خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

نقطه سر خط

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۱۴ ب.ظ
دیروز آخرین روز کاری قبل ماه رمضان بود اینقدر خندیدم و جیغ جیغ کردم و شرارت به خرج دادم که شب از خستگی داشتم میمردم دیروز ناهار نبردیم قرار گذاشته بودیم از بیرون غذا بیارن برامون و همه دور هم غذای یک شکل بخوریم سفارش دادن از بیرون ساندویچ اوردن اسمش اژدر بود اندازه 3-4نفر توش پر بود قدشم خیلی بلند بود توش کباب و جوجه و کالباس و ....بود من که نصفشو فقط تونستم بخورم تازه اونم بعد کلی فعالیت روز خوبی بود.خدارو شکر.... یه مقدار کار دارم که باید تو ماه رمضون تموم کنم که نکشه به بعدش ایشالا به زودی اونارو هم تموم میکنم فقط کاش آخر تمام شادیا یه لبخند تلخ و پر حسرت نبود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۱۸
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.