دو میل
يكشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۴۴ ب.ظ
شدیدا به بافتنی علاقه مند شدم!
گفته بودم قبلا؟؟؟
یادم نمیاد که!!!
یه ژاکت با مامان با هم بافتیم..یه آستینش مونده فقط و البته نخ هم تموم شده
باید منتظر بمونم تا نخ بخریم و ادامه بدیم
تازه یه چیزای دیگه هم گرفتم (عکس مدل) تا ببافم (فعلا جوگیر شدم)
کادوهای تولد آبجیمو دادیم (4شنبه است) یکی شو که با خودش رفتیم خریدیم
اون یکیشم چون باید پرو میکرد دیده بود
فقط کادوی بابا رو ندیده بود که از اون بیشتر ذوق کرد
البته کلا کسی نیست که ذوقشو نشون بده!
گاهی فکر میکنی خوشحال نشده اصلا!!!!
و دقیقا سوالی بود که مامان بعد رفتنش از من پرسید "خوشحال بود وقتی میرفت؟؟"
اینکه چرا اینقدر این بشر آذر ماهی سرده واقعا درک نمیکنم!!
بعد
از یک هفته میاد انگار همین دیروز همو دیدیم...کاملا سرد و بی
تفاوت...واسه خودم نمیگم...دلم واسه مامی میسوزه ...فکر میکنه دخترش از
دیدنش خوشحال نیست....
۹۲/۰۹/۲۴