هوای دلم
پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۵ ق.ظ
این سکوتی که به لب دارم و فریاد به دیدههرگز نه کسی محرم دل بود و نه یک تن بشنیده می خندم و زهر آبه آن نوش بجانماین نیش که می نوشم از اندیشه خنده تنهایی و رسوایی من ورد زبان استفریاد رسی نیست از این خیل بظاهر شنونده این آینه بخت من است ، از پی آن سنگهر جا که روم سست تر از سنگم و آخر شکننده یادم به ادیبی است که از زخم سخن گفتزخمی که بروحم زده چون موش جونده کو مسند عدلی و چه کس قاضی دهر استکو جرم که این حکم نوشتند به پیشانی بنده این گردش و این ها همه ظلم از طلب چیست ؟سخت است بفهمم ، عادل همانی است که این دایره کنده !!!
دلم گرفته ای دوست...هوای گریه با تو!
یعنی واقعا اینقدر منطقی بودی و نمیدونستم؟؟؟؟؟
اینقدر برات مهم بود مزاحم نباشی و باعث ناراحتی نشی و نمیدونستم؟؟؟؟؟
پس چرا از اول اینجوری نبودی؟؟؟
چرا هر وقت گفتم انکار کردی؟؟؟
۹۲/۰۹/۲۱