خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

داستان سپیداری که قد میکشد

خود ناشناخته ی من

سپیدار درختی برگریز است که برگ‌هایش پیش از ریزش،رنگ طلائی روشن تا زرد به خود می‌گیرند
ریشه هایی بسیار قوی و نفوذگر دارند...
**********
سپیداری که به باران می پیچد
عاشق باران نیست
می خواهدمسیرآسمان راپیداکند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
دیروز به این فکر میکردم که گاهی واقعا ترجیح میدم تمام عمر با رویاهای شیرین خودم زندگی کنم اما با بعضی واقعیتای تلخ هیچ وقت رو به رو نشم.....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۰ ، ۱۶:۳۸
سپیدار
از دیشب نم نم بارون بود تا صبح البته گاهیم تند تر و گاهیم همراه با برف صبح دیگه دونه های برف درشت شدن رفتیم حرم...طبق معمول یه جای دور پارک کردیم عجب جمعیتی...نزدیک نماز بود .واسه همین همه درا رو بسته بودن زیاد سرد نبود اما چون برفش آبدار بود همه خیس شده بودن خیلیا بیرون تو صحنا بودن و این طرف و اون طرف میرفتن تا بلکه دری باز باشه و برن تو اما.... همه پناه برده بودن اطراف صحنا زیر سایه بون رواقا و حجره ها وقتی اذان دادن....اول یه پسر جوونو دیدم که جلوی یکی از همون حجره ها کفشاشو درآورد و وایساد نماز خوند.... بعد مردای دیگه هم اومدن بعد که راه افتادیم دیدم خیلیا همین کارو کردن و زیر سایه بون حجره ها وایسادن نماز میخونن هم زن و هم مرد وارد صحن جمهوری که شدیم فک کردم اشتباه اومدیم اول آخه دیدم زیر اون برف شدید مردم فرشارو پهن کردن و وایسادن به نماز.... خدا از همه شون قبول کنه خیلی صحنه جالبی بود اسم تک تکتون یادم بود و این دومین برف زیبای مشهده که نشسته رو زمین و همچنان ادامه داره خدایا شکرت
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۰ ، ۱۴:۳۵
سپیدار
اربعین هم رسید پارسال بود...چه زود گذشت...تو حرم...گفتم ایشالا سال دیگه این موقع اینجا.... ولی............................. چقدر این عمر سریع میگذره و ما رو تو یه جاهایی از زمان جا میذاره بعضی وقتا یه کارایی میکنی که بعدا به خودت میگی واقعا این من بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گاهی تو یه جریانی یه جوری گیر میافتی که نه تموم میشه نه حرکت میکنه دلت میخواد بیاد وایسه جلوت بهت بگه: هی! همه چی تو همین نقطه کاملا تموم شده خیالت راحت دیگه هیچی تهش نمونده ....حالا برو دنبال زندگیت اربعین و به همه تون تسلیت میگم التماس دعا برای همه همه اونایی که دوسشون دارین اونایی که زمانی دوسشون داشتین حتی اونایی که الان ازشون متنفرین اونایی که نمیشناسین .....................
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۰ ، ۱۳:۱۵
سپیدار
یه دوست خانوادگی قدیمی داریم.... سالهاست که با هم دوستیم از قبل از تولد ما بچه ها ... یه دختر دارن که ازدواج کرده. مامانش میگفت این دختر خواستگار زیاد داشت به خاطر اینکه پدر و پدر بزرگش تو اون منطقه آدمای سرشناسی بودن اما تنها خواستگاری که اجازه دادن پا تو خونه شون بذاره همین همسر فعلیشه دلیلشم این بود که پدرش اجازه نمیداد هر کی زنگ میزنه پا تو خونه شون بذاره اول از طرف می پرسید چقدر خانواده ما رو میشناسین؟؟ چقدر از دخترم شناخت دارین؟؟ اصلا دیدینش تا حالا؟؟ و اگه طرف میگفت از این و اون شنیدم و شماره گرفتم قبول نمیکرد میگفت اگه واقعا میخواین بیاین باید یه تحقیق اولیه انجام داده باشین و ببینین واقعا خانواده و دختر ما همونی هست که شما میخواین یا نه ؟؟؟ اگه میگفتن میخوایم بیایم دخترتونو ببینیم میگفت دختر من جنس تو مغازه نیست که شما بیاین ببینین و انتخاب کنینش.یه انسانه که حق انتخاب داره... و خلاصه تا از طرف مطمئن نمیشد اجازه نمیداد کسی بیاد میگفت کسی حق نداره به بهانه خواستگاری بیاد تو این خونه و زل بزنه به دختر و خونه و زندگی بعد بره و به هر دلیلی برنگرده یا حتی بعد از چند جلسه تازه بفهمه که ما بهم نمیخوریم اینجوری روحیه دختر من خراب میشه خونه آدم حرمت داره نباید به این بهانه ها هرکسی پاش تو خونه باز بشه و از خیلی مسائل بپرسه و سر دربیاره این آقا اصلا آدم دیکتاتور و سخت گیری نیست اتفاقا خیلی روشن و باز فکر میکنه و من تو موقعیتای دیگه هم دیدم چه جوریه و دخترشم کاملا راضی بود از این وضع در عین حال همیشه هم با دخترش صحبت میکرد و میگفت اگه کسی هست که خودت موافقی بگو دخترشم خیلی باهاش راحت بود و حرفشو میزد به دخترش نمیگفت تو نمیفهمی و جوونی و سنت کمه همین که من میگم راه درسته خیلی منطقی و راحت بهش میگفت راه اینه، چاهم اینه اگه از این راه بری این میشه و از اون راه بری اون میشه... میتونی خودت انتخاب کنی اما مسئولیت انتخابت با خودته و هر عواقبی داشته باشه خودت باید حلش کنی ضمن اینکه در این خونه همیشه به روی تو بازه من که خیلی قبولش دارم از این لحاظ چون هیچ وقت اجازه نداد کسی باعث آزار دخترش بشه و توهینی خواسته یا ناخواسته بکنه و مهم تر اینکه اعتماد به نفس دخترشو خیلی بالا برد شوهر دخترشم از تو همون محله و منطقه خودشون بودن و شناخت زیادی از هم داشتن و اون پسر خودش همسرشو انتخاب کرد و مامانشو در خونه این و اون نفرستاد تا واسش دختر انتخاب کنن!!! و خلاصه همه جوره تایید شده بود و بعد از اون هم چون هم پسر خودش انتخاب کرده بود (نه مث خیلیا مادر و خواهرش) و قدم اول و خودش برداشته بود و دخترشم راضی بود و با معیارای دخترش (نه الزاما خودش) برسی شده بود جواب دادن و الان بعد از سالها دخترش از همسرش خیلی راضیه و زندگی خوبی دارن.شوهرشم واقعا آدم خوبیه چی میشد اگه همه پدر مادرایی که دختر دارن همینجوری فکر میکردن ؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۰ ، ۱۰:۱۴
سپیدار
بدین وسیله به استحظار میرساند که : پری خانوم همچنان ویروسی و مریض تشریف دارن انگار قرار نیست پای من از این مطب دکتر قطع بشه داروهایی که بهم داده خفن خواب آوره و وقتی میخورم دیگه گیج و ویج میشم مث پشه هایی که بهشون حشره کش میزنن!! و چون 12 ساعته اس(9صبح و 9 شب) عملا بعد از خوردنشون کاراییمو از دست میدم و اون بخش کوچکیم که هوشیارم باید به کارای عقب موندم برسم در نتیجه اینجا زیاد فرصت نمیکنم بیام و جواب کامنت هاتونو بدم به شما دوستان محترم هم فرصت نمیکنم زیاد سر بزنم میگم یه موقع ویروسم به شما سرایت نکنه... واسه سلامتی همه مریضا و سالما دعا کنید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۹۰ ، ۰۳:۳۸
سپیدار
