خود دیگران
رفت و آمد با بعضی آدما و حرف زدن و شنیدن حرفاشون کلا میبرتت به یه دنیای دیگه! اینقدر متفاوت که با خودت میگی من دارم درست زندگی میکنم یا اینا؟؟؟
دغدغه های تو چیه و دغدغه های اونا چیه؟؟
قصدم به هیچ عنوان مقایسه نیست! میخوام بگم رفت و آمدا خیلی میتونن روحیات و افکارتو به چالش بکشن
و اینکه... از تعصبات الکی بیزارم.. از هر چیزی که بیخودی دست و پا گیر باشه بدون نفعی!! از اینکه چون فلانی و فلانی میبینن نباید فلان کارو کرد.. این عین شرکه.. خب شاید من اونقدرا آدم معتقد و درستی نباشم اما هیچ دلم نمیخواد اعتقادات و رفتارام تحت تاثیر خوش اومدن و بد اومدن دیگران باشه
ناظر همه ی ما خداست
یه وقتایی شدیدا بین خود خودم و خود دیگران گیر میافتم! و این کلافم میکنه چون نه اونم و نه این
شایدم گاهی همین خود دیگران بودنه که نمیذاره خیلی از مسیر کج بشی.. و باز میرسیم به همون نقطه شرک پنهان... که از راه رفتن موری در شب زیر سنگ پنهانتره...
بعضی وقتا عجیب گیر میکنم