درد نیمه مشترک
تک فرزندی تو بزرگسالی میتونه بدترین اتفاق باشه!
وقتی اینقدر بهت وابسته میشن که کاملا در تنگنا قرار میگیری!
نه میتونی برای خودت زندگی کنی نه برای خودت برنامه بریزی..نه بی دلیل شاد باشی و نه گاهی غمگین..
و این از بدترین اتفاقاته وقتی که در آستانه ی 30سالگی خودتو موجود نسبتا کاملی میبینی که دیگه از عهده ی زندگیت بر میای و خودت باید برای خودت تصمیم بگیری اما!!..
یه جایی حول و هوش همین سن به این نتیجه میرسی که زیادی بچه ی خوبی بودنم اصلا خوب نیست!
باید مثل بعضی بچه ها میبودی که دائم تو برنامه ها و مهمونیا و زندگی خودشونن و چقدم بیشتر درک میشن!!
و البته یه اشکال دیگه هم هست..اشکال شاید بیشترش برمیگرده به زن و مردهایی که تو سن 50 سالگی نمیتونن همو خوشحال کنن!
انگار دیگه به درد هم نمیخورن..اینه که به نفر سوم رو میارن
نفر سوم اینجا میشه قربانی!!
تعارض توی زندگیم موج میزنه...گاهی ادم حتی کمی هم که برای خودش باشه کمی حالش بهتره..
و این درد خیلیها هست و درد خیلی ها هم نیست
این مشکل حاد ممکنه برای بعضی از تک فرزند ها باشه
چون بنده با اینکه تکم ولی برنامه ها و زندگی خودمو دارم :|
البته خوب خیلی از مسائل باید بررسی بشه
:)