از مراسم خواستگاری به شیوه کاملا سنتی متنفرم چرا؟؟ چیزی که این روزا به عنوان خواستگاری و ازدواج به شیوه سنتی و سالم رایجه خیلی اشکال داره شیوه مرسومش اینه که: مادر پسره تصمیم میگیره واسه پسرش یه دختر خوب برای ازدواج پیدا کنه به همه فامیل و در و همسایه و دوست و آشنا میگه و خلاصه کلی شماره از این طرف و اون طرف میگیره!!! البته اگه تو فامیل کسی بهشون دختر نده یا به هر دلیل نخواد وصل فامیلی داشته باشه کسایی که شماره میدن فقط شماره میدن!!!تقریبا هیچ اطلاعاتی از طرف نمیدن البته اونی که دنبال دختره تنها چیزی که میپرسه اینه که خونشون کجاست؟؟؟؟ اگه تو یه محله خوب و با کلاس شهر باشه که ادامه دارد اگه نه همونجا از دور حذف میشه حالا خانومه شماره ها رو میذاره جلوشو زنگ میزنه تا میتونه از پسرش تعریف میکنه از تیپ و قیافه و تحصیل و کار و درآمد و.... و بعدم میگه من یه دختر خوب میخوام...حالا این خوب معنیش چیه  خدا میدونه؟؟!!! البته این روزا دیگه همه میدونن دختر خوب یعنی چی یعنی دختری که اولا خونه شون یه جای خوب شهر باشه و باباش یه شغل دهن پر کن داشته باشه دوما وضع مالیشون خیلی خوب باشه یا حداقل بتونن اینجوری خودشونو نشون بدن!! سوما دختر خیلی زیبا و پری رو باشه که یه موقع پسرشون حروم نشه!!! از اینا که بگذره اونایی که خیلی با کلاستر باشن خب باید عروسشون تحصیلات داشته باشه که دو روز دیگه به همه بگن... و واسه بعضیا هم نهایتا شغل خانوم مهمه اگه از این فیلترا رد شد بقیه شو هر جور شده درست میکنن که عروسی سر بگیره و دیگه بقیش مهم نیست ولی همیشه به اینجا ختم نمیشه خب مادر پسر زنگ میزنه یه سری اطلاعات مهم شامل قد، وزن، رنگ پوست، رنگ چشم، دور کمر،شغل پدر ، تحصیلات و میپرسه  اگه اینا جور بود قرار و مدار واسه اومدن وقتیم بخوان بیان اگه بگی همون جلسه اول پسرتونم بیارین هزار و یک بهانه میارن که از صبح تا شب سر کاره و اصلا نیست هیچ وقت و(خب کسی که 24 ساعته سر کاره و واسه مهم ترین انتخاب زندگیش وقت نداره چرا میخواد ازدواج کنه؟؟؟؟) .... بعضیام تو این مرحله ختم میشه وقتی که دیگه قرارا گذاشته شد و باید بیان: معمولا سر ساعت نمیان از 10 دقیقه تا 1 ساعت تاخیر و حتما دارن که مثلا بگن ما هیچ عجله ای نداریم و .... بعد که میان یه عده زیر قولشون میزنن و هزار جور بهانه در میارن که پسرمون کار داشت نتونست بیاد!!!!!!!!!!!!!! اون دسته ایم که میارن اول پسرشون دم در میمونه تا مادر و خاله و خواهرش اول دختر و ببینن اگه از تیپ و قیافه دختر و سر و وضع خونه خوششون اومد میگن پسرمون دم دره و میرن صداش میکنن!!!! بعد تازه اونجا میبینی اون پسری که اینهمه ازش تعریف کرده بودن چیه؟؟؟؟!!!چیزی کاملا متفاوت .... اگه هم یکی از دو مورد یاد شده با مشکل رو به رو بشه و چشمشونو نگیره صداشو در نمیارن و میگن مثلا دفعه بعد با پدرش میایم و میرن.... حداقل انسانیت اینه که اگه نمیگن دیگه نمیایم ، نگن حتما دفعه بعد با ...خدمت میرسیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۰ ، ۱۱:۳۷
سپیدار
تا حالا اینجوریشو دیگه ندیده بودیم!!! به همه مراجعین میگفتن خانوم دکتر ساعت 1تا 3:30 میشینن تو مطب و مثلا همه ماهایی که امروز در تاریخ 17 دی ماه قبلا وقت گرفته بودیم از ساعت 1 اونجا معطل بودیم تا نوبتمون بشه!!!!! شماره هم نداشتیم فقط هر کی زودتر رسیده بود زودترم میرفت تو ما هم مثلا به موقع رسیدیم به خیال خودمون 5دقیقه به 1 اونجا بودیم و بالاخره ساعت 3:20 چشممون به جمال خانوم دکتر روشن شد.... تجویزاتشون جالب بود( متخصص طب سنتی بودن) یک مرحلش اجرا شد و بقیش هم موند واسه روزهای آتی تا 2هفته و تا دو ماه خوردن یک مخلوط ( که خودم چند دقیقه پیش آمادش کردم و اصلا دوس ندارم بهش نیگا کنم چه برسه به اینکه بخورمش) + دو مرحله حجامت طی دو ماه آینده ...با این یکی خیلی حال میکنم نمیدونم چرا بعضیا(بیشتریا) میترسن!!!! اگه یه دفه برن حتما مشتاق میشن.....شمام امتحان کنین تا دیر نشده من که پارسال میگرنم و بعد از سالها که بسیار آزارم میداد تا حد خیلی خیلی زیادی با همین حجامت درمان کردم ولی نا مرتب رفتم و ادامه نشد بدم اون موقع  که اگه میدادم الان کاملا حل شده بود هرچند الانم دیگه اون مشکلات قبلی رو ندارم خدارو شکر
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۰ ، ۱۹:۱۴
سپیدار
همه ما یه وقتایی نیاز داریم با یکی حرف بزنیم گاهی وقتا دوست داریم کسی که باهاش حرف میزنیم فقط گوش کنه گاهی ترجیح میدیم باهامون همدردی کنه و بگه حق با ماست... گاهیم فقط باید بشنوه و برامون دعا کنه که مشکل حل بشه اگه با کسی درد دل کنیم و بعد هی طرف واسه مون حرفای قشنگ بزنه میگیم دلش خوشه و داره شعار میده!!! آره ...همینطوره ...شاید واقعا داره شعار میده... ولی همین شعار دادنم گاهی لازمه اصلا شاید اسمش شعار نیست...یادآوری بعضی چیزاست چیزایی که شاید خودمون وقتی به مشکل میخوریم یادمون میره ولی چه اشکالی داره به دیگرانی که تو مشکلن یادآوری کنیم؟؟؟ اما از همه اینا گذشته... بیشتر باید سعی کنیم سکوت کنیم در مقابل درد دل دیگران خوب گوش کنیم...کاملا توجه کنیم...اما لازم نیست حتما حرفی بزنیم مخصوصا وقتی نمیدونی طرف واقعا دردش چیه؟؟؟!!! سکوت کنیم و از خدا بخوایم کمکش کنه خدا هیچ وقت سکوت نمیکنه.......
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۰ ، ۲۰:۱۸
سپیدار
یه بار که خیلی شاکی بودم به زینت گفتم : من از همون لحظه اول هیچ اصراری نداشتم که بشه دائم دعا میکردم که اصلا نشه مخصوصا اگه خیری توش نیست اگه قراره آخرش بشه این.... زینت گفت: تو دعا میکردی نشه ولی یه نفر دیگه دعا میکرده که بشه .پس اون چی؟؟؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۰ ، ۱۴:۳۳
سپیدار
بالاخره اولین برف زمستونی مشهدم امروز بارید چقدرم زیاد بود .اگه مدرسه میرفتمااا این روزا کلی حال میکردم من بر عکس خیلیا دوس نداشتم روزای برفی تعطیل شه چون کلی تو راه و تو مدرسه برف بازی و شلوغ بازی میکردیم کلی حال میداد آخی.... یادش گرامی راستی از ترم دوم دانشگاه یادم اومد ساعت ۶-۸ شب کلاس مدیریت عمومی داشتیم.دانشکده ما هم که اون آخرا بود.... هوا تاریم و حسابیم برف....خلاصه هرچیم به این استاده گفتیم کلاسو ۱۰ دقیقه زودتر تعطیل کنه گوش نکرد به محض اینکه رسیدیم تو محوطه دانشکده شروع کردیم با دوستام برف زدن به هم پسرا با فاصله از ما اومدن بیرون و اونام شروع کردن با اینکه از ما دور بودن عمدا گلوله های برفی شونو میزدن سمت ما که بیشترش نمیرسید... نمیدونم اون وسط کدوم نامردی بود یه گلوله برفی زد به من که خورد رو گونم ظاهرا قاطیشم یه کمی یخ بود چون یه ذره جاش زخم شد این جوری بودن دیگه!!! حالا هدف چی بود خدا میدونه ما که آزارمون به کسی نرسیده بود .... کلا یه نمه پسرامون بی جنبه بودن.اکثرا از ما ها کوچیکترم بودن و خیلیاشونم شهرستانی و روستایی بودن وقتی بهم می افتادن دیگه.... ولی خیلی حال داد اون شب.از دانشکده تا سرویسایی که میرفتن در اصلی دانشگاه یه ۱۵ دقیقه ای راه بود.مسیرشم که همه درخت و ...کلی برف بازی کردیم بعد از مدتها البته نه با پسرا ها!!! اینم دو تا عکس هنری من از حیاطمون ولی خب چون ماشین داداشم تو حیاط بود نشد بهت از این بگیرم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۶:۰۹
سپیدار
کاش آدما هم آنتی ویروس قابل به روز شدن داشتن که وقتی ویروس جدید میاد سراغشون سریع شناساییش کنن و دخلشو بیارن این دو سه روز حسابی ویروسی شده بودم این آمپولا و قرصای مسکنم کارگر نبود و تا صبح درد کشیدم ولی وقتی مامانم ساعتای 3 صبح بود اومد تو اتاقم انگار دستش شفا بود تا 4:30 صبح یه ریز بدنم و ماساژ میداد و من که قبلش مث مار زخمی به خودم میپیجیدم اون لحظات انگار دردی نبود دیگه حقیقتا هزار بار خدا رو شکر کردم که مادری دارم اونم به این مهربونی و دلسوزی همون روز اولم که حالم بد بود زدم تو خط مهندسی و سیستمو فرمت کردم!!! از اونجاییم که حال نداشتم و خیلیم بلد نبودم(دفعه اولم بود) کلا درایو ها رو پاک کردم اطلاعاتشو که برداشته بودم ولی موندم واسه پارتیشن بندی سی دی رام هم باز نمیشد!!!! و یه سری مشکلات دیگه که منو به این نتیجه رسوند ببرمش دکتر!! ولی به دلایلی امکانش نبود بالاخره به هر بدبختی بود یه مقاله راجع به پارتیشن بندی از گوگل گرفتم و اون مشکلات دیگمم از دو سه نفری پرسیدم و بقیشم باز خودم کنکاش کردم و دیگه الان درست شد به سلامتی سیستم راه انداختم باقلوا خلاصه مشکل داشتین تو این زمینه ها به خودم رجوع کنید که دیگه مهندس شدم کلی
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۳
سپیدار
