دنیای قبلا
اساتید فلسفه مون از عالمی قبل از ورود به این دنیای مادی حرف میزدن و از عالم مُثُل
یادمه دکتر توکلی میگفت همه ما قبل از اینکه بیایم اینجا یه جای دیگه با هم بودیم به خاطر همینه که گاهی کسی رو که بار اوله میبینیم حس میکنیم چقدر آشناست!
یبارم استاد دیگه فلسفه که اسمشو فراموش کردم راجع به یاد گیری میگفت و گفت که ما به یاد میاریم! یعنی قبلا اینا رو یاد گرفتیم.. خب همیشه برام سوال بود اگه قبلا بلد بودیم چرا الان اینقدر سخته برامون؟ اصلا چرا یادمون رفته؟ چطور دوباره یادمون میاد؟
تا اینکه امروز داشتم پبج حامد تحماسبی (یه پسر مشهدی که به طرز فجیعی تصادف میکنه و برای دقایقی روح از بدنش جدا میشه و خیلی چیزا رو میبینه) رو میخوندم چون یه سری تجربیاتشو تو برنامه فرصت نشده بود بگه و تو پیجش مینویسه. این پسر یه چیزایی از داستان خلقت و میبینه تو اون حالت. و گفت رفته به قبل از تولدش و اونجا دنیایی بوده با یه عالم موجودات عجیب که حس خاصی رو منتقل نمیکردن و متوجه میشه اونجا جاییه که همه ی موجودات عالم قبل از ظهور در دنیا اونجان و به تمام اسرار خلقت و جهان آفرینش اگاهن و همه چیز و میبینن و خودشون انتخاب میکنن که در چه قالبی وارد دنیا بشن؟ انسان؟ گربه؟ کرم خاکی؟!
و زمانی که انسان قراره پا به این دنیا بذاره و از رحم مادر خارج بشه تمام این آگاهی رو ازش میگیرن...
تو این پازل خیلی چیزارو تونستم جا بدم و برام روشن بشن! و حقیقتا خلقت جذاب و دلنشینه