زندگی مفید
یه چیزی خیلی رو اعصابم بود امروز بالاخره تمومش کردم!
خیلی وقت بود بهش فکر میکردم.. باید میشد
صب از 6:30 بیدارم به خاطر شاگردم. اونوقت خانوم ساعت 7 زنگ زده که من دیشب نخوابیدم نمیتونم بیام!
قرار شد ظهر بیاد
خیلی خوابم میومد.. تا 8 همچنان تو رختخواب موندم و چشمای خوابالوده مو مالیدم
هرچی فکر کردم دیدم اصلا حوصله ندارم!
زنگ زدم گفتم کاری پیش اومده و کنسل کردم
فک کردم ارامش و اعصاب خودم مهمتره
رفتم گاز بزنم از بس تو فکر بودم اشتباه رفتم یه تیکه مسیرو اونم دوبار!!!!
رفتم پیش ناری که از سر رودرواسی با مادر شوهر خودشو مریض کرده..
خواستم بعدش برم پارک ولی یادم اومد سر ظهر اون مسیر شلوغه حتی اگر پارک مذکور خلوت باشه که زیادم نیست!!
اومدم خونه و قطع همکاری و قطع ارتباط کردم با کسی و کاری که فقط رو اعصابم بود!
یه حرکت خوب دیگمم این بود که رو تختی مو جمع کردم به جاس یه پتونی گلبافت گرم و نرم دو نفره رو تختم جاسازی کردم طوری که بهم نریزه و جمع نشه ضمن اینکه گرماش خیلی خوبه
راضیم از خودم