خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

رقص بی موقع

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۲۹ ق.ظ

نمیدونم چند سالم بود شاید ۴ یا ۵ ! فقط یادمه وسط یکی از صحنای حرم امام رضا بودیم که نقاره خونه به مناسبت عید شروع به نواختن کرد و منم انگار وسط سن برم یهو شروع کردم وسط صحن رقصیدن!

و بعد چهره ی خشمگین پدر و دعواها و اخماشو یادمه و اینکه فکر میکردم چرا اینقدر دعوام کرد مگه چی شده؟! 

ظاهرا از بدو تولد همراه با انواع موزیک که از تلویزیون و رادیو پخش میشده من شروع به جنبش میکردم 

بعدها یادمه تو هر تولد و عروسی من بلا استثنا وسط محفل بودم و البته چیز زیادیم بلد نبودم اما انگار اعتماد به نفس بالایی داشتم اون زمانا 

بعد که به تدریج بزرگتر شدم فهمیدم تو خانواده ی ما رقص و موزیک حرامه! 

و دیگه یاد گرفتم همه جا مودب بشینم 

بعلاوه اینکه هرجا موزیک بود ما یا نمیموندیم اونجا یا اگر ناچار بودیم بمونیم حالمون خوب نبود!! 

دورترین نقطه از مجلس بودیم و در عذاب و حتی دستم نباید میزدیم برای سایرین.. 

تو مدرسه ، تو فامیل، تو جمع دوستا... همیشه متفاوت.. و منی که عاشق رقص و جنب و جوش فراوان بودم ( پست قبلی گفتم انرژی مضاعفی داشتم ) بسیار برام سخت بود.. 

تو راهنمایی یادمه یه کاست که روش قران بود و کسی گوش نمیداد و دادم دوستم برام البوم دهاتی شادمهر و ریخت و مامانم چنان المشنگه ای بپا کرد که هیچ وقت یادم نمیره.. حتی تا سالها فکر میکردم خدا منو بابت این کارم سخت مجازات خواهد کرد!

به هر حال طی سالهای بزرگ شدن اعتماد به نفسمم از دست داده بودم که بخوام وسط یه مجلس بلند شم حتی! 

دانشگاه اما کمی شرایط و تغییر داد.. اولین بار زمانی که یکی از دوستای صمیمیم ازدواج کرد تو مراسم اصلاح عروس!! منم دعوت بودم و ارایشگر و مادر عروسم که با من اشنا بودن و خلاصه بزور بردنم وسط و چقدر شرمسارانه قر دادم 

بعد چند تا عروسی پیش اومد که بزور البته تقریبا رقصیدم و انگار یکم اوضاع عوض شد 

شاید بی اهمیت به نظر بیاد ولی واقعیت اینه که جدا اعتماد به نفس ادم اونم تو اون سن وقتی بالا میره ک وسط یه جمع قرار بگیره.. 

همچنان تو جمع ها یا عروسی های فامیلی و دوستای خانوادگی اجازه رقص نداشتم که مبادا ابروی بابام بره!!!! 

به مرور طی سالهای اخیر البته کمی مادر جان ملایم تر شد و من تونستم هنر نمایی کنم تو جمع های فامیلی.. و در واقع همیشه بازم شلوغ و وسط مجلس شدم.. بماند که یه حرفاییم شنیدم اما اصولا اهمیتی به اراجیف نمیدم.. 

فک کنم ۵ سال پیش بود که تو جشن پایان سال باشگاهمون ی مربی رقص اومد و بعد من رفتم خصوصی باهاش تمرین.. ولی متاسفانه زیاد نشد برم چون خورد به گرفتاریمو و ... اما تو همون مدت خیلی چشمگیر پیشرفت کردم. مربی خوبی بود و روشخوبیم داشت خدا خیرش بده :) 

بعد از اون با رقصای یه رقاص ایرانی مقیم استرالیا به اسم محبوبه شروع به تمرین با همون متد کردم و باز هم خوش درخشیدم :)) 

جریان کلاس رقص و البته به مامی نگفته بودم تا اینکه به دلیل پیشرفت های تکنولوژی و خب بازنشیتگی ددی و جدا شدن از محیط قبلی مامی فهمید که کاش بلد بود برقصه! و فهمید ددی رقص دوست داره :)) 

ولی خب دیگه دیر شده بود.. 

من اوایل کرونا برای امید دادن به خودم همچنان تمرین میکردم.. فکر میکردم ب دور همیای بعد کرونا که قراره بترکونم اما دیدیم ای دل غافل کرونا رفتنی نیست به این زودی و راحتی! 

خلاصه طی این یکسال من دیگه حسم ب رقص کم و کمتر شد ( شایدم افسرده شدم چون عموما رقص تو جمع حال میده :)) ) ولی مامان جان به حقایقی پی برد و تغییراتی طی سالای اخیر تو هر دوشون دیدم و میبینم و داغ دلم هی تازه تر میشه از اونهمه سخت گیری و عذابی که از کودکی متحمل شدم و البته این تغییراتشون برای من دیگه خیلی دیره! 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۱۹
سپیدار

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.