئی از زندگیمون باشه مدام. هر روز استغفار کنیم و هر روز شکر کنیم

● شادی مومن در چهره شه همیشه متبسم باشید

● آرزوهاتونو باور کنید "در احادیث داریم طوری دعا کنید که انگار هرآنچه خواستید دریافت کردین همین الان"


اینم آدرس کانال

@Raaze4Fasl



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۶ ، ۲۰:۴۲
سپیدار

رمان "پس از تو" نوشته "جوجو مویز"

رمان بدی نبود ولی بیشتر به درد فیلم میخورد تا کتاب

دنباله کتاب (من پیش از تو) بود. کتاب اول و نخوندم ولی فیلمشو دیدم البته بعدها فهمیدم کتاب بوده! 

از دید فنی هرچند که اینکاره نیستم اما کار نویسنده حرف نداره اما خب این رمانای تخیلی اون چیزی نیستن که منو اغنا کنن 

جلد اول ، قهرمان داستان دختریه شوخ و شنگ که پی کار میگرده و نهایتا پرستار پسری به اسم ویل میشه که فلج شده.. عاشقش میشه ولی در نهایت ویل به خاطر وضعیتی که داره خودکشی میکنه اونم توسط یک موسسه مجاز!! کل داستان اتفاقات  و جریانات این آشنایی و نگهداری و در نهایت با مرگ ویل ختم میشه

حالا داستان دوم زندگی این دختر و سایر خانواده ویل هست بعد از مرگش و اینکه چطور با این قضیه تلخ کنار میان در نهایت

نویسنده اونقدر هنر به خرج داده که شما براحتی کتاب و کنار نذارین


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۶ ، ۱۲:۴۱
سپیدار

۳ هفته ی پیش پیمانه ی سی سالگیم هم پر شد و قدم به زمین و آسمون سی و یک سالگیم گذاشتم

قبلش اعلام کردم که "دیگه برام تولد نگیرین" و البته چون مصادف با روز اربعین هم بود عملا هم نمیشد برنامه ای اجرا کرد ولی خب برای قبل و بعدش هم خبری نبود

پودر کیکی ک برام خریده شده بود هنوز تو یخچاله

مهم کادوها بود که رسید

دوستامم همین هفته اخیر هدایاشونو با تاخیر زیاد اونم بعد کلی که غر زدم و ابرو ریزی کردم بهم تحویل دادن

از سی سال به بعد آدم باید پختگی خاصی توی رفتارش باشه..باید عاقلانه تر و منطقی تر زندگی کنه و تصمیم بگیره و رفتار کنه.. جز این هر سنی رفتار و شیوه خاص خودشو میطلبه.. نباید با رفتارای زیر سنمون خودمونو زیر سوال ببریم!

مثل چند تا پیرزنی که از مشتریامونن و وقتی میان کفر همه رو در میارن. بسکه الکی میخندن و جیغ جیغ میکنن.. بعدا فهمیدیم باشگاه بانوان میرن و تو کلاسای خنده شرکت میکنن..الکی میخندن و کاملا تابلویه که الکیه!! شادی حقیقی رو جایی جستجو میکنن که وجود نداره و این مایه تاسفه.. بگذریم

کتاب پس از تو رو میخونم.. جلد اولش " من پیش از تو" فیلمشو دیدم.. به اندازه کتاب قبلی جذبم نکرد..ولی خب هیجان خودشو داره که ببینی آخرش اون شخصیت کم عقل داستان چیکار میکنه؟!؟!

و دیروز یه خبر شنیدم! یکی از خواستگارام که خیلیم از طرف خانوادش اذیت شدم و تا حدی تحت فشار قرار گرفتم که همه با هم تلاش میکردن این وصلت مزخرف سر بگیره (حتی خانواده خودم!!!!) ازدواج کرده. اینکه ازدواج کرده مساله مهمی نیست. باید بگم باعث خوشحالیه چون به دلایلی همچنان گاهی احساس خطر میکردم! و الان خدارو شکر میکنم که کلا تموم شد

این آقا علاوه بر چند مورد مهمی که داشت و اصلا با شرایط و فکر و روحیات و خواست من جور نبود یه مورد اساسی داشت که اصلا نمیشد ازش چشم پوشی کرد اونم اینکه چاق بود!!!

