خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

حق ویزیت

شنبه, ۳ دی ۱۳۹۰، ۰۷:۰۰ ب.ظ
دو سه هفته پیش زنگ زدیم از خانوم دکتر وقت بگیریم، منشی شون فرمودن تا اول دیماه وقت نداریم همون موقع تماس بگیرین... از روزی که گفته بود 2-3 روز زودتر باز زنگ زدیم، گفت فقط باید حضوری بیاین وقت بگیرین و تا 14 دیماه هم وقتا پر شده فقطم روزای زوج 8 تا 10 صبح بالاخره امروز چشممون به جمال خانوم منشی روشن شد واسه 17 دی وقت داد و همه این کاره واسه این بود که اول حق ویزیتو بگیرن تا قرار و کنسل نکنی!!! ولی عجب مطب باحالی بود فقط مراجعان خانوم داشتن .هیچ مردی نبود اونجا.خیلی راحت بودن!! هرچند اصلا حس رفتن نبود اما میگن هیچ چی بی حکمت نیست آیدا رو دیدم بعد از فکر کنم 3سال؟؟ مزدوج شده بود اما فقط وقت شد یه سلام به هم بدیم چون بلافاصله خط تندرو رسید و مجبور شدیم بریم ولی تمام راه تو فکرش بودم دیدن دوستای قدیمی معمولا خوشحال کننده است. آخرین باری که دیدمش فکر کنم روزی بود که از صبح تا شب کلاس داشتم و آیدا رو با خودم بردم سر کلاسا تا ظهر بود و بعد از ناهار رفت بدیش این بود که اون دوتا کلاس صبحم همیشه دومیش کرکر خنده بود و منم کلی واسه آیدا تعریف کرده بودم که حوصلت سر نمیره ولی شانس من یا اون همون روز خیلی مسخره و خسته کننده بود!!! بعد از دکترم که رفتیم زیست خاور....خیلی راه رفتیم همش به خاطر یه وقت گرفتن که 1 دقیقه هم طول نکشید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۰۳
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.