خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

سیریش جات

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۰۷:۰۴ ب.ظ

نمیدونم زیادی مودبم و به شخصیت افراد فکر میکنم و نمیخوام کسی احساس تخریب کنه!! یا خجالتی و کم رو ام؟! میدونم دومی و هستم اما اولی خیلی بیشتره چون همیشه حتی از دوران کودکیم خودمو جای دیگران قرار دادم و با خودم فکر کردم الان اون ادم حس بدی درونش ایجاد میشه و برای اینکه این اتفاق نیافته همیشه تقریبا جلوی خودم ایستادم یا بهتره بگم خودمو کوبیدم!! و بعدها هم همش حرص خوردم که چرااا؟؟؟

آدم احساساتی نیستم اما حمایتگر هستم! و اونم فکر میکنم به خاطر اینه که تو خونه همیشه ازم چنین توقعی بوده! همیشه فکرم این بوده و هست که باید به دیگران کمک کرد اما خب شاید نتونستم حدی بذارم برای کمکهام و یا شاید اونا رو به خودم حتی ترجیح دادم!! شاید از کمبود اعتماد ب نفس شاید از سر رودرواسی و شاید به دلیل تربیت خانوادگی و ژن ملاحظه کاری

خلاصه که همه اینا دست به دست هم میدن تا آدمای متوقع و اویزون زیاد به تورم گیر کنن!

الانم یکی تو کلاس هست (دانشگاه) دائم دنبالمه.. و هر جا میشینم مثل بچه مدرسه ایا توقع داره براش جا نگهدارم! توقع داره درسایی ک ضعیفه باهاش کار کنم در صورتیکه جزوه هاش افتضاح کثیفه که هیچی توش معلوم نیس بعلاوه هیچ وقتیم برای درساش نمیذاره و همش میگه من وقت ندارم بقیه بیکارن که به درساشون میرسن -_- سر کلاساهم که کلا انگار گیجه!! 

چقدر بدم میاد یکی کنارم باشه هی بپرسه این چی شد اون چی شد و توقع داشته باشه براش درست کنم یا توضیح بدم -_-

دلم میخواد حالا که اومدم دانشگاه و اینقدر به درسا و رشتم حقیقتا علاقه مند شدم وقتمو با آدمای درست حسابی و فعال و با انگیزه بگذرونم نه همچین انگلای غرغرو و متوقعی! 

همین امروز ساعت اخر ک کلاس تموم شد میخواستم وایسم با اون چند نفری ک با هم مقاله نویسی رو شروع کردیم کمی صحبت کنم و ببینم چیکار میکنن که این منو با عجله کشوند بیرون!! چون خودش دیرش شده بود میخواست بره سر کار و تا دم در دانشگاهم باید منو با خودش ببره :| و دم در به خودم لعنت فرستادم که چرا بهش نگفتم تو دیرت شده برو من کار دارم!!!

شما با همچین موجودات سیریش و بدرد نخوری چیکار میکنین؟؟؟

دارم فکر میکنم از هفته اینده کلا یه جاهایی بشینم که وقتی اومد جا براش نباشه کنارم! بعدم هر موقع اون جمعی که بهشون علاقه مندم و دیدم برم پیششون حالا این میخواد خوشش بیاد میخواد نیاد!!!

موضوع بحث تو اون جمع اینقدر جذابه که نمیخوای تموم بشه.. همه از رشته های ورزشی مختلف با سوابق کاری وقتی دور همیم تجربیاتمون خیلی به کارمون میاد و خیلی اطلاعات بینمون رد و بدل نیشه و کلا ایده های مختلف و جدیدی به ذهنم میاد و کلی انگیزه میگیرم.. حالا وقتی با این تنها میشم یا در حال غر زدنه یا حرفای خاله زنکی مادر شوهرم اینجوری خواهر شوهرم اونجوری....

وای چقد غر زدم دلم خالی شد :))

نتیجه اخلاقیم اخرش بگم که وقتتون خیلی هدر نشده باشه

نتیجه اخلاقی اینکه خودتونو ترجیح بدین!! به ادمای سیریش و آویزونم هیچ توجهی نکنین. اصلا مهربون نباشین :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۰۵
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.