خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

کبوتر خانه

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۰ ب.ظ

وقتی مشتری خیاطیت مامانت باشه و بدون ملاحظه از کارت ایراد بگیرهههه بخوای نخوای کارت خوب میشه..هربار ک بخوای براش چیزی بدوزی هم کلی فک میکنی ک تکراری نباشه هم راحت باشه و هم بی ایراد!

تاحالا کلی لباس براش دوختم و هیچ دو لباسش شبیه هم نشدن..حتی لباسای تو خونش


امشب اولین جلسه ی شاگردمه که بعد افطار باید برم..شانسم بابا هم امشب دعوته و مامی طفلی تنها میمونه..سعی کردم اینطور نشه ولی شد..این شاگردم یه طوراییه..باید ادبش کنم!


غار تنهاییم خیلی بهم ریختس حسش نیس تمیزش کنم..تو گوشی و پی سی هم یه سری اطلاعات مفیدی دارم ک از بس زیادن وقت نمیکنم طبقه بندیشون کنم تا در موقع لزوم سریعا بهشون دسترسی میدا کنم


هرجا میری چند تایی هستن ک دنبال جفت میگردن!! بلدم نیستن چه جوری شروع کنن! کلا نسل ذکور جدید گویا به زمان اعتقادی ندارن یا شاید اینقدر مورد زیاده که میخوان زود بررسی کنن برن سراغ بعدی

شاید اگه زیر 24_25 بودم برام جذاب بود این روشها و افکار اما حالا حوصله ی حرف زدن و باصطلاح آشنا شدنم ندارم...

جدای ازین اشناییتهای کودکانه..میدونم آخرش یه روز به زور میبرنم پای یه سفره ای و زبونم و برای همیشه میبندن


صبح تو بهار خواب خوابیده بودم..این کبوترای ذلیل مرده هی اومدن بالا سرم پرواز کردن ..انگار این سایه بونو برا اونا ساختیم!! چقدم بال زدنشون صدا میده

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۳/۲۰
سپیدار

نظرات (۴)

هعی روزگار
دو سال صبر کردم اخرشم طرف راضی نشد
فک کنم برعکس گفتید
خانوما به زمان اعتقادی ندارند
بهترین دوران جوونی که ۲۰تا۲۵۲۶هست رو میزارن برای اشنا شدن
بعدشم دیگه پسر عشقی براش نمیمونه که نثار کنه:|
پاسخ:
خب البته منظور من این بخشش نبود.کسی ک بخواد راضی بشه به یک سال و دو سال نمیرسه دیگه..منظور من شناخت بود..هرچند ک تو این محیطای مجازی خیلی حاصل نمیشه ولی لااقل یه ماه طرفتو دنبال کن ببین چه جوریه بعد کشش بده
کلا بعد این بازه زمانی آدما عاقلانهوتر تصمیم میگیرن نه احساسی!
یک دوست مجازی دارم همسرش رو از وبلاگش شناخت و آشنا شد و بعد هم تو یک دانشگاه بودن این شد که از نزدیک هم رو دیدن و انقدر بهم شبیه بودن که بهم علاقه مند شدن و الان هم خداروشکر ازدواج کردن و زندگی خوبی دارن
این از انواع خوبش بود ولی واقعا شاید یک در هزار این موارد پیش بیاد
در واقع همش وبگردی میشه و از دست دادن زمان
همون بهتر که اول از نزدیک ببینی و آشنا بشی تا روش اینترنتی
البته خوبی وب اینه که فرصت داری خیلی از حرف های طرف مقابل رو بدون اینکه وقتش رو بگیری بخونی و باهاش آشنا بشی ولی کی حوصله این کارها رو داره:/
پاسخ:
به قول خودت یک در هزار شاید اینجوری پیش بره..متاسفانه بیشتر موارد تهش فقط تلف شدن وقته
آدما زیاد شعار میدن و اغلبشونم حرفای قشنگ خوب بلدن..من همینجاها کسیو میشناسم ک مادرش آرزوی مرگ داره از دست بچه ها اونوقت چنان پستای رومانتیکی در مورد رابطه ی مادری مینویسه بیا و ببین..اینجا بیشتر آدما خود ناشناخته شون در محوره نه خود واقعی
:|
به نظر من مجازی بخواد آدم ازدواج کنه
همین سایت همسر گزینی تبیان خوبه
البته اصلا کسی کسی رو نه میبینه نه میشناسه نه ...
صرفا مثل مغازه هست
من خودم خاطره خوبی از مجازیات ندارم
تازه از حقیقی هم ندارم
چه رسد به مجازی
پاسخ:
به نظر منکه خیلیم مسخره اس :|
حقییقیاش چی از آب در میان ک مجازیش بخواد درآد :/
افرین به تو دخترمامان.دست گلت درد نکنه کارات بی نظیره.
خواهری منم عین تو شده حال وحوصله اینجوری  اشناییها روندارم.
پاسخ:
بیا باهم بریم خارج

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.