و سایرین سعی داشتم اونو با قد ۱۷۲ بلند قد نشون بدن و میگفتن قدش بلنده و چاقیش به نظر نمیاد 😐 

شیوه ازدواجشم این بوده که دیگه خواستگاری نرفته ولی براش خواستگار پیدا شده . پدر عروس خانم از جلو مغازش رد میشده که اینو دیده و خوشش اومده رفته باهاش حرف زده!! بعدم دخترشو برده مغازه نشونش داده !!!! 

و خب بعدم که لی لی لی لی

اولش به این فکر کردم که جدا از چی این ادم تو نگاه اول خوششون اومده؟؟!! لابد همون چیزی که من تا دیدمش دهنمو کج کردم!

و بعد و مهمتر اینکه تو این زمونه ای که طرف خودش با خواست خودش میاد باز اعتباری به تهش نیست چطور میشه یهو و با سرعت یکیو اینجوری خفت کرد و جگر گوشه تو انداخت تو دامنش؟؟!! و خیلی چیزای دیگه..

به هر حال شنیدن این خبر دیروز خالی از لطف و مسرت نبود

آخرشم اینکه آهنگ جدید میخوام! سنتی زیاد دارم ولی آهنگای تند تر و شادتر میخوام برای وقتایی که پیاده روی میکنم..یا دارم کار میکنم. اگر پیشنهادی دارین پذیرا هستم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۳
سپیدار

خودمم نمیدونم چرا کمتر مینویسم!؟

شاید درگیریام زیاده.. حتی توی خواب!!

جدیدا دیرتر میخوابم و اغلب پرت و پلا میبینم . باید بگم از خوابیدن فرار میکنم!! تا جایی که چند شب پیش با صدای جیغ خودم و لگدی به خود مقابلم بیدار شدم.. آره خودم بودم! و از خودم ترسیدم.. از خودی که روبروم وایساده بود و نگاهم میکرد.. میخواست بهم حمله کنه..بگذریم

بعد از خبر فوت مادرای ۳ تا از دوستام حالام خبر فوت پدر یه نفر دیگه.. هیچ کس و هیچ چیزی جای اینارو پر نمیکنه..هیچ حرفی برای دعوت به آرامش و تسکین اینا وجود نداره.. وقتی پای تلفن هق هق گریه میکرد جز سکوت چیزی نداشتم.. فقط خداست که میتونه صبری چنان بزرگ بهشون بده و به آرامش یا شایدم عادت برسونتشون

هیچ وقت نمیخوام حتی لحظه ای خودمو جاشون بذارم و بهش فکر کنم.. حتی لحظه ای.. این از سخت ترین لحظات زندگیه

برای خونه مرتب مشتری میاد

باشگاه میرم و دوباره روحیم خوبه

تا دیر وقت کتاب میخونم

کلاس خط خوب پیش میره

شاگردم تو اون یکی استخر کارش خیلی خوبه

کلاس دفاع شخصی برقراره

و اینکه... ما فقط به خاطر خودمون به این دنیا نیومدیم!! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۱
سپیدار


✔ قاعده بیست و هفتم: این دنیا به کوه می ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را میشنوی. اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک میابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می آید. پس هر که درباره ات سخنی زشت بر زبان راند، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان چهلمین روز میبینی که همه چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون میشود.

✔ ابتدا باید تنها ماندن در میان جمع را بیاموزد، بعد هم یکی کردن جمع درونش را.
اول میگویی : در دنیا فقط من هستم
بعد میگویی : در من دنیایی هست
و در نهایت میگویی : نه دنیا هست نه من هستم

✔ قاعده سی و یکم: برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت. هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا میگیرد. بعضی ها حادثه ای را پشت سر میگذارند، بعضی ها مرضی کشنده را، بعضی ها درد فراق میکشند، بعضی ها درد از دست دادن مال... همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر میگذاریم، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب. بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک می کنیم و نرم می شویم، بعضی هایمان اما افسوس که سخت تر از پیش میشویم



*** این کتاب باید خورد! خوندن تنها کافی نیست.. خیلی عالی بود و حتما دوباره میخونمش

ماجرای زندگی "الا" خانوم ویراستاری که کتاب ملت عشق برای ویرایش بدستش رسیده . کتابی راجع به شمس و مولوی.. و این خانوم چنان شیفته داستان و نویسنده میشه که مسیر زندگیشو تغییر میده

اما زیباترین قسمتها برای من همون داستان شمس و مولویه که داره پیش میره.. نحوه اتصال و جدایی این دو نفر


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۶ ، ۲۱:۵۹
سپیدار