میدان انرژی
عصری با دوستم قرار داشتم که بریم بیرون. قرار بود بریم کوهسنگی کمی با هم راه بریم.. مثل چند سال پیش.. و عکسایی که ازم گرفت.. یادش بخیر..
اون موقع مجرد بود و البته مطلقه.. از زمانی که ازدواج کرد بینمون فاصله افتاد! نمیدونم چرا و چطور!!
من و این دوست جان به لحاظ تیپ ظاهری خیلی متفاوتیم و حتی اعتقاداتمون هم باهم فرق میکرد.. شوهرش فقط یکبار منو دیده بود و همچنان براش سواله که ما چطور با هم دوستیم اینهمه سال؟؟
چیزی حدود ۲۱ سال
البته اون از اول اینجوریا نبود.. کم کم شد و در جریان ازدواج اشتباه و طلاق و سرطان و بعد فوت پدرش خیلی چیزا در وجودش تغییر کرد..
واقعیتش کمی بعد ازدواجش فهمیدم شوهرش بهائیه.. و خب احتمالا که خودشم شده باشه هرچند که قبلشم پایبند به مسائل دین خودمون نبود..
ما قبلا دوران خوبی باهم داشتیم و هر وقت باهم بیرون میرفتیم حالم خوب میشد . اینبار اما یه طوری بود!! جوری که کنارش حس غریبی داشتم و دلم میخواست زودتر از هم جدا شیم.. اصلا راحت نبودم.. اینجاست که برای چندمین بار حس کردم انرژیهام با یه ادمی هم فرکانس نیست.. نمیدونم یه طورایی موج منفی داشت.. با اینکه بیشتر من حرف زدم .. و باید بگم اصلا حس خوبی در سرتاسر دیدارمون نداشتم گرچه که خیلی با هم گفتیم و خندیدیم
افکار آدما رو احساس و ارتعاش و انرژیهاشون بشدت موثره حتی من میگم اعتقادات قلبیشونم موثره.. و اون انرژیها میتونه شمارو دربر بگیره و حتی بهم بزنه
اخیرا با هیچ کی چنین حسی نداشتم اما با این دوست ۲۱ ساله چرا!؟!؟