اتفاقات
خب الان که دارم براتون قلم فرسایی میکنم دانشگاه تشریف دارم و در انتظار کلاس بعدی و مغزم پر از اصطلاحات خارجکیه!
راجع به دوتا موضوع میخواستم بگم اگر یادم نره تا پایان نوشته!
اولی؛
به دلایلی هفته گذشته شدیدا بهم ریخته فکری و روحی و عصبی بودم و خودتونم دیدید وقتی یکیش پیش بیاد دیگه پشت سرهم میاد...
نتیجش اینکه فراموش کردم ساعت ۷شب باید استخر باشم و کلاس دارم
پای سیستم نشسته و با اخمای درهم مشغول فعالیت بودم ک اسم مدیرو روی تلفنم دیدم! بازم یادم نیومد. تازه میخواستم جواب ندم! گفتم چیکار داره با من این وقت روز؟؟؟
جواب دادم گفت کجایی مگه شیفت نداری و من خیلی قاطع گفتم خونه م و نه!!
گفت ساعت ۷ کلاس داری شاگردات اومدن!!!!
یهو دوزاری افتاد و دیدم ساعت ۷:۲۰ است و گفتم خدا مرگم!!!
به هر حال ایشون متوجه فراموشی بنده و نرسیدنم شدن و گفتن یه کاریش میکنم و تماس قطع و به اعصاب خوردی بنده هم اضافه شد..
فرداش فهمیدم برای اینکه مشکلی برام پیش نیاد به شاگردا و همکارام گفتن من تصادف کردم! و اونروز همه از تصادفم پرسیدن.. و من گفتم خیلی جزئی و مسخره بود و فقط معطل شدم...
حالا فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟؟؟
بله روز بعد اولین تجربه تصادفم طی ۵سال رانندگیمو کسب کردم و بسیار هم جزئی و احمقانه بود!!
نتیجه گیری با شما
مورد دوم؛ بعد اون تصادف خیلی اعصابم خورد شد . چون سرعتم بسیار پایین بود ولی ترمز به موقع عمل نکرد و اتفاقیم نیافتاد حقیقتا.. صاحب ماشین کمی منو نصیحت کردن و منم عذرخواهی.. اما قبل سوار شدنشون من خم شدم گوشیمو بردارم که ترمز از زیر پام در رفت و اینبار کوبیده شد و رنگ سپر رفت و...
خیلی لجم گرفت.. خیییلیییی
و هی میگفتم چرا اخه؟؟؟؟
تا اینکه در جریانات فهمیدم بیشتر از یکساله که ماشینم بیمش تموم شده و اگر این تصادف اتفاق نمی افتاد حالا حالاها هم نمیفهمیدم...
بازم نتیجه گیری با شما :))
به هر حال الخیر و فی ما وقع
بماند که علاوه بر بیمه ۱میلیون هم جریمه شدم...