آقای بهرامی رو خیلی دوسش دارم همیشه یادش هستم ولی این روزا بیشتر از همیشه تو ذهنمه!!!خیلی دوست داشتم میدیدمش بازم دبیر فلسفه پیش دانشگاهیم بود .علاوه بر این تو منطق عربی ریاضی ادبیات واقعا تخصص داشت یعنی سر هر کدوم از کلاساش میشستی فکر میکردی کارش همینه!! خیلی باحال بود در حد یه استاد دانشگاه و حتی بیشتر اطلاعات داشت اما ترجیح میداد تو مدرسه باشه... خداییش وقتی میومد نفس همه حبس میشداااا ولی همه خیلی خیلی دوسش داشتن اصلا آدم خشن و بداخلاقی نبود به موقعش جدی بود اما زیادم شوخی میکرد ولی موقع درس پرسیدن.... نمیدونم چه جوری بود که وقتی درس می پرسید هر چقدرم خونده بودی بازم نمیشد خوب جواب بدی؟؟؟!! من کتاب و حفظ بودم از بس خوندم.در طول ترم از هر کسی تنها یه بار فرصت میشد درس بپرسه.4یا 5 تا سوال می پرسید و از 20 نمره میذاشت اکثریت هم نمیتونستن جواب بدن درس دادنش محشر بود.مثل بقیه از رو کتاب کپی نمیکرد.اما پرسیدنشم خیلی سخت بود همیشه اونایی که بلد نبودن و تهدید میکرد که الان میبرمتون پیش خانم...(ناظم) یه عده که خیلی لوس بودن گریه میکردن نوبت من که شده بود با 5نفر دیگه با اینکه خیلی خونده بودم اما نتونستم دوتا شو جواب بدم اونایی که با ما بودن دوتاشون زدن زیر گریه ولی منو ساره و یکی دیگه که یادم نیس کی بود یه ریز میخندیدیم به من گفت چرا درس نخوندی؟؟؟(2تارو جواب ندادم)گفتم من که بیشترشو جواب دادم!!! چقد بهم خندیدن ..میگفتن تو دیگه خیلی پر رویی یادش بخیر.....سال بعداز رفتنمون از اون مدرسه آقای بهرامی هم رفت _______________________________- یه جوک الان خوندم خیلی خندیدم مینویسم شما هم لذت ببرین سه دیوانه هم اتاقی بودن، یک روز خبر آوردن که دوتاشون بالا و پایینمیپرن و میگن: ما سیب زمینی هستیم و داریم تو روغن سرخ میشیم ولی سومیساکت نشسته!رئیس تیمارستان هم طبق معمول رفت که این دیوونه سومی رو مرخص کنه. ازشپرسید: تو چرا با دوستات نمی پری؟ دیوونه سومیه هم میگه: آخه من کفماهیتابه چسبیدم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۰ ، ۰۹:۲۸
سپیدار
دلم واسه دویدنا و دوچرخه سواریای زمان بچگیم تنگ شده واسه حتی پیاده رویای همین چند ساله اخیر دلم میخواد برم یه جایی دور از این شهر و شلوغیاش بین تپه های سبز و گاهی خشک بدوم و تا دلم میخواد داد بزنم اینقدر سر و صدا کنم که مث اون موقع ها صدام بگیره مث صدای جوجه کلاغا!! اینقدر ورجه وورجه کنم که وقتی میرسم خونه از خستگی خوابم ببره بعد خوابای خوب ببینم دلم خوابای خوب میخواد دلم خواب میخواد...خواب واقعی دلم میخواست روزایی که هوا خوبه بدون هیچ ترس و ناراحتی و فکر و خیال برم بیرون راه برم دوست داشتم حداقل این شوق هنوز تو وجودم بود دلم میخواست یه هم پا داشتم و تو همه اینا بی دغدغه باهاش شریک بودم دلم میخواست همه چی مث اون موقع ها که از خیلی چیزا بی خبر بودم عالی بود
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۰ ، ۱۷:۱۴
سپیدار
مامانمون یه نذری داشت که امروز باید غذا درست میکرد و پخش میکرد به سلامتی غذا درست شد و بسته بندی شد و رفتیم پخش کردیم من که اصلا از رفتن در خونه همسایه ها خوشم نمیومد ولی مجبور شدم برم دیگه قدیما تو فیلما میذاشت دختره نذری میبرد دم در خونه همسایه، بعد پسر همسایه میومد درو باز میکرد و بعدم... ما شانسم نداشتیم در هر خونه ای رو زدیم مادر خونه میومد دم در بعد هی میگن چرا دخترا عروس نمیشن یادم اومد بچه که بودم مامانم شبای جمعه حلوا درست میکرد من میبردم پخش میکردم خیلیم اصرار داشتم!!!! آخه این همسایه بقلیمون یه پسر داشت همسن من بود (یعنی هنوزم هست)... بچه بودیم دیگه   /./././././././././././ به دلیل درخواستهای فراوان لینک کردم دیگه همه تونو حالا اگه کسی از قلم افتاده بگه خودش همینا که اسم و آدرساشون این آخریا زیاد بود و گذاشتم دیگه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۰ ، ۱۴:۵۲
سپیدار
گفتم بابام میگه نمیدونم چی میشه تو یهویی جنی میشی؟؟؟؟ و من یه عالمه دلیل براتون نوشتم!!! این روزا خودمم نمیدونم چرا باز دارم جنی میشم؟؟؟؟ تو پست هام قطــــــــــــــــــــــــعا!! تاثیر داره
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۰ ، ۲۰:۳۶
سپیدار
کار خیر میکنی حالا چرا غر میزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دو چیزو نمیفهمم!!! اول اینکه چرا آقایون وقتی یه کار خیریم به پیشنهاد خودشون انجام میدن هی غر میزنن سر زنشون؟؟؟؟؟ دوم اینکه چرا خدا اصرار داره دوتا موجود(زن و مرد) که زمین تا آسمون با هم فرق میکنن با هم زندگی کنن؟؟؟؟؟ خب یا یه کاری میکرد یه کم بیشتر بهم شبیه باشن یا اینکه بهم نیازمند نباشن دیگه.... خدایا ببخشیدااا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۰ ، ۱۱:۱۷
سپیدار
عجب حرکتی کردماااااا!!! ورژن فایرفاکس و جایگزین کردم یادم رفت قبلش یه کپی از آدرسای تو بوکمارکم بگیرم.... همش پرید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۰ ، ۱۶:۱۳
سپیدار
امروز باز تو استخر فکر میکردم از بی هدف رفتن و اومدن خوشم نمیاد 45 دقیقه مفید و بعدم بیکار... بعد ناهار بابا گفت دوره جدید نجات غریق ثبت نام میکنن.... تا جایی که میدونم امتحانش بهمنه.من که خیلی وقته تمرین ندارم و آماده نیستم شاید بتونم تو این یه ماه اگه همه شو برم رکوردارو بزنم اما بقیش... نمیدونم ثبت نام کنم یا نه؟؟؟ خیلی مرددم یعنی یه کم میترسم.از اینکه قبول نشم بعد باز باید حرفای نا امیدکننده و سرکوفتاشونو بشنوم که میگن: ما میدونستیم تو قبول نمیشی میخواستیم خودتم بری ببینی نمیتونی.... یا اینکه بگن قسمت نیست دیگه باید دست برداری این حرفا خوردم میکه حالا بگذریم که تمام این 1ماه باید غرغر بشنوم که ما الاف تو شدیم اخه از بعد اون کتکی که تو خیابون خوردم نمیذارن تنهایی هیچ جا برم مخصوصا اونجا ته دلم خیلی دوست دارم برم اما اگه برم و تو هر کدوم از دو مرحله رد شم دیگه باید باهاش خداحافظی کنم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۰ ، ۱۰:۱۳
سپیدار
همه ما در طول زندگیمون واکسن زدیم و باز هم خواهیم زد بعضی واکسنا فقط یه بار در طول زندگی زده میشن و بعضیا باید چندین بار تکرار بشن تو فاصله های زمانی مختلف و نهایتا نتیجه ی همه شون مصونیت در مقابل بیماری های خطرناکه اتفاقای بد هم تو زندگی ما همین نقش و دارن ما رو مصون میکنن در مقابل موارد مشابه تا حواسمونو بیشتر جمع کنیم و تکرارشون نکنیم و اما اینکه گاهی بارها یه اشتباهو تکرار میکنیم یعنی هنوز به اون مصونیت نرسیدیم وقتی اتفاقای مختلف و بد واسمون پیش میاد یعنی باید بیشتر مقاوت کنیم و محکمتر از قبل بشیم باید به این فکر کرد که بدتر از بدم هست همیشه!!! درضمن بعضی بیماریها هم وقتی سراغ م میان معنیش اینه که قرار بوده به بیماری سخت تری مبتلا بشیم اما به جاش گرفتار این مریضی شدیم. مثل زُکام پس باید بعدش خدارو شکر کنیم که گرفتار بدتر از اون نشدیم • امام صادق (سلام الله علیه) : • حُسنُ الخُلُقِ مَجلَبَةٌ لِلمَوَدَّةِ. خوش خویى جلب کننده دوستى است. دوستى در قرآن وحدیث: ص 102 - ح 193
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۰ ، ۱۰:۱۸
سپیدار
