رنجهایی که یک مجرد میکشد
یکی از مشکلات عدیده ی مجرد بودن و با والدین زندگی کردن اینه که از صبح سرکاری یا بیرونی خسته و هلاک میای خونه و در حالی که شدیدا احتیاج به سکوت و آرامش و استراحت داری میبینی مهمون تو خونه اس! خواهر یا برادرت با بچه ی پر سر و صداشون اونم سر زده.. و حتی در طول هفته چندین بار تکرار بشه...
نمیدونم راه حل شما چیه ولی من به فکر اینم که یه خونه برای خودم دست و پا کنم
بعد از یکماه تجربه کار جدید و داغ کردن پشت دستم مبنی بر قبول چنین کارایی حالا شدیدا دلم سکوت و تنهایی میخواد و حقیقتا دارم ازش لذت میبرم
گرچه که دیروز خیلی خندیدیم ولی کمر درد و گردن درد ناشی از پشت میز نشستن طولانی هنوز رهام نکرده
فکر میکنم این یکماه برای درک بیش از پیش رنج مردم و بیکاری شونو و حتی کسب و کارایی که خودشون شروع کرده بودن و منجر به ورشکستگی شده بود لازم بود
همیشه میگفتم آدم از هنرش میتونه کار کنه ولی تا دلتون بخواد کسایی رو دیدم که بعد از یکسال پایان کار زده بودن و میگفتن فقط ضرر... تازه باید مالیاتم بدن!!
هرچند که به هر حال تنها یک عامل باعثش نمیشه
حالا منم دارم به کسب و کار خودم از زوایای دیگه ای نگاه میکنم و باید بگم چشمام بازتر شده
نا امید نشیم. همه چیزم که عوض بشه خدای هزاران سال قبل عوض نمیشه