خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

سرگرمی

يكشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۰، ۰۸:۱۱ ب.ظ
بزرگترین سرگرمی منم این روزا شده این که دستامو که از سرما حسابی یخ میشن و بزنم به این و اونمامی که گناه داره خب ...بهشت زیر پاشه و از این حرفا...ولی پدر چون مقاومتره و زیر پاشم چیزی نیست.... دستمو میذارم پشت گردنشبابا: چند لحظه ای سور بدون هیچ حرفی به رو به روش (مثلا تی وی) خیره میشه  یعنی در واقع اصلا تغییر حالت نمیده و کاملا خونسرده!!!من: به کارم ادامه میدمبابا: تو عقلت همینقده دختر !!! دستای یختو میذاری رو گردن بابات .برو بیشتر از این ازت توقعی نیستمامی: کِرکِرِ خنده .....من: خنده های موذیانه و عدم ادامه به حرکت قبلیبابا: خندیدن به خنده های من و مامی و البته حرفای خودشوقتیم که خانوم داداشم اینجا باشه که کلی با هم کل کل داریمطفلی... دلمم براش میسوزه ... ولی خب دیگه ... یه کمم تفریح لازمهو این داستان ادامه دارد....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۹/۰۶
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.