دو سه هفته پیش زنگ زدیم از خانوم دکتر وقت بگیریم، منشی شون فرمودن تا اول دیماه وقت نداریم همون موقع تماس بگیرین... از روزی که گفته بود 2-3 روز زودتر باز زنگ زدیم، گفت فقط باید حضوری بیاین وقت بگیرین و تا 14 دیماه هم وقتا پر شده فقطم روزای زوج 8 تا 10 صبح بالاخره امروز چشممون به جمال خانوم منشی روشن شد واسه 17 دی وقت داد و همه این کاره واسه این بود که اول حق ویزیتو بگیرن تا قرار و کنسل نکنی!!! ولی عجب مطب باحالی بود فقط مراجعان خانوم داشتن .هیچ مردی نبود اونجا.خیلی راحت بودن!! هرچند اصلا حس رفتن نبود اما میگن هیچ چی بی حکمت نیست آیدا رو دیدم بعد از فکر کنم 3سال؟؟ مزدوج شده بود اما فقط وقت شد یه سلام به هم بدیم چون بلافاصله خط تندرو رسید و مجبور شدیم بریم ولی تمام راه تو فکرش بودم دیدن دوستای قدیمی معمولا خوشحال کننده است. آخرین باری که دیدمش فکر کنم روزی بود که از صبح تا شب کلاس داشتم و آیدا رو با خودم بردم سر کلاسا تا ظهر بود و بعد از ناهار رفت بدیش این بود که اون دوتا کلاس صبحم همیشه دومیش کرکر خنده بود و منم کلی واسه آیدا تعریف کرده بودم که حوصلت سر نمیره ولی شانس من یا اون همون روز خیلی مسخره و خسته کننده بود!!! بعد از دکترم که رفتیم زیست خاور....خیلی راه رفتیم همش به خاطر یه وقت گرفتن که 1 دقیقه هم طول نکشید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۰ ، ۱۹:۰۰
سپیدار
نمیدونم چرا اینقدر از قهوه بدم میاد همین که بوش بهم میخوره حالی به حالی میشمالبته ببخشیداااا نمیدونم چرا بعضیا این همه این تلخی رو دوست دارنش!!؟؟ خب ضائقه اس دیگه امروزم مامی میخواست به زور یه فنجون بهم بدهولی من مقاومت کردم! گاهیم بعضی آدما مث همین قهوه تلخن (یا شاید اولش تلخ به نظر میرسن و بعد میفهمیم تلخیشون تو ظاهره و اِلا دلنشینن) اما ما دوسشون داریم و دیگران پیش خودشون فکر میکنن چرا؟؟؟ و خیلی چیزای دیگه هم همین حالتو داره......   الان یاد یه آیه ای افتادم که مظمونش اینه « چه بسیار چیزهایی که شما از آن اکراه دارید در حالی که برایتان خوب است و چه بسیار چیزهایی که به آن مایل هستید درحالیکه برایتان بد است و خدا بهتر از هرکسی میداند که چه چیز برای شما خوب است و چه چیزی بد »
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۰ ، ۱۶:۳۰
سپیدار
بالاخره زمستونم رسید دیگه نه که هوا خیلی اینجا گرم بود...از حالا به بعد باید منجمد بشیم فکر کنم ما جماعت مشهدی چشامون شور بود دوماه بارون اومد اینقدر گفتیم که قطع شد!!!! مثلا آفتاب ولی وحشتناک سرد.... ناشکری نمیکنیم دیگه ایشالا برفم میاد راستی کی از نرم افزار سردرمیاره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ++++++++++++++++++++++ خب این مشکل فعلا حله ولی کلا میخوام بعد از این به جای هوار زدن اینجا به یه نفر مراجعه کنم بعد اگه اونم بلد نبود همینجا بگم ببینم کی بلده
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۰ ، ۱۲:۵۱
سپیدار
این روزا همه میگن یلدا مبارک... بهانه خوبیه برای دور هم بودن  و مرور خاطرات گذشته به شرطی که واقعا دور هم باشیم نه اینکه فقط کنار هم بشینیم به یاد اوناییم که میخوان اما ندارن باشیم (مراجعه به پست اگه دوست دارین کمک کنین) تا وقتی مامان بزرگم بود همه اونجا جمع میشدیم آب انار شیرین ترین یادگاری اون زمانه زمانی که واقعا برف میومد شب یلدا... حالا 9سال گذشته میدونم الان تو راه بهشتی و جات خوبه..دلم برات تنگ شده یه روزای خاصی هست که خیلی مهمن و شاید باید شاد باشی ولی من همیشه این روزا دلتنگم همیشه به خاطر دلایل نا معلوم و حالا به دلایل کاملا معلوم دلتون شاد شاد باشه یلداتون مبارک در پناه خدا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۰ ، ۰۹:۳۶
سپیدار
اولین باری که گفت انسانیت....فقط انسانیت.... گفتم داره شعار میده!!! تا مدتها نفهمیدم منظورش چیه واقعا؟؟؟ حالا با گذشت این مدت و اتفاقایی که افتاده....فکر میکنم فهمیدم منظورش چی بود انسانیتی که شاید ربط به خیلی چیزایی که روش تعصب داریم نداشته باشه اما به خودی خود ارزش داره و خیلی چیزارو با خودش میاره
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۰ ، ۰۳:۰۰
سپیدار
کرم لگد کوب شده به خود می پیچد این از زیرکی اوست زیرا با این کار احتمال دوباره لگد کوب شدن را کاهش می دهد در زبان اخلاق این یعنی فروتنی ..      تنهای تنها در جاده ای بی انتها بی انتها همچون دل تنهای من تنهای تنها! همچون خورشیدی در آسمان بی کران مانند شبی خسته مثل همه ی سیاهی بی درنگ فریاد زدم تا از بین برود ولی او.............. خودش را جا کرده بود در دل تنهای من!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۰ ، ۱۲:۱۸
سپیدار
میدونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟ جایی که میری مردمی داره که می شکننت نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم تو تنها نیستی توکوله بارت عشق میزارم که بگذری، قلب میزارم که جا بدی، اشک میدم که همراهیت کنه، ومرگ که بدونی برمیگردی پیشم....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۰ ، ۰۶:۱۳
سپیدار
همه گناهان تو یه صندوق جمع شده و کلید اون صندوق دروغه!! اینقدر دروغ میگه که خودشم باور میکنه دروغاشو؟؟!!! اصلا به حرفاش اعتمادی نیست کوچکترین اتفاقو اینقدر بزرگ میکنه و شاخ و برگ میده که یهو میبینی یه نفرو فرستاد لب گور حتی! همه هم میدونن 90 درصد حرفاش دروغه.شایدم بیشتر خیلی دوست داره جلب توجه کنه ولی این شیوه خیلی زشته نزدیک 60 سالشه کی میخواد بفهمه نمیدونم بچه هاشم بهش اعتماد ندارن و باورش نمیکنن دیشب که پسر عموها داشتن حرفاشو تکرار میکردن و میخندیدن....با خودم فکر میکردم این آدم میخواد احترام جلب کنه ولی نمیدونه با این کارایی که کرده و دروغایی که میگه حتی پیش کوچکترا هم ارزش و اعتباری نداره فقط میتونم بگم خدا هدایتش کنه چون هرچیم بهش بگن و به روشم زدن فایده نداشت...!!!! ***************************  امام صادق (سلام الله علیه) : • إنَّ أبغَضَ خَلقِ اللَّهِ عبدٌ اتّقَى النّاسُ لِسانَهُ. مبغوض‏ترین خلق خدا بنده ‏اى است که مردم از زبان او بترسند.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۰ ، ۰۹:۱۵
سپیدار
بعضی آدما یه چیزایی تو زندگیشون درست میکنن(اختراع) که شاید خیلی مهم به نظر نرسه ولی کاربردای زیادی میتونه تو زندگی آدمای بعد از خودش داشته باشه یکی از اونا تخت خوابه.مدتیه دارم فکر میکنم خدا بیامرزه پدر و مادر و خود اون کسی که اولین بار تخت خوابو ساخت و به خونه های مردم آورد!! چون کاردبرداش خیلی زیادن وقتی تو اتاقت وسایلی داشته باشی که نه میتونی دور بندازیشون و نه تو انباری بزاری و هرلحظه هم ممکنه بهشون نیازمند بشی و اتاقتم شلوغ باشه بهترین مکان براشون کجاست؟؟؟؟ زیر تخت! وقتی یهویی مهمون میاد تو اتاقت و میخوای سه صوته تمیزش کنی چیکار میکنی؟؟؟ همه چی میره زیر تخت! وقتی میخوای یه چیزی رو قایم کنی؟ به شیوه های مختلف میشه زیر تخت جاسازی کرد! میتونی اون زیر حتی واسه خودت تنقلات یا میوه جاسازی کنی و در مواقع لزوم استفاده کنی و حالشو ببری گاهیم که حوصله نداری پوست میوه هارو میذاری همونجا تا ... بعدا میبری میریزی بیرون! وقتی دوست نداری مهمونای ناخونده که میان خونه تون شب تو اتاق تو بخوابن میتونی با یه تغییر دکور کلی فضارو اشغال کنی دیگه بگذریم که هر موقع خسته ای و حال نداری میتونی سریعا به خودت کمک کنی! و... فکر کنم الان اینارو گفتم کلی ازم نا امید شدین نه؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۰ ، ۱۸:۳۵
سپیدار
امروز تو آموزشگاه مهری خانوم گفت یه چیزی بهتون بگم هیچ وقت فراموش نکنین « هیچ وقت بیش از حد خودتونو به مرد زندگیتون نزدیک نکنین اجازه بدین خودش بیاد جلو چون به محض اینکه شما زیادی بهش نزدیک بشین اون همونقدر ازتون دور میشه!! وقتی سعی میکنین خیلی خیلی بهش محبت کنین همه چیز بر عکس میشه... » و این یه واقعیته که من خیلی دیدم و شنیدم و ... و نمیدونم چه سری داره وقتی یه آقا به یه خانوم توجه میکنه تمام تلاششو به کار میگیره تا توجه اونم جلب کنه و از زبونش محبت آمیز ترین کلماتو بشنوه اما هرچی محبت خانوم بیشتر میشه و توجهش زیادتر در عوض آقا کم توجه تر میشه و سرد تر!!!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۰ ، ۱۵:۰۶
