خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

آب

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۴۸ ب.ظ
دو سه سال پیش ماه رمضون یه مقداریش تو مهر بود و همون موقع ها من دانشگاه میرفتم مشهدم همیشه اوایل مهر هوا گرم میشه یادمه یه روز خیلی شدید و بی سابقه تشنه بودم تا ظهر دانشکده کلاس داشتم وقتی رسیدم خونه واقعا حس کردم میخوام از تشنگی جون بدم هیچ وقت چنین عطشی رو حس نکرده بودم با اون تشنگی خوابیدم در واقع سعی کردم بخوابم اما هی چشام باز میشد و میدیدم هنوز تا اذان خیلی مونده تو دلم میگفتم خدایا یه کاری کن این تشنگی از بین بره بالاخره خوابم برد تو خواب (جزئیات یادم نیست)رفتم سراغ یه شیر آب و شروع کردم به خوردن آب سرد و گوارایی بود و داشتم با دست میخوردم گوشه ی دهنم خیس شده بود دستمو کشیدم روی لبم که از خواب بیدار شدم کامم کاملا سرد بود و مزه آب هنوز تو دهنم بود حتی اون قسمت صورتم که آب ریخته بودم سردی آبو داشت!!! اصلا احساس تشنگی نمیکردم!!! انگار همه ی اون آب و تو بیداری سر کشیده بودم!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۲۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.