برای خودم
این چند روز با اینکه تعطیل بودم اما نشده کارای خودمو جلو بندازم
دیروز و امروزم مثلا در استراحت بودم
البته استراحت من به معنی هیچ کاری نداشتن نیست.در واقع کارا جایگزین میشن
عصری در حال بافتنی هی فکرم مشغول بود که چرا فلان کارو تموم نکردم..فلان کارو انجام ندادم... یهو دلم برای خودم سوخت..از اینکه نسبت به بعضیا رفتارم زیادی مادرانه است! از خودم و حق خودم میگذرم .از برنامه ها و حتی استراحت خودم.. و بعد رفتارای بد یا حرفای ناراحت کننده شونم باید تحمل کنم...اینجور موقع ها بیزار میشم از خودم انگار برای خودم هیچ ارزشی قائل نیستم و همه ی انرژیمو میذارم رو دیگران..
بعد میبینم اطرافیانم حتی همونا ک شرحشون در بالا گفته شد چقدر ب فکر خودشون و منافع خودشونن و از هیچ کارشون ب خاطر دیگران نمیگذرن
دوره ای که شاید باید در کنار کارم از زندگیم بیشترین لذت و ببرم همش داره تو استرس کارای ناتموم و کارای دیگران میگذره و خودمم نفعی ازش ندارم