سپیدار
این متنی که میخونید و یکی از دوستام برام ایمیل کرده و خودش از دست اندرکارانهمن 4سال باهاش همکلاس بودم و میشناسمش.خیلی دختر خوب و خیریهتو اون 4سالم مدام با یه گروهی از بچه های دانشگاه میرفتن مناطق محروم برنامه واسه بچه ها اجرا میکردن و کمکای مالی و درسی و آموزشی میدادن به اونااگه دوست داشته باشین میتونین کمک کنید که  البته جای دوریم نمیرهاز 1000 تومن تا... فقط به خاطر شاد کردن دلهای پاک اینم آدرس وبلاگش http://one-abd.blogfa.com************************سلام به رسم شب های کوچه گردان عاشق مشهد  این بار در کنار امام خوبی ها وشهدامی خواهیم در غربت اقایمان امام رضا (ع) برای زنده کردن دل های خودمان برای نشاندن لبخندی در این شب   بخاطر دل غمگین یلداهای  کوچکی که با حسرت یک برش هندوانه و چند دانه انار بخواب می روند، و دانه های سرخ و کوچک انار، برایشان یک تصویر مات و مبهم در رویا است، وسیب سرخ عشق هنوز در زلالی دیدگانشان موج میزند سبدی از محبت ببریم. . . . . . . .دوستان منتظر کمک های شما هستیم دوستانی که تهران هستند اگه خواستند با ماباشند تماس بگیرند انشالله چهارشنبه30اذر میریم برای پخش محبت  مکان یکی از مناطق حاشیه تهران.تعداد خانوار 30-و حدود150نفر .در حال حاضر به دلیل شکل نگرفتن گروه رسمی  شماره حساب بنده فعال میباشد   الهام صباحی-09353118282 شماره حساب بانک تجارت0003392069851 کد شعبه198 شماره کارت6273531030179297******* امام صادق (سلام الله علیه) : • حُسنُ الظَّنِّ بِاللَّهِ أن لاتَرجُوَ إلّا اللَّهَ، ولا تَخافَ إلّا ذَنبَکَ. خوش گمانى به خدا این است که جز به خدا امید نداشته باشى و جز از گناهت نترسى.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۰ ، ۰۲:۰۲
سپیدار
بعد از ظهر رفتیم حرم . اجبارا از دوتا دختر کوچولو مراقبت کردمزوار بودن.مامانشون مشغول نماز بود و...نرگس که تازه راه رفتن یاد گرفته بود و مهدیه که حدود 5ساله بودلهجه ترکی داشتن اما مهدیه گفت خونه شون تهرانهخیلی ناز و دوست داشتنی بودن. نرگس شیطون بود و راه میافتاد میرفتمنم هرکار بلد بودم کردمشکلات و حرف و شوخی و کلی بازیای مختلف تا بچه راه نیافته برهآخه بزرگه از پسش بر نمیومدتا اینکه نماز مامانشون تموم شد و من خداحافظی کردم و رفتم...ولی حس خیلی خوبی داشتم .چقدر بچه ها مهربون و دوست داشتنی و بی ریانچه دنیای پاک و قشنگی دارنکاش ماها هرچی بزرگتر میشدیم بعضی از خصلتای بچگی مونو حفظ میکردیمهرچند همیشه میگفتم حوصله بچه ندارم اما وقتیم بچه بودم همیشه کوچیکترا دورم جمع میشدنالانم که بزرگ شدم هنوزم میان سمتم حتی وقتی کاری به کارشون ندارمو با وجود این همیشه هم حسابی هواشونو داشتم فقط نمیدونم چرا گاهی وقتا که اصلا حوصله ندارم و نگاهشونم نمیکنم بازم بهم گیر میدن؟؟!!ولی خب حالا یه مدتیه دیگه حس نمیکنم از بچه بدم میاد☺♥
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۰ ، ۱۹:۱۱
سپیدار
گاهی وقتا دوست داری بشینی و فقط تو رویاهات فرو بری....از همه سرگرمیها و کاراتم بزنیبهترین قسمتش اینه که وسطش خوابت ببره و رویاهاتو تو خواب ببینیرویاها خیلی با ارزشنهرچند غیر واقعی باشنولی خیلی از واقعیتای زندگی از همینجا شروع میشن...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۰ ، ۱۷:۲۸
سپیدار
این پستو میذارم واسه اون خانومایی که فکر میکنن .... نویسنده: TinKer یکشنبه 20 آذر1390 ساعت: 2:54 سلام عزیز راستش دلم نیمد نظری ندم از علاقه و اصرارت به به نوشتن خیلی خوشم اومد این از این ولی در مورد وضع دخترا من به شخصه راضیم بلاخره سوژه های مهمونیا و مسافرات و عشق و حال هامون اینان پس بزار 2طرف حال کنن کلا بازم میگم خیلی از نوشته هات لذت بردم با اینکه... __________________________________ متاسفم واسه اونایی که اصرار دارن خودشونو بازیچه دست آدمایی بکنن که براشون حرمت آدمیت قائل نیستن
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۰ ، ۲۳:۲۸
سپیدار
نمیدونم چرا آقایون محترم(البته بعضیاشون) وقتی از یه نفر خوششون میاد اولین حرفشون اینه:من قصد ازدواج دارم اما بهتره اول مدتی با هم آشنا بشیم بعد اگه همدیگه رو مناسب دیدیم خونواده ها رو در جریان میذاریم....دخترا هم بسته به شزایط فکری و اعتقادیشون عده ای همون اول قبول میکننو عده ای همه که ته دلشون راضی نیست ...اما طرف اینقدر پاپیچشون میشه که بالاخره اونا هم قبول میکننو بعد از این اعلام آمادگی اولیه توسط دخترپسرا هم دو دسته میشن.یه دسته مثل دسته اول دخترا خیلی راحتنو دسته دوم حقیقتا خوب و پاکن و هیچ نیت سوئی ندارنخب دسته ی اول دخترا و پسرا که معمولا تو معاشرتاشون خیلی راحتنو پسرا چه دسته اول و چه دوم برای شناختن طرفشون ارتباط و هی بیشتر و بیشتر میکننقرار پارک و سینما و کافی شاپ و....تلفنا و اس ام اسا هم که دم به دمدخترای دسته دوم معمولا این کارارو با عذاب وجدان انجام میدننه فقط از ترس دیده شدن.به خاطر آبروشونو ....اینکه میدونن این کار اونقدرا هم درست نیستحالا به هر شکلی این ارتباط ادامه پیدا میکنهو هر دو دسته دخترا منتظرن دائما تا پسره بالاخره بگه که میخواد قدم رسمی رو با حضور خانوادش بردارهو پسرا هم که اغلب تازه تو این مرحله وقتی با خانواده مطرح میکنن تازه میفهمن انگار پدر و مادر چه انتظاری ازش دارن و چنین موردو قبول ندارن هی میندازن عقب...اینقدر که کم کم این رابطه رو به سردی میره و بالاخره یه طرف می بره و میزنه کنارو اگه اون دختره باشه که کنار کشیده پسره تا مدتها فقط به این فکر میکنه که دختره سر قولش نمونده و بی وفا بوده اما به این فکر نمیکنه که اون دختر تو اون مدت چقدر از خواستگاراشو رد کرده و چقدر با خانوادش درگیر شده و خیلی چیزای دیگه...به هر دلیلی این ارتباط قطع میشه و دوطرف سرخورده میشن بدون اینکه فکر کنن کجا اشتباه کردن فقط یا خودشونو سرزنش میکنن یا دیگری رومن به پسرا کاری ندارم اما اولین اشتباه یه دختر اینه که چنین پیشنهادی رو قبول میکنهخانواده ها باید از همون اول در جریان قرار بگیرنکه لا اقل اگه نشد ضربه روحی شدت کمتری داشته باشهاون پسر اگه واقعا دوسش داشته باشه به خواستش اهمیت میده و خیلی منطقی پیش میرناما وقتی هی عذر و بهانه میاره و اصرار میکنه نباید بهش اعتماد کرداگه قبول نکنه این شرایط نرمال و بخواد بره ، همون بهتر که اول بره تااینکه مدتی با احساسات یه دختر اینجوری بازی کنه و بعد ببینه همه چی اونجوری که فکر میکرده نیست و اونوقت بره...من اینارو به طرفداری از هیچ کدوم از دو گروه ننوشتم .فقط موقعیتی که یه دختر داره رو توضیح دادموالا مقصر هر دو طرف هستنهنوزم خیلی حرف دارم که بنویسم ولی تا همین جاشم خیلی شد شاید اصلا حوصله نکنی بخونیش
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۰ ، ۰۸:۱۱
سپیدار
