خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

یک روز ناتمام

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ب.ظ

امروز ازون روزای مزخرفی بود که به سختی شروع شد و دیرم تموم شد

صبح تمام پارچه های همکارم ک بیشتر از یکساله خونه ماست جمع کردم بردم بهش دادم 

از ی نفر دیگم داشتم اونم دادم

ب دو نفرم پیغام دادم ک نمیرسم خیاطی کنم و پارچه هاشونو باید برگردونم

یکیشون مسالمت آمیز پذیرفت اون یکیم هنوز ندیده ک جواب بده

از یه نفرم چن تا پارچه دستمه ک برا بعد عیدم هست فقط یکیشو بریدم و بقیه برمیگرده

به همین راحتی از شر اونهمه کار اضافی و زورکی راحت شدم!


تا صبح نتونستم خوب بخوابم و همش بیدار میشدم.لحظاتیم ک خواب بودم خواب یه عوضی رو میدیدم!!!!

گوشه لبم بدجور میخوارید تو خواب و بیداری حدس زدم تبخاله!! لعنتی..همیشه بعد آمادگیا یه طوریم میشه!

بعد نماز دیگه نتونستم بخوابم...تبخال زده بودم! فقط آبلیمو ب ذهنم رسید. فکر اینکه امروز با این تبخالم نمیتونم وارد آب شم و ممکنه مجبور شم یک روز از آمادگیای دوره ی بعد و باز اینهمه راه برم اعصابمو بدجور بهم ریخت.. بعد از چپوندن پارچه ها تو ماشین راه افتادم

ماشین یه طوری شد از نیمه راه!!؟؟ دیگه به جایی رسید که هرچی پدال گاز و فشار میدادم به سختی حرکت میکرد..جفت راهنما زدم و با دعا و صلوات از چهار راه دور زدم و رسیدم استخر یکبار رو پل خاموش کردم..دوباره روشنش کردم و هرطوری بود رفتم..همون اوایل پارکینگ خاموش شد..پیاده شدم...


 مدرس به خاطر تبخالم گفت نمیخواد بری تو آب.. تمام مدت فکرم درگیر ماشینم بود.. سی پی آر تموم شد و بالاخره خلاص شدیم.با یکی از همکارا (همون ک پارچه هاشو برگردوندم بهش) رفتیم طرف ماشین..روشن شد اما زود خاموش شد..درست اون طرف خیابون روبروی استخر تعمیرگاه بود.. بهش گفتم ماشینم مونده نمیتونم بیارمش..گفت اگه خودم بیام 30 تومن میگیرم!! منم ک تو موقعیت بدی بودم..اومد.. با ماشین بردیمش و دوباره با ماشینا (من و همکارم) رفتیم تعمیرگاهش..همکارم رفت ک ب کلاسش برسه و منم موندم تا دوتا شمع عوض کنه!! وسطش به یه ماشین دیگم رسیدگی کرد..عوضی..به مامان زنگ زدم ج نداد..شاگردم زنگ زد گفت نمیتونه امروز بیاد و کنسل کرد..بالاخره ساعت 11 و نیم گذشته بود ک تموم شد..70 تومن گرفت برا دوتا شمع!! به خاطر اینکه از مغازش اومده بیرون کار کرده!! اونم با ماشین بردیمشو با ماشین برگشته!!


90 و 100 میروندم تا رسیدم استخر اونم ساعت 12!! یعنی یکساعت تاخیر..البته ب مدیر زنگ زده بودم...سرناجی اون وسط یکم کرم ریخته بود البته!!

وقتی رسیدم سریع رفتم سر شیفت..شلوغ بود..سرم درد میکرد..سرناجی به گرمی استقبال کرد !! البته گفت باید ماشینو همونجا میذاشتی زنگ میزدی بابات بره تعمیرگاه بگیرش! تو دلم گفتم حتما که...هعی... گفت برو یه قهوه بخور یکم سرحال شی بعد بیا..قیافم خیلی اویزون و عصبی بود..با اصرارش رفتم یه قهوه گرفتم و خوردم و سعی کردم خیلی خونسرد باشم..


سرناجی بهم استراحت داد..نمیخواستم برم چون 1ساعت تاخیر داشتم اما بالاخره رفتم نماز خوندم و ازونجا ک هیچ نوع خوردنی نبرده بودم مدیر جان تو سوپش شریکم کرد و یه بشقاب پر برام کشید که البته دقایقی بعدش دومرتبه احساس گرسنگی کردم :(


تنها خبر خوب امروز خبر ازدواج یکی از خدمه بود که امیدوارم به خیر و خوشی انجام بشه و البته پشیمون هم نشه چون به شدت مایل به ازدواج بود اما موقعیتش براش فراهم نمیشد..


بالاخره به خونه رسیدم و همچنان سردرد باهامه..فردا رو میخواستم برم خرید اما دیدم بهتره استراحت کنم..


امیدوارم هرچه زودتر قرقی به فروش بره و یه ماشین بهتر بگیرم -_-


خرافاتی نیستم اما به چشم شور طبق آیه قرآن معتقدم و دونفرو ک یکیشون بارها علنا حسادتشو نشون داده (نه فقط به من) میشناسم به این خصیصه..اولی هر وقت میبینتم یه طوریم میشه و دومیم از همکاراست و هر نوع پیشرفتی میبینه بعدش یه جریانی پیش میاد...

البته امروز ک این 70 تومن و دادم مخصوصا اون 30تومن پول زور همش فکر میکردم به اینکه کجا کم گذاشتم ک الان باید اینجوری زحماتم ب باد بره


اینم یخی که از قالب جدا شد و گذاشتم روی تبخال تا ویروسهاش فلج بشن

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۷
سپیدار

نظرات (۲)

قالبش قلبه
یا خودش این مدلی شده؟
پاسخ:
قالبش اینشکلی بود
سریال قلب یخی رو دیدی :) 
یکی می خواد کف خونی بلد باشه ببینه چی کشیدی این مدت :(
نوشیدن قهوه خوبه البته اگر تبخال از اونجا نیومده باشه =:O 
پاسخ:
نه :/
کف خونی نمیخواد خودم بلدم :))
اره ب اینم فکر کردم ولی تبخال من از استرسه هر سال همین موقع اینجوری میشم

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.