تنهایی و یواشکی هاش
نمیدونم تتها بودن تو خونه چه خاصیتی داره که آدم همش میخواد یه کاری کنه با برچسب سو استفاده از موقعیت
بچه که بودم اصولا وقتی مامان اینا نبودن ۳تا کارو انجام میدادم
۱- امتحان کردن تمام رژ لبای مامان. یادمه یه قوطی داشت که تو یخچال نگهمیداشت و توش پر بود از رنگای خیلی خوشگل و متنوع.. میزدم و میرفتم خودمو تو اینه نگاه میکردم و بفد میشستم و آخرشم حوله رو محکم میکشیدم رو لبام که کاملا بره غافل از اینکه حوله بعد مدتی پر لکه های رنگ و وارنگ میشه و دیگه نمیشه قایمشون کرد.. همین اتفاقم افتاد و مامان هم زد تو روم یبار که یادم نیست دقیقا بعد چه مدت و چه جوری ولی خب قطعا با خطاب و عتاب بود و بعدش دیگه با احتیاط اینکارو میکردم :))
۲- گشتن منزل برای پیدا کردن چیزای قایمکی.. شامل هرچی.. یه بخش جذاب برای من البوما بودن که باعث شد یه سری نگاتیو پیدا کنم از عکسای خیلی قدیمی از ادمایی که بعضیاشونو اصلا ندیده بودم.. همیشه منتظر فرصتی بودم تا برم اونارو چاپ کنم و به راز و رمزشون پی ببرم
۳- پوشیدن بعضی لباسای مامان.. هعییی که اون روزا اون لباسا اندازم نبود و توشون گم بودم و حالا هم اندازم نیستن البته :)) اصلا نفهمیدم کی اندازم شدن؟؟
اون روزا خیلی فرصت تنهایی زیاد بود.. در واقع زیاد تنها بودم
حالا باید بشینم ۱ساعت از خواص پیاده روی و ... بشینم براشون شر و ور ببافم تا ۴۰ دقیقه برن بیرون باهم تازه اخرشم با دعوا برمیگردن میگن همه چی تقصیر تویه :))
و خب تنها کاری ک تو این ۴۰ دقیقه میخوام انجام بدم خوابه
البته گاهیم هوس میکنم موزیک بذارم با وولوم
کاش دوستم نازا بود اونوقت هر موقع اوضاع مستعد نبود اونجا بودم.. حالام اون مشکلی نداره ولی من حوصله بچه ندارم