خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

این نیز بگذرد......................

سه شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۱، ۰۷:۵۲ ب.ظ
میدونستم بابا نمیذاره من تنها برم هیات واسه ثبت نام...خودش منو برد مدارکمو که دادم آقای....منو شناخت (بابا رو میشناخت) گفت مگه قرار نبود شما دوره ی قبل شرکت کنی؟؟؟ گفتم چرا شرکت کردم قبولم شدم اما با یه خطا قبول شدم واسه همین نرفتم تو دوره چون بهم گفتن اگه بری رد میشی سه بار با تاکید گفت خیلی کار بدی کردی :| گفتم آخه یه خطا داشتم خب فایده ای نداشت!! گفت: هیچ ربطی نداشت :| گفتم آخه به من گفتن چون یه خطا داری بری تو دوره به خاطر همین رد میشی با کوچکترین اشتباه!!!! گفت: اصلا ربطی نداره به آزمون ورودی..تو دوره تمریناتو میکردی قبولم میشدی :| خیلی کار بدی کردی :| و من تازه فهمیدم عجب اشتباهی کردم :| ولی چه سوووووووود.................... واسه کار تو هتلم قانع شدم و نرفتم...آدمای داغونی هستن...مریض و آزار دهنده...با شرایطی که حسابی حالتو بگیرن بعد بگیرنت واسه کار.....خب از اول با بچه قشنگ صحبت کنید شما که همه چیو میدونید!!!! کار زور یعنی اینکه آبجی ما امروز 9 نفر از دوستاشو دعوت کرده بود (در واقع خودشون خودشونو دعوت کردن) و من با اینکه کلی کار داشتم مامانم مجبورم کرد برم خونش که کمکش کنم :| راستش اصلا دوست نداشتم برم...بیشتر به خاطر کارام و بعدم اینکه فک میکردم به هر حال دوستن دیگه با وجود من شاید چندان راحت نباشن گاهی وقتا از اینکه اینقدر بی عاطفه میشم به فکر فرو میرم!!!!!! (به خصوص که مامان دائم میگه همینو) خلاصه صبح اجبارا رفتم و کمکشم کردم و از دوستاش فقط 4تاشون اومدن که یکیشونم زنگ زدن برش گردوندن و موندن سه نفر!!! طفلی کلی تدارک دیده بود دلم سوخت براش اینقدر دوستای بی ملاحظه ای داره که حتی به خودشون زحمت ندادن یه اس ام اس بزنن شب قبل بهش بگن نمیان!!! خب من که آدم گرمیم تو جمع باشم نمیذارم بهم بد بگذره...دوستاشم خوب بودن...خندیدیم...خوب بود اما ظهر نخوابیدم و ///// نمیدونم چرا اینقدر سرم درد میکنه مهم اینه که مامان راضیه...اگه نمیرفتم هوا تا مدتها ابری بود!!!! فردا قرار خرید داریم ...گفتم من زودتر میرم حرم ... سمیرا هم اس داده امتحانام تموم شده بیا با هم بریم دردر :| قرار شد به اونم خبر بدم نمیدونستم چشم هم به حلق راه داره؟؟؟؟ قطره های چشمم خیلی بد مزه ان :/     کلا همه اعضای سر و صورت بهم راه دارن! این خانوم دکترم که هیچ وقت جوابگو نیست...اعصابمو خورد میکنه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۱/۰۳
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.