خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

وجودِ تلخ

جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۰۷ ب.ظ
امروز بی پرده از تو میگویم
دلم گرفته
از تو
و تمام روزهای بودن و نبودنت
چقدر خدا به بعضی مخلوقاتش قدرت میدهد
با کلامی دلگرم میکنند و با کلامی آتش میزنند به تمام گرما
هنوز جرئت فکر کردن به این گذشته ی تاریک را ندارم
خیلی تلخ بود و خیلی گزنده
روزی که دیگر هیچ وقت این من، من نشد!
شاید نمیدانی اما همه چیز را خراب کردی ..همه چیز
دیگر نتوانستم باور کنم
ایمان بیاورم
بسازم
...
انگار یک چیزهایی به شدت درونم فرو ریخت
انگار مدتهاست کسی اینجا مرده است و هنوز دفن نشده
حتی مرگش هم باور نشده
آری کسی مرده و سالهاست که برایش سیاه میپوشم
شده ام یک آدم کوکی
کسی که تمام زندگیش در کارش خلاصه میشود
از تو ترس را به یادگار دارم
و تنفر
تنفر و دوری از هر آنچه دوست میداشتم و تو هم دست رویشان گذاشته بودی
شاید دیدارمان به قیامت باشد اما
دل خوشم به خدایم
روزی انتقام مرا سخت از تو خواهد گرفت..
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.