استقلال خونگی
هنوز که هنوزه مادر عزیز من و ایضا پدرم و احتمالا خیلی از پدر و نادرهای دیگه معتقدن یک دختر نباید خونه مجردی داشته باشه و تا قبل از ازدواج نباید مستقل زندگی کنه چرا که جامعه امن نیست!!!
خب مادر من مگه در خونه من قرار نیست قفل و کلید داشته باشه و بسته باشه؟؟؟
واقعیت اینه که قطعا اونا فکر میکنن ما نمیتونیم از خودمون مراقبت کنیم و در برابر نفس مرعوب میشیم و چون کسیم بالای سرمون نیست قطعا مرتکب خطا میشیم!!!
و این میشه که من ۳۳ ساله باید کنار پدر و مادر ۶۰ سالم زندگی کنم مسائل زندگیشونو حل و فصل کنم برای هر چیزی و هرکاری اجازه رسمی یا دست کم اطلاع رسانی کامل اعمال بشه ضمن اینکه اختلافات و دعواهای سر پیری شونم که بسی شدید هست رو تحمل کنم و اخرشم هیچی نگم که بی احترامی ب مقام پدر و مادر نشه چرا که در این سن بسیار حساس تشریف دارن!
و متعاقبا اعصابم نباید بهم بریزه، اعتراض نباید بکنم چون اونا بعد ۶۰ سال عوض نمیشن دیگه !!! اگرم مرتکب اشتباهی بشم بعد از روزها و هفته ها و ماها توبه کردن شاید که کمی از جلوی چشماشون بره کنار
و خب فعلا کاری نمیشه کرد جز صبررررررر
اینبار واقعا دلم میخواد ازون صبرایی باشه که بعدش لپ لپ بشکنه و زندگی جدید من تحت مدیریت مستقیم خودم ازش بزنه بیرون