خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

نقشی از حقیقت

سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۳۶ ب.ظ
سرانجام حقیقت میان ما عریان شد و آنچه به نگاه درآمد چشمهایت را خاکستری تر کرد گویی پرده ای از جلوش جشمهایت برداشته شد هنوز اعترافات تلخ تری هم هستند اما آنقدرها هم بیرحم نیستم که به زبانشان بیاورم نمیخواهم بیش از این بغض های گره شده در گلویت بترکد همینکه گاه گاهی با غصه زل میزنی، عذابم میدهد من شرمسارم.. از اینکه هیچ کاری از من ساخته نیست جز خنده های ناگهانی و از سر دل که هیچ عمق و حقیقتی ندارند اما شاید برای لحظاتی وانمود کنیم غمی وجود ندارد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۲/۰۸
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.