خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

به فاصله ی ۱۵ سال

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۰۸ ق.ظ

زمانی فکر میکردم پامو که از خونه بیرون میذارم تمام آدما منو نگاه میکنن

همه عالم و آدم حواسشون به منه! 

آینه بخش جدایی ناپذیر من بود که اگر نبود استرس وجودمو میگرفت

همیشه در دسترس ترین جای ممکن تو کیفم قرار داشت طوری که هر لحظه اراده کردم بدون نیاز به بیرون آوردنش بتونم خودمو یواشکی توش ببینم

تمام راه مدرسه و بیرون از خونه... انگار همه زوم کردن رو گردی مقنعه و روسری من

و انگار ذره ای جا به جا شدنش چقدر میتونست مایه خجالت و زشتی من بشه که هر ۵ دقیقه یکبار چکش میکردم!!

خط لبی که اگر یه روز نمیزدم فکر میکردم همه اون روز منو زشت میبینن!

لوازم آرایشی که همیشه محض احتیاط تو کیفم بود و باعث تسکینم میشد گرچه که شاید اصلا استفاده نمیشد

یادمه حتی برای اینکه تو کیفم رژ پیدا نکنن رژارو میمالیدم رو تکه های کوچیک پلاستیک و اونارو تا میزدم و تو کیفم جاسازی میکردم :))

هر شب قبل از خواب کفشامو واکس میزدم و مقنعه و چادرم و  طوری اتو میزدم و پهنشون میکردم که یک خط تا هم بهشون نیافته

هنوزم برام سواله وقتی موظف بودم کاملا حجاب داشته باشم چه اصراری بود که قبل از بیرون رفتن چتریامو بابلیس کنم؟؟؟ خدا میدونه چندبار تو این عجله ها پیشونین و سوزوندم..

دورانی که صورت شاداب و شفافی داشتم بدون لک و جوش .. دور چشام کبود نشده بود مثل حالا.. کم خونی نداشتم و لبا و ناخنام به اندازه کافی پررنگ بود طوری که گاهی به خاطر چرب شدن با یه ذره کرم باید ثابت میکردم رژ نزدم!

چقدر خودمو بد و چقدر در مرکز توجه میدونستم..

درست بر عکس حالا!

الان دیگه مطمئنم کسی بهم توجهی نمیکنه.. نگاه های آدما باعث هراسم نمیشه.. نظرشون راجع به زشتی یا زیباییم اهمیتی برام نداره.. اصلا از خونه که بیرون میرم نه من کسیو میبینم نه کسی منو! و اگر توجهیم بهم بشه برام جای تعجبه..

لوازم آرایشم از بس استفاده نمیشن دور ریخته میشن

لاکام خشک میشن

و آینه چیزیه که بیشتر وقتا باهام نیست!

میخوام بگم هر سنی یه چیزایی رو میطلبه! 

کاش به جای سرکوب و تحقیر اجازه بدیم آدما بزرگ بشن و به واقعیت پی ببرن

به جای کل کل و دعواهای همیشگی بذاریم اون زمانی که نیاز دارن دیده بشن..

چون خواهی نخواهی روزایی میرسن که دلت میخواد اصلا هیچ کی تورو نبینه..

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۳/۰۳
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.