در ادامه اتفاقاتی که تو پست قبل نوشتم... متاسفانه ما دخترا هرچی به سرمون میاد اولین مقصر خودمونیم اگه یه کم ساده تر از خونه بیایم بیرون و کمتر جلب توجه کنیم کمتر به سرمون میاد خود من از وقتی اون بلا به سرم اومد به ساده ترین شکل ممکن از خونه میرم بیرون حتی ساعت دستم نمیکنم که نکنه یه موقع برق بزنه و توجه کسی بهش جلب بشه شاید خنده دار به نظر بیاد ولی وضعیت واقعا به همین افتضاحیه همون مدت که تو کلانتری و پزشکی قانونی در رفت و آمد بودم چیزایی دیدم و شنیدم که اگه کسی برام تعریف میکرد باور نمیکردم واقعا وحشتناک بودن . به دلایل خیلی احمقانه و ساده.... حتی یه کیف خریدم واسه وقتایی که میرم خرید کاملا تخته و فقط پول به شکل تا شده و کارت و یه موبایل توش جا میشه جز اون هیچی با خودم نمیبرم.بعد از ظهر به هیچ عنوان بیرون نمیرم چه تنها چه با دوستام صبح هم تا مجبور نشم تنهایی جایی نمیرم.اگرم برم از شلوغترین مسیرا میرم خدانکنه به سر کسی بیاد ولی تا براتون اتفاق نیافته تا این حد ترس و اضطراب براتون خنده دارو بی معنیه وقتی دخترایی رو میبینم با چه وضعی تو خیابون راه میرن دلم میلرزه الان اگه تو یه جای شلوغم بخوان یه دخترو به زور سوار ماشین کنن و ببرن هیچ کس نمیاد کمک کنه!!! مردم بی تفاوت شدن...حالا به هر دلیلی.میترسن... اینارو بفهمین.اتفاق یه بار میافته.همه شانس نمیارن که از هر اتفاقی سالم بیان بیرون احتیاط شرط عقله الانم زمونه ای شده که از همه چی و همه جا باید ترسید
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۰ ، ۰۷:۴۵
سپیدار
راستش اصلا حال خوشی ندارم امشب یه صحنه ای دیدم که خیلی آزارم میده البته الان کمی بهتر شدم تو این چند ساعتی که گذشته ساعتای 6 عصر تو بزرگراه امام علی بودیم این بزرگراه سمت راستش یه سد هست که دورو اطرافش تا مسیری طولانی خاکی و خار و نا همواره البته ماشین رو نیست کنارش جدول داره و البته سدش خیلیم آب نداره درست کمی بعد از پیچ ....یه 206 سفید نگهداشته بود در عقب باز بود و همون موقع چشممون افتاد به یه پسر و دختری که بیرونش بودن دختر خیلی شیک و امروزی پسره هم همینطور پسره یقه دختره رو محکم گرفته بود و میکشید سمت ماشین طوری که روسری دختره افتاده بود دور گردنش وقتی به زور نزدیک ماشین کردش هلش داد سمت در عقب و با پاش یه لگد محکم بهش زد و دختره پرت شد تو ماشین... به نظرم رسید تو ماشین هم عقب و هم جلوش کس دیگه ایم بود... خیلیا مثل ما این صحنه رو دیدن اما....بابا جلو که رفت سرعتو کم کرد و ایستاد ماشینه هم از جاش تکون نخورد....بالاخره ما هم رفتیم فقط دعا میکنم اون اتفاقی که ما فکر میکنیم نباشه خیلی بهم ریختم...مردم انگار نه انگار البته ما که نمیدونیم چی شده و حق با کیه شاید .... ولی همچین صحنه ای چیز کمی نیست که از کنارش به راحتی رد شد از دست ما هم که کاری بر نمیومد اینجور آدما معمولا خطرناکن.بعلاوه اونا چند نفر بودن... تازه بابا میگفت تو این مسیر از این اتفاقا و شبیهش خیلی میبینه...!!!! چند وقت پیشم که خیلی حالم گرفته بود داستان زندگی یه دختری رو خوندم بی نهایت پاک بود و تیز هوش و مهربون....و به دلایلی مادرش از بچگی ازش متنفر بود و اصلا در حقش مادری نمیکرد (خانواده خیلی مرفهیم داشته) اما این دختر همه زندگیش خودشو حفظ کرده بود تا اینکه دوره کارشناسی ارشدش یکی از همکلاسیای پسرش شدیدا بهش ابراز علاقه میکنه و هرچی دختره باهاش دعوا و کم محلی میکنه فایده نداره... خلاصه به پیشنهاد پسره تصمیم میگیرن مدتی آشنا بشن و اگه مناسب بودن خانواده ها در جریان قرار بگیرن پسره هم خیلی پاک و خوب بود اما یه سری دوستای بدی داشت درست چند روز قبل از اینکه پسره قرار بوده با خونوادش برن خواستگاری دختره، پسره زنگ میزنه به دختره و میگه یه جشن تولد دعوته و مجبوره بره و نمیخواد تنها باشه و بعد از کلی بحث و دعوا دختره رو راضی میکنه باهاش بره وقتی میرن میبینن از اون جشناست....دختره هم که خیلی عصبی میشه اونجا با یکی از دوستای پسره دعواش میشه و اونم برای تلافی کاری میکنه که... بهشون اول آب پرتقال میده که پسره هم میخوره و بعد مشروب میده که بازم متاسفانه پسره کمی میخوره و بعدم به زور یه پارچ بهش میخورونن به زورو بعدم که دیگه تو حال خودش نبوده با دختره میندازنش تو اتاق.... ولی به اینم بسنده نمیکنه و برای انتقام چند نفری میریزن سر دختر بدبخت و غیر از اینکه حسابی میزننش و ....زخمی و در حال احتضار میذارنش تو ماشینش و میبرن جلو دانشگاهش ولش میکنن بعد از چند روزم عکسای دختره رو تو همون حالت میفرستن به پدر و تمام دوستای پدرشو  همکاراش که ایمیلاشون تو لپ تاپش بوده واونا دزدیده بودنش خیلی مفصله که نمیتونم همه شو بگم اما به هر حال پدر برخلاف میلش دختره رو از نظر مالی ساپورت میکنه و خونه و زندگی درست میکنه و خودشو زنو یه دختر دیگش به خاطر بی آبرویی میرن یه کشور دیگه.... حالا همه مسائل کنار اون پسره هم وقتی به حال خودش برگشته و فهمیده چی شده از خونه زده بیرونو مثلا پشیمون شده... ولی این وسط یه انسان واسه همیشه تباه شد ولی یه چیزی خیلی قابل ستایش بود اول اون پاکی که واقعا داشت نه فقط تو حرف و دوم اینکه هنوز خدا رو داشت یه آدم چقدر میتونه کثیف باشه؟؟؟ وقتی این چیزا رو میبینم و میشنوم از (ببخشید) جنس مرد متنفر میشم که به خودشون اجازه چنین جنایتی رو میدن البته درست نیست جمع بست .همه اینجوری نیستن اما اکثر مردا وقتی از یه زنی خوششون میاد فکر میکنن اون باید کاملا در اختیار خودشون باشه حالا یه عده که دین و ایمانیم ندارن .... به کنار ولی خیلیا هم که ادعای مسلمونی میکنن و دم از علی(ع) و مرامش میزنن خیلی مسائلو رعایت نمیکنن مخصوصا تو حرف زدن اعصابم خورده بعدا تو یه پست دیگه بیشتر مینویسم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۱:۰۷
سپیدار
از این مداحی که گذاشتم رو وبلاگم خیلی خوشم میادکدش تو هیچ سایتی نبود آخرش یه جارو پیدا کردم که نحوه ساختن کدشو یاد میداداما چون خیلی حجمش زیاد بود و مجبور شدم خیلی کمش کنم کیفیتش به خوبی اصل کار نیستاما بازم دوسش دارمامیدوارم شما هم خوشتون بیاداگرم خوشتون نیومد مدیاپلیر و با دکمه قطع کنید تا صداش قطع شه...حالو هوامو یه جورایی عوض کرد
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۰ ، ۲۰:۳۳
سپیدار
ناشکری یعنی وقتی دستکش چرم دستته و یه ذره ام از سرمارو حس میکنی هنوز بگی ای بابا! اینم فرقی با دستکشای معمولی ندارهبعد دستکشای چرمیت گم بشن!!!!!مجبور شی از همونا دستت کنی و دستات حسابی یخ بزنه تو سرمابعد میفهمی فرق اینا با اونا چیه؟؟___________________________________________________________درضمن تایید و به دلایلی برداشتم ..گفتم که باز کسی شوکه نشهخودم اصلا با تایید حال نمیکنم___________________________________________________________هویژوری حال کردم قالب قشنگ بذارم.فعلا چون محرمه تیره اس ولی دوس دارم هی عوض کنممث لباس هی دوس دارم لباس نو تن وبلاگم کنماسباب پذیراییم که محیاست دیگه
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۰ ، ۰۳:۱۸
سپیدار
قبلا یه بار گفتم کسی تحویل نگرفتبرای دومین بار میپرسم بازم اگه کسی توجه نکنه....اینقدر مینویسم تا لجتون درآد!!!از وقتی کیس کامپیوترمو تمیز کردم وقتی روشنش میکنم خیلی بد صدا میکنن فناشچیکار کنم؟؟؟؟؟؟ یعنی اون یه وجب گرد و خاک جزو ساختمان اصلی بودن که حالا نیستن اینجوری شده؟؟؟پیچ و مهره شو باز  کنم کجاشو دستکاری کنم که صداش قطع بشه؟؟؟؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۰ ، ۱۴:۴۸
سپیدار
