خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

مسافر راه دور

پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۸ ب.ظ
فک کنم 3سال میشه همو میشناسیم! شایدم 2سال!
گرچه همیشه دور بودیم از هم ولی امروز که برای اولین بار از نزدیک دیدمش حس میکردم سالهاست همو میشناسیم
انگار تمام این مدت حتی بیش از اون ما با هم بودیم
دلم میخواست طوری برنامه ریزی میکردم که بیشتر باهم باشیم 
ولی خب دوری راه ها و دردسرای من مانع شد و اونم دو روز دیگه ازینجا میره...
امروز خیلی پر درد سر بود برامون.. خیلی گرما خوردیم.. همشم تقصیر من بود..اما ازونجا که به هر حال یه آدم دوست داشتنی رو دیدم و ساعتی رو باهاش گذروندم و معتقدم اگه بعضی کارا و برنامه ها به دلایلی اینطور سنگ جلوشون میافته یعنی قرار نیست که انجام بشن!
پس ازین بابت ناراحت نیستم





صبح باید ماشینو میبردم آچارکشی.. گفت طول میکشه..رفتم و قرار شد بعدا ببرم
رفتم کارواش و تنظیم باد .. خلوت بود 
بعد به طرف قرار...هوای گرم..ترافیک..رانندگی وحشتناک جماعت مشهدی که نه تنها باید چراغارو بپایی که مواظبم باشی اندازه سر سوزن جلو خالی بشه میپیچن جلوت (در این مورد دوستمم اعتراف کرد ک رانندگی اینجا افتضاحه و اعصاب قوی میخواد) اصلا هرکی میخواد رانندگیش خوب شه باید بیاد یه دوره تد مشهدم بگذرونه..بعدش دیگه برا مسابقات رالی ام میتونه شرکت کنه!!
تقریبا به موقع رسیدم سر قرار با شاید 5دقیقه ای تاخیر...ولی اون مسیر 20دقیقه ای فک کنم 1ساعت تو راه بودیم :| از ترافیک که بگذریم بقیش سوتیای من بود -_-
جایی که فکر میکردم پارکینگ داره ورودیش و نداشت!!!! و جاییم ک داشت یه بار اشتباه و بار دون درست رفتم.. چقدر بیچاره گرما خورد :( یه ون با پلاک عربیم جلوم بود ک از ذوق یافتن پارکینگ کوبیدم بهش :O خداروشکر آروم خوردم و هیچ اتفاقی نیافتاد وگرنه قرقی رو باید همونجا میفروختم :/ 
بعد نمیدونم چرا دنبال اون رفتم که اونم اشتباه رفت و...هعی. . دنده عقب قرقی جا نمی افتاد :(( آقاهه پیاده شد ماشینمو هول داد عقب که راه باز بشه :(( کلی ور رفتم باهاش تا جا افتاد بالاخره...رفتم یه جا پارک کنم ..دیگه حوصله نداشتم بگردم خسته شدم خب :( مامور پارکینگ فرمون داد و پارک کردم :( ولی فاصلم با جلویی کم بود منم دیگه حوصله نداشتم برم عقب...
وقتی برگشتیم همه ماشینا رفته بودن الا همونی که جلو بود..
حالا این صحنه رو تصور کنین.. فاصله با ماشین جلو خیلی کم و جدولم به شکل گرد بود اون قسمت و چرخای عقب ماشینم چسبیده به حدول :((
هرکاری کردم نیومد بیرون.. از یه آقایی ک مدتی بود نگاهمون میکرد کمک گرفتیم بازم نشد..اون یه نفر دیگه رو صدا زد...بازم نشد.. یکی دیگه ام اومد و چند نفر اومدن و همه با هم ماشین جلویی که رو دنده بود و ترمز دستم کشیده بود و هول دادن رفت جلو و قرقی رو نجات دادن :((( دستشون درد نکنه -_-
طفلی رومیسا (مهمونم) :( عجب شانسی!!!
یه کار بانکی داشتم ک در نتیجه ی سوتی صبم نرسیدم که البته فرصت هست همجنان و یه گوشی قرار بود برا تولد مامی بگیرم که باید بگم خوشبختانه وقت نشد!
قرقی الان دکتره :( گوشیم عصری گرفتیدیم -_-
این بود روز پر دردسر من و رومی 
رومی عزیزم امیدوارم دفعه بعد با اونی که دوست داری ببینمت ♡♡♡
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۳۱
سپیدار

نظرات (۲)

سه ساله باهم دوست مجازی هستیم که البته حدود یکسال واندیه که به صورت واقعی باهم درارتباطیم واولین دیدار واقعیمون بعد از سه سال بود(دلم اصلا اصلا نمیخواست بااین وضعیت ببینیم میخواستم که نیام که دلم آروم نیاورد)خیلی روز خوبی بود یه کمی بخاطر همون چیزی که میدونی ازت عیبم میومد وبراهمین کمترحرف میزدم وگرنه دیوونت میکردم من امکان نداره اروم باشم مگراینکه مشکلی داشته باشم راستی اون همه ترافیک من روم نمیشد بگم ضبط روروشن کن توچرانکردی؟
شلوغی وجانبودن توحرم رو یادت رفت بگی.همون خانمه کنه که ادرس تلگرام میداد رویادت رفت.همون خانمه که پاهاش سالم بود روصندلی نشسته بودهم یادت رفت.از همین جا اعلام میکنم رانندگیت خیلی خوبه(حالا جونگیرتت بکوبی تو دیوار)
تولدمامانت وگوشیش هم مبارک.
من وشخصیتم بااون چیزی که توذهن وتصورت بود چقد فاصله داشت؟
بازمم ممنونم به خاطرکادوت وحسابی شرمندت شدم کلی هم بهت زحمتت دادم ممنونم بابات همه چیز روزفوق العاده ای بود.جای ارزو خیلی خالی بود که غر گرماونمازطولانیو وچون زودگرسنش میشه غر گرسنگی رو بزنه.انءشالله روزی سه تایی همو ببینیم وجمعیتمون شده باشه شش تا.
برام دعاکن که بشه وما دوتایی بیایم وتوروببینیم ازاین حالت دربیام با اتفاقهای الان یک درصدم امکان نداره که بشه.
پاسخ:
♡♡♡
قرقی ضبطش کجا بود آخه :))) چه توقعا ازش داریاااا  :پی
هوم یادم رفت خخخ بخشای اصلی رو پوشش دادن خب :دی

خیلی هم خوب!!!
چقدر خوب انشالله یک بار هم شما بری شهر رومیسا
کلا تو فضای مجازی تا دوستی ها خیلی قویه باید همدیگه رو دید وگرنه دیگه صفایی نداره من خودم یک بار همچین تجربه ای رو داشتم و این دوستم خودشم تو بلاگفا از یک دختر خوشش اومد باهاش قرار گذاشت اتفاقا تو یک دانشگاه درس می خوندن دیگه همه چیز جور شد با هم ازدواج کردن از اون به بعد در وبلاگ رو تخته کردن رفت به زن و زندگیش چسبید الان فقط بعضی وقت ها به ندرت تو تلگرام بهش پیام میدم :(
کلا تجربه ای هستش که ارزششو داره چون ممکنه یک نفر دیگه بی خیال فضای مجازی بشه و کلی خاطره از بین میره
ما آدما با خاطراتمونه که خوشیم
پاسخ:
آره واقعا دوست خوب و هیچ کجا نباید از دست داد
بعضی ازین دوستای مجازی خیلی بهم کمکای خوبی دادن
آخرش باز با همین زندگی جدید دوستا از هم دور میشن این خیلی بده

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.