خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ساندیتون» ثبت شده است

دیشب ساندیتون رو هم تموم کردم!
400 صفحه است و به نظر من 100 صفحه ی اولش ک به معرفی آدمها و مکانها و وضعیت میپردازه زیادی بود چون همه ی اینهارو میشد در سیر داستان هم جا داد.اما در عوض 150 صفحه آخر هیجان انگیز تر و سریعتر بود! اینقدری که من تا 12 بیدار بودم و این صفحات و خوندم!
این کتاب هم همون فضای عاطفی دوران گذشته در انگلستانه و مثل سایر کتابهای جین اوستین تو یه دهکده اتفاقات رخ میده
چیزی که منو بعنوان خواننده تا پایان داستان میکشه تنها عاطفی بودن بار داستان نیست بلکه سادگی و رعایت اخلاقیات واقعا جذابه تو داستان!
افراد احساساتشونو به هیچ وجه صراحتا و افراطی بروز نمیدن بلکه همه چیز در سایه ی ادب و اخلاق و غیر مستقیم گفته میشه!
شما تو کتابای جین هیچ وقت خواننده ی صحنه های معاشقه نخواهید بود! 
و این پایبندی به اخلاقیات تو داستانهای این نویسنده برای شخص من خیلی لذتبخشتره
درست برعکس رمانهای ایرانی که از اول هزار اتفاق و ماجرای تو در تو وجود داره ضمن اینکه اصلا درک نمیکنید در چه دوره ای از تاریخ نوشته شده!! روابط یا خیلی عاشقانه ی تخیلی و خشن حتی میشه یا هرزگی شدیدی قاطیش میشه! 
به هر حال این کتاب از کتاب قبلی به نظرم جذابتر بود اما همونطور ک قبلنم گفتم جین بیش از حد توصیف میکنه و من اغلب اون قسمتا رو ب سرعت رد میکنم و این از مزایای کتابه نسبت به فیلم!!
شخصیت درونی و روحیات شارلوت هم خیلی شبیه به خودم دیدم و یه جاهایی انگار داشتم خودمو از دیدگاه دیگران میدیدم و انتقاداتی میشنیدم و اینم برام خیلی جالب بود! 
ابتدای داستان خیلی ب کندی پیش میره اما از یه جایی ب بعد حقیقتا جذاب میشه
۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۱۹:۲۸
سپیدار