آخر همکاری
قراره مهمون بیاد.چند خانواده مثلا از خانواده ی پدری!
خانوم از دو روز قبل مایحتاج و برسی میکنه و کارایی ک از صب روز مهمونی یاشبش مشغوله شامل ایناست:
تمیز کاری و گرد گیری- جارو - شستن و خشک کردن و چیدن میوه ها و شیرینی- درست کردن سوپ و پلو و خورشت و سالاد!! اماده کردن ظروف - وسایل پذیرایی بعد نهار یا شام یا افطاری!!
مهمونا میان..خانوم مرتب بین آشپزخونه و سالن پذیرایی در رفت و آمده..سفره ک چیده میشه خانوم آخرین نفریه ک میشینه و این در حالیه ک تقریبا همه غذاشون تموم شده!
بعدش شستن و خشک کردن ظرفا و گذاشتنشون سر جاهاشون
پذیرایی مجدد با چایی و میوه و...
و دوباره شستن استکانا و ظرفای پذیرایی
مهمونا میرن..جارو کردن خونه..برگردوندن وسایل جا به جا شده .. مرتب کردن آشپزخونه و بقیه ی خونه..آخرین نفریه که میره برای استراحت
تمام این مدت آقا شب استراحت میکنه-ظهر میخوابه که خستگیش بره!! میشینه پا به پای مهمونا پذیرایی میشه که غریبیشون نکنه!!!
بعد رفتن مهمونام هی به خانوم نیگه بسه دیگه خسته شدی -_-
از صدای جارو برقیم بیزاره و اعتراض میکنه..تازه در طی این مهمونی هی غر میزنه که چرا اینهمه مهمون دعوت کردی؟؟!!
دریغ از شستن یه استکان یا جا به جا کردن یه دونه ی برنج!!
بعدم که خانوم از خستگی میافته میفرمایند خب میخواستی مهمونی نگیری!!!!
آقایون جدا دست مریزاد.خسته نباشید یه وقت!!