خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

دعوت اجباری

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۵۳ ب.ظ

قبلا هرطور بود هفته ای یکبار میرفتم حرم. اون مدقع ها برنامم مرتب تر بود

حالا مدتی طولانی وقت نشد و هر بار قصد کردم یه مانعی درست شد و نشد که برم

محل کار فعلیم (یکیش) نزدیکه به حرم. این بود که دیروز برای چندمین بار اما خیلی جدی تصمیم گرفتم بعد کلاس اولم برم حتما! از در خونه که بیرون اومدم جلوی شیشه های آیینه ای وایسادمو نگاهی به خودم انداختم و گفتم " امام رضا امروز بیام دیگه. ای باباااا!! "

قبل از پیاده شدن از ماشین پیشنهادمو به دوست جان دادم و اونهم پذیرفت و این بود که بعد کلاس رفتیم. ازونجاهم که پلاک ماشینم فرده و روز زوج و طرح ترافیک بود، ماشینو تو یه پارکینگ دور میدون شهدا گذاشتیم و پیاده راهی شدیم

از قضا کفشای هیچ کدوممونم راحت نبود! آفتابم که حسابی شرمنده مون کرد

تو راه تصمیم گرفتیم دونات بخریم. به جا بود 3تا 1000 میداد رفتیم دیدیم شده 5تا 2000 . اگرچه ضرر بود ولی خریدیم :))

حرم بشدت شلوغ... بالاخره به زیر زمین رفتیم و در خنکای باد کولر نشستیم..

قبل اذان اومدیم بیرون . رفتیم به طرف خسروی که چون دیر تصمیم گرفتیم از همون در شهدا بیرون اومدیم و در نتیجه یه عالم راه رفتیم. به چهار راه ک رسیدیم باید سمت راست میرفتیم ولی رفتیم سمت چپ اشتباها! قبلش به دوست جان میگفتم ک بریم مسجد بین راه نماز بخونیم و اونم میگفت تو استخر میخونیم اما من قبول نکردم چون نمیدونستم این استخر اصلا نماز خونه داره یا نه!؟

خلاصه که سر از باب الجواد درآوردیم و از گرما و پیاده روی زیتدم داشتیم می مردیم!

نماز تموم شده بود.. رفتیم وضو گرفتیم و بعدم نماز.. 

اینجوری بود که امام رضا خیلی غلیظ مارو طلبید و نمیذاشت بریم بیرون :))

برگشتنا بین راه یه رستوران رفتیم و جاتون خالی چلو کباب زدیم بر بدن تا پیاده رویا جبران شه ولی باز بعدش کلی راه رفتیم تا ماشین

اینقد که پاهامون تاول زد :))

من خطاب به دوست جان: ببین چه کار خیری کردی که انروز دوبار طلبیده شدی نمازتم اینجا خوندی!!

دوست جان در جواب من : یه کلمه دیگه حرف بزنی همینجا چالت میکنم با اون مسیر یابیت (کلمات خارج از محدوده رو حذف کردم وگرنه قضیه بدتر ازونی بود که فکر کنین)

خلاصه که دیروز جبران مافات شد

از امروزم کلاس مربیگری آمادگی جسمانی شروع شد.. چقدر تاسف میخورم میبینم اسم مربی رو یدک میکشن با یه عالم گوشت و دمبه ی اضافی!! دو سوم کلاس ایروبیک کار بودن و مابقی تی ار ایکس و رشته های مشابه و چندتایی هم مدرک بین المللی داشتن خیر سرشون ولی 6 دقیقه نتونستن یکسره بدون! حالا غرغراشون بماند

منکه با دویدن خیلی حال کردم

دعا کنین قبول شم . آزمون 4و 5 شنبه است. استرسم ندارم. اتفاقا خیلی لذتبخش بود برام کلاس امروز

مدرسمونم خوبه خداروشکر

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۱۴
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.