خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

سه نقطه های راه

پنجشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ق.ظ

پشت هم شعر نوشتم که بخوانی، خواندی؟
بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
.
آرزو داشتم این بار... به تو تکیه کنم
پیشِ من باشی و بر شانه ی تو گریه کنم
.
پیش من باشی و جز تو، به جهنم برود
اصلا از حافظه ام عالم و آدم برود
.
آمدم از نفَست کام بگیرم اما...
لحظه ای با لبت آرام بگیرم اما...
.
جای اسمت به سه تا نقطه رسیدم ای وای
در جهانم اثری از تو ندیدم ، ای وای
.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۰۲
سپیدار

نظرات (۲)

شعر از خودت بود؟
فوق العادست تبریک
پاسخ:
نه دیگه در این حد هنر ندارم ;)
اسم شاعرش نبود وگرنه میذاشتم براتون
سلام خانه نو مبارک این قالبش رنگ مورد علاقه من و میدوستمش* قلمت جاری محظوظمان کردی یه عالمه آرامش برات آرزو میکنم با کلی لبخند
پاسخ:
سلام
مرسی :) ♥♥

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.