خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دردِ کمک

شنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۰۶ ب.ظ
چیزی که این وقت شب و با این خستگی منو اینجا کشوند حرفای سمانه یا خود سمانه نبود سمانه یه جورایی برام درمان درده...خیلی کمکم کرده ومیکنه....گرچه کم فرصت میشه با هم حرف بزنیم حرفای آوا بود که پریشونم کرد یه سایتی بود حدود 2سالی عضوش بودم تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم خودمو ریمو کنم...به دلایل زیاد و الیته اینکه یه سری آدما زیادی سعی داشتن تو زندگی شخصیم کنجکاوی کنن و زیادی خودشنو نزدیک کنن و من حالم ازونا به هم میخوره یه جورایی وابستگی پیدا کرده بودم به اون سایت و بچه هایی که مدتهاست میشناسمشون اونجا هر موقع بیخواب بودم و حال و حوصله نداشتم میرفتم سر میزدم و اگه دوستای باحالم بودن پستای خنده دار و بحثای ادامه دار و شاید یکی دوساعتی پای یه پست مینوشتیم و میخندیدیم..... نمیدونم! شاید جاهای خالی زندگیمو داشتم اونجا پر میکردم ولی مدتهاست دیگه حال و حوصله ی اونجا و آدماشو نداشتم...حال و حوصله ی خندیدن و حتی و .... این بود که یه تصمیم ناگهانی گرفتم و بعدم همه چی تموم..... آوا هم آی دی مو داره و هم تلفنمو...حدود 10 دقیقه از اینکه ریمو کردم و بعدم سیستممو خاموش کردم نگذشته بود که اس ام اساش اومد که این چه کاری بود........... عصری زنگ زد که گوشیم سایلنت بود و نشنیدم و (البته اولیشم به دلایلی نشنیده گرفتم!) آنلاین که شد با هم حرف زدیم و گفتم که کدتیه حال ندارم و ...... بالاخره یه چیزایی از اونایی که رنج میداد و گفتم که شاید نباید تا اون حد میگفتم.....تازه خیلی کم گفتم اونم یه راه حالایی داد که اصلا به گروه خونی من نمیخوره....گفت که بیشتر با هم در تماس باشیم و همه جوره حاضره کمکم کنه و شاید یه مدت دیگه بیاد مشهد و همو ببینیم...... وقتی اینارو میگفت به این فکر میکردم که شاید نباید براش بعضی چیزا رو باز میکردم حتی در همون حد کمش چون افق فکری منو اون خیلی متفاوته دختر خوبیه و مهربونو واقعا هم قصد کمک داره اما موضوع اینه که کمکاش برای من بیشتر از کمک ممکنه دردسر ساز بشه...نه اینکه اون اینطور بخواد...شرایط من متفاوته منو اونطوری که هستم درک نمیکنه و فکر میکنه من باید تغییر کنم تا شرایطم بهتر بشه تقصیریم نداره...چون چیزی از روحیات واقعی من نمیدونه امیدوارم که اینطور نشه خدایا خودت مثل همیشه بهترین راه و جلوی پام بذار...نمیخوام پشیمون شم سمانه بهم پیشنهاد داد یه دعایی رو تا 40 روز نذر کنم و بخونم اما مدام یادم میره! دعاش تو مفاتیحه و باید بنویسمش..2-3صفحه اس ********** باید تغییر کنم اما نه اون تغییری که آوا میگه...من یه تغییر روحی اساسی نیاز دارم فکر میکنم لازمه اون دعا رو شروع کنم باید فراموش کنم...فراموش نه! باید اهمیت ندم...باید برام بی اهمیت بشن این افکار پوچ و آزار دهنده باید بخوام تا درست شه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۰/۱۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.