خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

اردو

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۳ ب.ظ

دیروز اردوی هیات نجات بود . قرار نبود بریم چون یکیمون نمیتونست بیاد ولی درست روز قبلش یکی از بچه ها اومد تحریکمون کرد به رفتن.. فرداش حدود ۸:۳۰ راه افتادیم به سمت روستای اخلمد.. یکی دوبار تو بچگیم رفته بودم و یه عکسم دارم از آخرین بار که اونم اردویی بود و با یه جمع خاصی بودیم.. کم ابتر و البته نسبت ب اون زمان مرتب تر شده بود.. خیلی خوب بود و خوش گذشت .. یکساعتی حدودا پیاده رفتیم تا آبشار اول و همون ک روز قبل مارو تحریک ب اومدن کرد اینقدر غر زد که میخواستم همونجا پرتش کنم تو اب!! خیر سرمون ی گروه ورزشکار بودیم!! گرچه بعضیا به قصد شرکت در جشن عروسی یا نهایتا تولد لباس پوشیده و رنگ آمیزی کرده بودن!! یه تعدادیم مطمینم فقط چون شنیدن مختلطه اومدن و تعدادشون کمم نبود و رفتارشونم خیلی زننده بود! از بعضی حرفایی که به پسرا میزدن یا ادا اطوارایی که در جهت جلب توجه همون قشر در میاوردن من واقعا خجالت میکشیدم ازینکه با اینا همجنس و همکارم!! دوتاشونم که متاهل بودن و تو مینی بوس ما بودن واقعا نفرت انگیز بودن!! از سر و وضع و طرز لباس پوشیدن و ارایششون مشخص بود مال مناطق پایین یا شهرستانای اطراف باید باشن.. تمام طول راه با راننده چنان مشغول بودن که اگر سفر به شب میرسید جدا باید نگرانشون میشد!!! 

چندتا از پسرا بین راه وایساده بودن و با ژست خاصی دخترا رو که در حال رد شدن بودن بررسی میکردن و سیگار میکشیدن!!!!

چندا از دخترا هم دنبال قلیون میگشتن !!!!!

اینا دیگه خیلی شرم آوره..ورزشکار دودی به درد جرز دیوار میخوره

بعضی رفتارا و بعضی تفکرات خاص سنین راهنمایی و دبیرستانه و وقتی میبینم عده ای هنوز درک و عقلشون تو همون سن مونده متاسف میشم...هعی بماند...

به هر حال خوش گذشت و از رفتنم پشیمون نیستم جز اینکه جای دوست جان حسابی خالی بود و اون دوتام ک اومده بودن چاقن و خیلی کند بودن به خصوص دومی که هم چاقتره هم یکریز غر میزد که چرا این مسیر و باید پیاده بریم و برگردیم :| 

برگشتنی بقدری گرم شد که وقتی رسیدم خونه صورتم کاملا برافروخته بود تا جایی که فکر کردم با اونهنه صد افتاب و استفاده از لبه کلاه صورتم سوخته!! ولی خب خداروشکر این شک بزودی رفع شد :دی

امروزم پدر جان 7صبح رفتن و 10 شب اومدن

تو این فاصله منو مامی صبح رفتیم حرم و از گرما مردیم!! و عصرم رفتیم نونوایی و بعدشم یه پارک رفتیم به اسم " چل بازه" ک چند روز اخیر گشایش یافته..خیلی قشنگه..دریاچه و ابشار مصنوعی و... 

به طرز عجیبی از خونه فراری و بسیار هم بی اعصاب و بداخلاق شدم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۲
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.