خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

خواب خوب

چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۳۲ ب.ظ
من که این روزا خواب راحتی نداشتم و ندارم تمام مدت خواب مراسمات و تعذیه و .... میبینم و دائم وسطش بیدار میشم سه تا خواب از سه نفر تو این 6روز گذشته شنیدیم اولی صبح روز مراسم دوم بود کسی که خواب و دیده بود یه دختر سیدی هستش که حدود 20 سال داره و آدم با ایمانیه و پدر و مادرشم همینطور میگفت:خواب دیدم وارد مجلسی شدیم که انگار جشن بود...یه سالن بزرگ و با شکوه...بعد مهین خانوم وارد شدن تو لباسی سفید و خیلی خیلی هم زیبا بودن و یه حلقه ی طلایی خیلی زیبا مثل حلقه ی ازدواج دستشونه وقتی وارد مجلس شدن این دختر خانوم از مامانش پرسیده این کیه؟؟؟ مامانش گفته این مهین خانومه دیگه مگه نمیشناسیش؟؟؟؟..... و از خواب بیدار میشه دومین خواب همون روز ظهر داماد بزرگ عمه تعریف کرد: گفت یه دوستی داره که تا حالا عمه رو ندیده از نزدیک و هیچ کدوم از خانواده شو هم ندیده اصلا همون موقع جلو خودمون تماس گرفت و تعریف میکرد که چند روز پیش خواب دیده اومده در خونه ی عمه یه خانوم جوون و یه پسر بچه با لباس سبز خارج شدن که میگن همسر و بچه ی همین داماد بزرگ هستن از خونه و آمبولانس هم اومده و یه خانومی رو گذاشتن تو آمبولانس خانومه چند دقیقه ای از آمبولانس بیرون میاد و میگه: یادتون باشه اینجا همه چی رو حساب و کتابه هاا!! این که من این موقع دارم میرم بیخود نبوده همش از رو حساب و کتابه.... بعد دوستش پرسیده بود خانومت سیده؟و جواب هم مثبت بود .دختر عمه هام سید هستن گفته بود اون خانوم کی بودن و جریان چیه ؟؟ که داماد عمه قضیه رو میگن عمم شب عید فطر رفت.... و چهلمشم میشه تولد امام رضا خواب سوم و امروز شنیدم: یادم نیست دقیقا چه نسبتی داشت فقط یادمه خیلی دور بود گفته بود: خواب دیدم تو بیمارستانم ...یهو بچه های مهین خانوم از راه میرسن و سراغ مادرشونو میگیرن و میگن مادرمون مرد مادرمون مرد و همینطور گریه و زاری میکنن.... یه نفر (یادم نیست کی؟) میگه مهین خانوم که امروز نمردن! شب 21 رمضان اجازه شونو گرفتن و شب 23 رمضان هم حاجتشو گرفت و اومد اینجا!!! شما تازه فهمیدین که مرده؟؟ مهین خانوم خیلی وقته اینجاست.... بعد از دختراش شنیدیم که شبای قدر حرم امام رضا بودن.... قربونت برم عمه جون...چقدر زجر کشیدی که آرزوی مرگ کردی؟؟؟؟؟؟؟؟ و خدا چقدر دوست داشت که نخواست بیشتر از این زجر بکشی و با آبرومندی و خیلی آروم و بدون درد و عذاب بردت پیش خودش با این سه تا یه جورایی خیال همه راحته که بخشیده شده و جاش خوبه ایشالا خیلی تو زنده بودنش زجر کشید...خیلی زیاد به معنای واقعی از همه چیز راحت شد و اگه نمیرفت این عذابها بدتر ازین میشد که بهتر نمیشد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۳
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.