خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

چهارده سال مثل برق

پنجشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۲۲ ب.ظ

یه پیج از دانشگاه فردوسی دیدم و توش یه پست از دانشکده مون... و رفتم به اون زمانا و اشک تو چشام جمع شد

به خاطر تمام خاطرات خوب و بدش

دوستام

استادا

مسیر دانشکده

چقدر حال میکردم هر روز از زیر اون سر در رد میشدم و میرفتم داخل

انگار یه افتخار خیلی بزرگ کسب کردم!

چه روزایی بود

چقدر ساده بودم

چقدر حرص میخوردم

چقدر بیخیال آینده بودم..

چقدر این ۱۰ سال و اون ۴ سال بسرعت گذشت!

به هر حال فکر نمیکنم دلم بخواد همه رو دوباره ببینم اما دیدن بعضیا بخصوص گروه خودمون خالی از لطف نیست

و چقدر همه تغییر کردن تو این سالا!!

امروز دوبار خاطرات گذشتم زنده شد

یکبار خوته ی دوست جان که دعوت کرده بود بیاد روزای همکاریمون تو اولین استخر 

و بار دوم همین پیج و دانشگاه و دانشکده

خدایا شکرت

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۱۳
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.