مرییییییییییییض
پنجشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۱:۰۷ ب.ظ
دو سه روزی بود یه حسایی داشتمااااااا
بالاخره امروز صبح شکم به یقین تبدیل شد
سرما خوردم
مطمئنم از زن داداشم گرفتم
روز عید که اومد خونه مون بدجور سرماخورده بود و تازه خانوم دکترم نرفته بود!!
بعد که اومد جلو روبوسی کنه کاملا نزدیک که شد گفت من سرما خوردم(خیلی آروم)
بعدم خودشو نکشید عقب
و از اونجاییم که حساسه منم نتونستم دیگه تو اون صحنه خودمو عقب بکشم
و نتیجش شد این!
از این دختر خیلی حرص میخورم
اصلا اجتماعی نیست خداییش
خیلی کم رویه
بعد از دوسال که عروس ماست هنوز وقتی میاد باید به زور به حرف بیاریش
اونم راجع به یه سری مسائل تکراری
حتی وقتی همه دارن به یه فیلم یا حرفی میخندن تنها کسی که نمیخنده یا فقط ممکنه یه لبخند بزنه اونه
کم پیش میاد که مث بقیه بخنده به خصوص تو جمع
بین جمع فامیل و دوستا که لام تا کام صداش در نمیاد
من نمیدونم این چه جوری رفته دانشگاه؟؟؟؟ :|
و این روبوسیشو این که دیر و آروم گفت سرما خورده و منو به این روز انداختم ناشی از همین اخلاقشه
بدتر
از اینا اینکه هرجایی میریم مهمونی (خانواده خودمونو میگم) ما دخترا جمع
میشیم یه جا به گفتن و خندیدن حتی سر سفره هم معمولا ما همه یه طرف میشینیم
و مردا هم یه طرف سفره ولی ایشون تمام مدت از کنار شوهرش تکون نمیخوره
حتی اگه همه مردا تو یه اتاق باشن و خانوما یه جای دیگه اون میره پیش شوهرش
کلا رفتار جفتشون بچه گانه است
۹۱/۰۸/۱۸