قال الامام علی بن الحسین علیه السلام: طَلَبُ الْحَوائِجِ إلی النّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیاء، وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ ‏الْحاضِرِ،  وَ قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَی الْحاضِر.(7) دست نیاز به سوی مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خواری در زندگی  و در معاشرت خواهد بود. و نیز موجب از بین رفتن حیا و کاهش وقار خواهد گشت. و همین خود فقر بالفعل است(که گریبانگیر شخص شده)  و (اما) کم بودن نیازمندیها از مردم خود غنا و توانمندی بالفعل است (که شخص به آن آراسته است).‏ تحف العقول: ص 210، بحارالا نوار: ج 75، ص 136، ح 3.برگرفته از سایت www.darhami.com♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥قضای الهی این بود تا زنده بمانی و پیام عشق را به گوش آدمیان برسانیهر دعای صحیفه ات را که میخوانیم روحمان آرام میگیرد و دلمان زنده میشود♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥متاسفانه به ما شیعه ها جوری از امام سجاد نقل کردن که فکر میکنیم همیشه مریض و ضعیف بودن که البته این اصلا در شان اون مقام نبود و نیستحضرت سجاد در عمرشون تنها یکبار بیمار شدن و اون هم زمان واقعه عاشورا بودو این خواست و مصلحت الهی بود تا ایشون در بستر بیماری باشن اما زنده بمونن و این واقعه را به گوش همه برسونن و مردم از وجودشون فیض ببرنکتاب صحیفه سجادیه رو حتما بخونیم خیلی دعاهاس زیبایی دارهحضرت سجاد(ع) در قالب همین دعاها با مردم ارتباط برقرار میفرمودن و حقاقیق و بهشون میرسوندن
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۰ ، ۰۸:۵۴
سپیدار
چه حس خوبیه وقتی بفهمی یکی به معنای واقعی نگرانت شده بدون اینکه خودت بدونی...این چند روزی که تماس گرفته بود نتونستم جواب بدم...نه خونه ...نه همراهمیس کالاشو میدیدم اما یا فرصت نمیشد تماس بگیرم یا یادم میرفتفکر میکردم لابد کار داره دیگه!!!آخرین بارش امروز صبح بود که داشتم حاظر میشدم برم مهمونی...عصری بهش زنگ زدم زودتر از همیشه گوشیشو جواب دادو با یه نگرانی همراه با خوشحالی گفت تو حالت خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم آره...چطور مگه؟؟؟گفت چی شده؟؟؟ چرا نیستی؟؟کجایی تو؟؟؟ دلم هزار راه رفت...نگرانم شده بود..... و من بیخیال مشغول خودم و کارام و افکارم بودمگفت بعد از این فقط یه اس بزن بگو حالت خوبه تا خیال من راحت شه...........خیلی وقت بود کسی اینجوری نگرانم نشده بود...خیلی چسبید خداییش!!اینم از اوناست که وجودش به آدم آرامش میده
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۰ ، ۱۶:۴۲
سپیدار
دیروز:خونه عمه... شله...روضه...خودنمایی (بعضیا)...اتلاف وقت...حرفهای بیخود شنیدن... خدا قبول کنه ازشعصر....حرم....خیلی سرد...خیلی شلوغ...دسته دسته نشسته بودن بیرونو شمع روشن کرده بودن به نیت شام غریبانهمه جا کثیف میشد به شدت با شمع و پلاستیک سوخته و جعبه های شمع اما هیچ کی به رفتگرا نمیگفت دستتون درد نکنه عزداریتون قبول رواق امام خمینی...جمعیت...میخوند و سینه میزدن و گریه میکردن...حقیقتا اونجا بهشته حال و هواش یه چیز دیگه اس.حاظری از سرما یخ بزنی اما اونجا باشی به یاد همه تونم بودم...بدون تعارفامروز:خونه نرگس و باز هم یه جمع قدیمی که البته دوتاشون کم بودنو میبینی که همه بزرگتر شدن نسبت به 5سال پیش که تازه اومده بودن دانشگاه حتی نسبت به یه سال پیش که فارغ التحصیل شدنو من ناخودآگاه دلتنگ شدم...دلتنگ یه جای خالیهمه یا درس میخونن (ارشد) یا سر کارن جز مهناز که یه کوچولو تو راه داره و من که .... اما حسرتی تو دلم نیست از راهی که بقیه رفتنهر کسی راه خودشو داره
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۰ ، ۱۲:۳۵
سپیدار
گاهی فکر میکنی چقدر مشکلاتت بزرگن...چقدر ناراحت میشی هی میگی خدایا چرا من؟؟؟بعد به آدمایی برمیخوری که میبینی تو یک درصد از مشکلات اونارو هم نداریولی میبینی اعتقادشون به خدا چقدر قشنگههنوز امیدوارن.با همه مصائبی که به وحشتناکی یه کابوس به سرشون اومده بعد شرمنده میشی از خودتاز خودت بدت میاد....گاهیم میبینی بعضیا چه آرزوهای نابی دارن و تو هنوز تو این دنیای کوچیک سیر میکنیامشب خیلی بهم ریختمتمام مدتی که تو مسجد نشسته بودم بهش فکر میکردمخدایا شکرت به خاطر همه بلاهایی که ممکن بود سرم بیاد اما نیومدچی بگم دیگه .... جز اینکه از خودم خیلی بدم اومددیگه اینجا هیچ آرزویی ندارم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۹:۳۷
سپیدار
امروز نشد بریم حرمنشستیم مهمون داری کردیمفردا هم مجبوریم جایی بریم که...اصلا دوست ندارم ولی مجبورماگه روزی مستقل بشم عمرا دیگه تو این مجلس نمیرم چرا باید دشمنان امام حسین را لعن کرد؟ خداوند در ما محبت آفریده تا نسبت به کسانی که به ما خدمت میکنند به ابراز علاقه بپردازیم و در نقطه مقابل بغض و دشمنی قرار داده تا کسی که به او ضرر میرساند را دشمن بداند ضرر دنیوی برای مومن اهمیتی ندارد اما دشمنی که دین را از انسان بگیرد قابل اغماض است؟؟ قرآن میفرماید :«شیطان دشمن شماست شما هم باید با او دشمنی کنید -فاطر ،6 - » اگر به شیطان هم لبخند بزنید و کنار بیایید میشوید مثل شیطان اگر باید با دوستان خدا دوستی کرد با دشمنان هم باید دشمنی کرد اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد به تدریج رفتار انسان با آنها دوستانه می شود و در اثر معاشرت رفتار آنها را می پذیرد و حرف هایشان را قبول میکند قرآن می فرماید: « چنانچه ببینی کسانی نسبت به دین بدگویی و اهانت می کنند ، با سستی و با زبان مسخره و استهزا سخن می گویند، به آنها نزدیک نشو.هرچه گفتند گوش نده تا زمانی که به بحث دیگری بپردازند -انعام،68- » و در جای دیگر می فرماید اگر کسانی این نصیحت را گوش نکردند باید بدانند که عاقبت به آنها ملحق خواهند شد - نساء، 140-  سرانجام کسانی که به استهزاء کنندگان دین محبت می ورزند و به آنها روی خوش نشان می دهند این است که تدریجا حرفهای استهزاء کنندگان بر آنها اثر می گذارد و بعد در دلهایشان شک به وجود می آید و اگر شک ایجاد شد ، اظهار ایمان کردن نفاق می شود انسان وقتی در دل ایمان ندارد اما در ظاهر بگوید من مسلمانم عین نفاق است پس باید با کسانی که برای سرنوشت جامعه مضر هستند عملا دشمنی کرد خداوند می فرماید: « شما باید به ابراهیم تاسی کنید.ابراهیم (ع) و یارانش به بت پرستانی که با آنها دشمنی می کردندو  ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند اعلان برائت کردند و فرمودند بین ما و شما تا روز قیامت دشمنی و کینه برقرار است  مگر اینکه دست از خیانتکاری خود بردارید» این که ما به دشمنان اسلام اینقدر کینه داریم و نمیگذاریم شعار مرگ بر امریکا حذف شود تاسی به حضرت ابراهیم است پس تنها دوستی با دوستان خدا کافی نیست .اگر دشمنی با دشمنان خدا هم نباشد دوستی با دوستان خدا از بین میرود البته باید جای جذب و دفع را درست شناخت اگر کسی از روی نادانی و اشتباه سخنی گفت باید او را اصلاح نمود نه اینکه ترد کرد اما کسی که تعمد دارد و علنا گناه را در جامعه رواج می دهد خیانت است و باید مورد دشمنی قرار گیرد باید مرگ بر سر دشمنان بارید چرا که آنها نه تنها مرگ بدن ما بلکه مرگ روح ما را میخواهند و به مرگ دینمان راضی هستند ما نمیتوانیم از برکات حسینی استفاده کنیم مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم ، بعد بر او سلام بفرستیم قرآن هم می فرماید أشِدّاءُ عَلَی الکُفّار و بعد می فرماید رُحَماءُ بَینَهُم پس در کنار سلام باید لعن هم باشد در کنار ولایت، تبری و اظهار دشمنی نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد اگر اینگونه شدیم ، حسینی هستیم وگرنه بی جهت خودمان را به حسین علیه السلام نسبت ندهیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۴:۳۳
سپیدار
میگن حضرت ابوالفضل فقط واسه ما شیعه ها و مسلمونا باب الحوائج نیستن واسه همه عالمن فقط کافیه بهشون معتقد بشی و بخوای میگن باب الحوائج یعنی هیچ دستی خالی برنمیگرده....
