من زبون بسته
والا واقعیت اینه که اصلا برا رسیدن ماه رمضون لحظه شماری نمیکروم! تازه همشم میگفتم چه زود اومد!!!
از خوب و بدش بگذریم
هر سال ماه رمضون برام یه فرصت استراحت بود ولی امسال نه!
بشدت خسته کننده با مقدار عریض و طویلی بی خوابی دیوانه کننده بعلاوه انواع فکر و خیالهای درهم و آشفته که دقیقا این بخشش از همه بدتر بود...
دو روز دیگه تموم میشه و تا حدی ازین کرخی و بی حالی میام بیرون و البته که با مسائل جدیدتری روبرو میشم ... شاید نه خیلی جدید اما دست کم جدی تر از حالا
به هر حال ازینکه دو روز دیگه تموم میشه مشعوفم ( خدایا ببخشیدااا )
اینقدر گره رو گره رو گره اومده که دیگه فقط نشستم و نگاه میکنم! چون حقیقتا دیگه نمیدونم باید چکار کرد
کلا ماه رمضونا افسرده میشم! شایدم برای همین الان دارم پرت و پلا میگم!؟
پ.ن
وقتی چیزی رو زوری قبول کنی و با سختی انجامش بدی بالاخره یه روزی میرسه که میذاریش کنار (سوء تفاهم نشه منظورم روزه و... نیست)