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۱۹:۲۳
سپیدار
از وقتی بچه بودم همیشه روزای عاشورا و تاسوعا از بابا میخواستیم مارو ببره نزدیک حرم بابا هم همیشه میگفت این روزا خیلی شلوغه و ترافیکه البته گاهی پیش میومد که دیگه از بس اصرار میکردیم میرفتیم دیگه کم کم بزرگتر که شدم دیدم دوس ندارم روزای خیلی شلوغ اون نزدیکا باشم چون همیشه زنا و مردا به طرز خفنی با هم قاطی میشدن و متاسفانه آقایون اصلا مراعات نمیکردن.... تا اینکه چند سال پیش بابا گفت بریم روز تاسوعا بود از سمت طبرسی رفتیم که پایین خیابون بود و بی نهایت شلوغ از یه جایی هرچی به بابا گفتیم :نریم جلو خیلی شلوغه از همینجا سلام میدیم و برمیگیردیم....گوش نکرد هرچی نزدیکتر به حرم میشدیم شلوغ تر میشد تا اینکه .... مامان و آبجی عقب میومدن و منو بابا جلوتر. چند تا موج جمعیت از چند طرف یهو همه همدیگه رو هل دادن و ریختن سمت ما. از شدت فشار جمعیت بابا که منو محکم گرفته بود پرت شد یه سمت پیاده رو و من موندم بین یه عالمه مرد شاید 50-60 تا که تو یه پیاده رو کوچیک دورم بودن..... به قدری عصبی شدم که میخواستم جیغ بزنم البته کمی جیغ جیغ کردم و یه چیزاییم گفتم بالاخره بابا از همونجا دست منو گرفت و منو کشید به طرف خودش همون گوشه و تا رفتن اون جمعیت منو تو بغل خودش نگهداشت خلاصه از همونجا زدیم تو این کوچه های فرعی و برگشتیم دیگه ولی خیلی عصبی شدم و پشت دستمو داغ کردم دیگه روزای شلوغ پامو اون طرفا بذارم ولی خب حالا از اون موقع تاحالا بابا هرسال ما رو میبره حرم روز تاسوعا!!!!! ولی خب از یه مسیر دیگه میریم اون منطقه فرهنگ مردمشم یه جوری بود که.... پارسال که از باب الرضا رفتیم مسیرش خوب بود و مشکلی پیش نیومد تا ببینیم امسال چی میشه ________________________ به دلیل سوتی های مکرر دوستان نظرات بعد از تایید بنده به رویت جمع میرسن چرا خاطره سید الشهداء علیه السلام را فقط با بحث و گفتگو ، سخنرانی، تشکیل میزگرد و نظایر آن زنده نگه نمیداریم؟چرا باید عزاداری کرد؟ در رفتارهای ما دو گونه عوامل نقش دارند. 1- شناختی (فهم و پذیرش مطلب)  و 2- احساسی و عاطفی یا انگیزشی باید متناسب با کاری که میخواهیم انجام دهیم  شناختهای لازم را به دست آوریم اما فقط شناخت کافی نیست تا ما را به حرکت در آورد. باید شور و شوقی نسبت به انجام کار پیدا کرده و علاقه ای داشته باشیم به آن کار تا انجامش دهیم چراکه شناخت خود به خود باعث حرکت نمیشود وقتی پی به قداست عاشورا بردیم و فهمیدیم آثار مثبت زیادی در جامعه دارد برای اینکه بتوانیم از آن آثار استفاده کنیم و به سایرین منتقل نماییم باید ابتدا آن را بازسازی کنیم تا آن شرایط درک شود در کنار سخنرانی و تحقیق و کنفرانس باید حتما این بازسازی هم ایجاد شود خدای متعال انسان را به گونه ای آفریده است که هنگامی که چیزی را میبیند اثری می پذیرد که هیچ گاه گفته ها و شنیده ها آن اثر را ندارد پس باید صحنه های عاشورا را بازسازی کنیم به گونه ای که مردم آن را مجسم کنند باید رفتاری نشان داد که احساسات و عواطف مردم را تحریک کند که همان عزاداری به شیوه سنتی است
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۰ ، ۱۰:۵۲
سپیدار
یه وقتایی فکر میکنی خیلی خوبی .همه چیت سرجاشهالبته ظاهرا!!!فکر میکنی خیلی خدایی هستیحالا حتی نسبت به خودت.نه خیلی بالا بالا و نسبت به بقیهبعد یه آدمی پیدا میشه که شاید اونقدرا که تو اعتقاد داری اون ندارهالبته اصلیاتو به جا میاره ولی ....شاید نتونی حتی راحت قبولش کنیولی کم کم میفهمی اون خدارو بیشتر از تو درک کردهاعتمادی که اون داره تو با این همه برو بیای خودت نداریاین آدمو خیلی دوس دارماعتماد الانمو به خدای بالاسرمو امام رضای شهرمون مدیونشمامیدوارم به هرچی میخواد برسه تو این شبا.... یه کتاب دارم میخونم  به اسم (آذرخشی دیگر از آسمان کربلا) یه سری سوالات اساسی راجع به عاشورا مطرح شده و جواب داده شدهمیخوام یه بخشاییشو خلاصه اینجا بنویسم که یادم نره ...اگه دوست داشتین میتونین بخونین شاید واسه شما هم خوب بود****************************چرا باید حادثه عاشورا را گرامی بداریم؟حوادث گذشته هر جامعه در سرنوشت و آینده آن جامعه آثار عظیمی دارد.تجدید آن خاطره ها نوعی باز سازی و بازنگری است تا مردم از آن جریان استفاده کنند.اگر حادثه مفیدی بوده و برکاتی در زمان خود داشته بازسازی آن هم میتواند برکاتی داشته باشد.به علاوه در همه جوامع انسانی از حوادث گذشته خود یاد می کنند و احترام میگذارند به آن .خواه مربوط به اشخاصی مثل دانشمندان و مخترعان باشد یا افرادی که نقش سیاسی و اجتماعی داشتند.این نوعی حس حق شناسی است که خداوند به طور فطری در نهاد همه انسان ها قرار داده.از آنجا که معتقدیم حادثه عاشورا حادثه عظیمی در تاریخ اسلام بوده و نقش تعیین کننده در سعادت مسلمان ها و روشن شدن هدایت مردم داشته است این حادثه برای ما ارزشمند است.لذا بازسازی این حادثه و به خاطر آوردن آن موجب میگردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۰ ، ۱۹:۴۶
سپیدار
امشب یادم اومد پارسال همین موقع ها بود که یه فرصتی از خدا خواستمخواستم بهم مهلت بده تا ....حالا یک سال گذشته و خدا هم کلی بهم فرصت داد و من فقط چند قدم کوتاه برداشتمبعضی روزا اصلا فراموش کردم چه قولی دادم!!!؟؟؟اینقدر درگیر کارا و گرفتاریای خودم شدم که یادم رفت خدا داره این فرصت و ذره ذره میریزه تو پیمانه ی عمرمچرا ماها فکر میکنیم همیشه گرفتاریامون بیشتر از فرصتامونن؟؟؟؟چرا همه چیزو فدای گرفتاریامون میکنیمغافلیم از اینکه گرفتاریمونم نتیجه همین فرصتاییه که از دست میدیم
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۰ ، ۲۰:۱۹
سپیدار
یا حسین...حسین...حسین...حوسین...حوسین...حوسین...اوسین...اوسین...اوسین...سین ...سین...سین...ایس...ایس...ایس...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من نمیدونم این مدل عزاداری و کی مد کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟دیدین بعضی جاها دارن نوحه میخونن یهو میبینی اِ اِ اِ...چه آشناست آهنگش!!!اینقدر خلاقن که از آهنگای اون ور آبیم نوحه میسازن!!!ایشالا امام حسین خودشون به بزرگی و پاکی خودشون این جهالت ها رو به ما ببخشندیگه از مردم آزاری سنج و طبل روزای عاشورا تاسوعا نگم....از اینکه هر 5-6 متری یه گروه بلندگو به دست میخونن و معلومم نیس کی چی میگه نگم....از زنجیر زنایی که تما مخیابونو میگیرن و اگه یه لحظه غفلت کنی صورتتو از هم میپاشن نگم....از علم که دیگه متنفرم ... نمیگم.فقط یکی بگه معنی این صلیب بزرگی که میگیرن رو دوششون و همه چیم بهش آویزون میکنن چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۰ ، ۱۵:۰۴
سپیدار
یه عمری هر چی داشتیم و نداشتیم بردن خوب سو استفاده کردن و سرمونو کلاه گذاشتن هی دروغ گفتن و وعده های سرخرمن دادن هی از دور و نزدیک آشوب انداختن به سفارت خونه مون حمله کردن و هیچ کس جلوشونو نگرفت!!!! خلاصه همه جا فضولی کردن و سرک کشیدن و بلوا به پا کردن و دم از حقوق بشر زدن!!!! حالا یه عده که هیچی ندیدن و سرشون از سیاست و این حرفا در نمیاد ترجیح میدن توسط اونا تحقیر شن و تو ظاهر ازشون تعریف کنن نمیدونن اون نژاد پرستا جز خودشون واسه هیچ کی تره هم خورد نمیکنن نون این خاک و میخورن و طرف اونا رو میگرن بعدم فحش میدن به اون دانشجویایی که شجاعتشون از خیلیا بیشتره.... که چرا مهمونامونو ناراحت کردین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تا وقتی امثال اینا تو هر مملکتی باشه اون مملکت پیشرفت نمیکنه مخصوصا اگه بین کله گنده هاشم نفوذ کرده باشه که دیگه..... لعنت الله علی قوم الظالمین
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۰ ، ۱۱:۲۸
سپیدار